بحران صنعت فناوری تک ساحتی و ضرورت نگاه انسانی

به گزارش فناوری فرهنگی، اول از هر چیزی کافی‌ست به همین انتخاب کلمه‌ محتاج به‌جای نیازمند دقت کنید. شاید ظرافت کوچکی که همین کلمه‌ محتاج در ابتدای امر دارد بتواند یکی از تفاوت‌های اساسی مابین دیدگاه‌های صنعت فنّاوری و علوم انسانی را نشان دهد. با همه‌ تفاوت‌های عمده اما باید بپذیریم که علوم انسانی این روزها در حال تلاش برای پیش رفتن است اما پیشرفت چیزی مثل سیلیکون ولی با پیشرفت علوم انسانی در هر جای دنیای قابل‌مقایسه نیست.

بااین‌حال شاید متوجه این موضوع ساده شده باشید که با اینکه امروزه استارت اپ ها و صنایع فناوری در حال استخدام فارغ التحصیلان علوم انسانی بیشتری هستند، کماکان دانشجویان کمتری رشته‌های علوم انسانی را  انتخاب می کنند. کاربردی شدن علوم انسانی و همین‌طور همگام شدن علوم انسانی بهترین راه برای رفع این ایراد کوچک در سال‌های پیش روست. در جهت این تلاش یکی از اولین سؤال‌هایی که می‌تواند ذهن هر کسی را مشغول کند این است که چرا فناوری محتاج علوم انسانی است.

در نظر بگیرید که شما مدیر یک استارت آپ تازه‌کار هستید که به‌احتمال‌قوی یک لانچ بسیار قوی پیش رو خواهد داشت. در کنار تمام مهمانانی که دعوت می‌کنید و در کنار مشتریان وفادار اپلیکیشن‌های قبلی خود شما می‌توانید تعدادی از مهندس‌های نرم‌افزاری و یا بازاریاب‌های متفاوت و طراح‌های اپلیکیشن را نیز دعوت کنید. شما از این میان برای دعوت مهمان‌های خود چه اولویتی را انتخاب می‌کنید؟

انتخاب سخت: تحصیل در رشته‌های علوم انسانی  یا مهندسی و علوم

امروزه نزدیک به ۷ کمپانی از ۱۰ شرکت برتر دنیا در واقع مربوط به فناوری و صنعت وب هستند. این یعنی تمام رشته‌های مهندسی و علمی و فارغ‌التحصیل‌های آن‌ها درگیر کار در این نوع شرکت‌ها خواهند شد. در کنار تمام متخصصان جذب‌شده در این شرکت‌ها گروهی از متخصصان هستند که در حال ذخیره و افزایش سرمایه‌های موجود از طریق بهبود و ساخت روابط انسانی هستند. گروهی از متخصصان در حال شنیدن چالش‌ها و نیازهای مشتریان و گروهی دیگر در حال فهمیدن رفتارها و انگیزه‌های آن‌ها و گروه دیگری نیز در حال یادگیری فهم انسان‌ها از چیزها هستند. به‌سادگی می‌توان گروه اول را در دنیای فناوری در واقع متخصصان خدمات به مشتریان، گروه دوم را بازاریاب‌ها و متخصصان بازاریابی و گروه سوم را طراح‌های تجربه‌های کاربری و رابط‌های کاربری دانست.

در سال‌های اخیر، در بسیاری از قسمت‌های مختلف دنیا، رشته‌های علوم مهندسی و علوم پایه به‌نوعی بیشترین انتخاب دانشجویان بوده‌اند. نرخ انتخاب این نوع رشته‌ها در طول این سال‌ها با افزایش و وسعت فناوری‌های جدید و صنایع جدید رو به رشد بوده است. این به‌نوعی اخطاریست درباره اینکه شرکت‌های بسیاری در دنیا اهمیت فراوانی برای دادن جایگاه‌های شغلی مناسب به فارغ‌التحصیلان علوم انسانی قائل نیستند.  چیزی که در سال‌های اخیر محل بحث بسیاری از شرکت‌های فناوری بوده است. با این حال همان‌طور که پیش‌تر گفته شد شرکت‌های فناوری به‌نوعی ضرورت استخدام دانش‌پژوه‌ها و دانشجوهای علوم انسانی را بیش از پیش دریافته‌اند.

یک گروه تحقیقاتی نشان داده است که در دهه ۷۰ میلادی میزان فارغ‌التحصیلان رشته‌های علوم انسانی ۳۶ درصد و در سال ۲۰۱۶ این مقدار به ۲۳ درصد از کل فارغ‌التحصیلان دانشگاهی رسیده است. در طول این مدت استخدام در رشته‌های مهندسی و علوم پایه از ۶۴ درصد به ۷۷ درصد رسیده است. بنا به نظر این محققان تعداد کارکنان رشته‌های علوم پایه و مهندسی در کنار کارکنان رشته‌های علوم انسانی رشد کرده‌اند. در کنار این رشد، به نوعی دانشجویان مستعد انتخاب رشته‌های علوم انسانی بیشتر به سمت رشته‌های فنی حرکت کرده‌اند.

با این حال، در کنار تمام فرصت‌های شغلی قابل‌ارائه توسط کارفرمایان صنعت فناوری، نرخ استخدام رشته‌های علوم انسانی در برخی از فرصت‌های شغلی بیشتر از فارغ‌التحصیل‌های رشته‌های مهندسی و علوم پایه است. بسیاری از کارفرمایان این فاصله‌ آماری را نتیجه‌ عدم داشتن مهارت‌های انسانی و عدم داشتن مهارت‌های ارتباطی در فارغ‌التحصیل‌های رشته‌های غیر از علوم انسانی می‌دانند. به همین علت این فاصله آماری در پژوهش یادشده بیش از پیش نقش تفکر و تفکر انتقادی دانشجویان علوم انسانی به نسبت دیگر فارغ‌التحصیل‌های رشته‌های دیگر و مهارت‌های ارتباطی انسانی می‌دانند. با این حال میزان درآمد فارغ‌التحصیل‌های رشته مهندسی و فنی هنوز طبق آمار میانگین بالاتری از فارغ‌التحصیل‌های علوم انسانی دارد. اما باید توجه داشت که استخدام‌شده‌های علوم انسانی در بخش‌ها فناوری، میانگین حقوق سالیانه خوب و قابل قبولی دارند.

صنعت فناوری یک ساحتی و علوم انسانی منعطف

با این حال هنوز شرکت‌های مهم فناوری به‌صورت مناسبی ارزش دانشجویان علوم انسانی را برای استخدام در مشاغل موجود درنیافته‌اند. تجربه‌ بسیاری از کارآفرینان در پیشبرد تجارتشان نشان داده است در محل مسئله و نگاه انسانی به مسائل کمک گرفتن از کارمندان دارای توانایی‌های ارتباطی و انسانی و تحصیل‌کرده‌های علوم انسانی توانسته است بسیاری از مشکلات را بهتر و سریع‌تر حل کند. ERIC BERRIDGE به‌عنوان یک کارفرما (مؤسس سایت استخدام BLUEWOLF که یکی از شرکت‌های زیرمجموعه‌ کمپانی IBM است) در این مورد می‌گوید: استخدام یک مدیرعامل که فلسفه خوانده بود برای من در استارت آپم توانست موفقیت بیشتر و بهتری رقم بزند.

او در مطلبی در مورد لزوم استخدام متخصص های تحصیل کرده در علوم انسانی می‌نویسند:

رهبرهای تجاری و مدیرهای استارت آپ‌ها و صنایع مختلف به سه دلیل باید به علوم انسانی و علوم مهندسی و علوم پایه به یک شکل نگاه کنند و در استخدام آن‌ها تمایزی قائل نشوند:

  • فناوری‌های امروز به‌صورت گسترده‌ای نسبت به یک دهه پیش وابسته به درک و فهم انسانی هستند: برای پیشبرد آن‌ها لزوماً همه نباید دانش کافی برای کد نویسی داشته باشند. در واقع اگر یک دهه پیش نیازمند کد نویس های حرفه‌ای برای استارت آپ‌ها بودیم حالا باید به دنبال درک صحیحی از نیازهای انسانی برای پیش برد و پیشرفت سیستم‌ها داشته باشیم.
  • امروزه یادگیری یک زبان مدرن برنامه‌نویسی بسیار ساده‌تر از قبل است: یادگیری زبان‌هایی مثل پایتون امروزه با وجود روش‌های یادگیری جدید و منابع و مدیاهای مختلف بسیار کار راه‌تری نسبت به گذشته است. به همین دلیل تنها کدنویسی و مهارت‌های فنی در صورت وجود تخصص‌های ویژه می‌تواند اهمیت چندان داشته باشد.
  • امروزه با وجود راه‌های نو برای یادگیری و استفاده از فناوری شاید مهارت‌های مورد نیاز برای داشتن تمایز و برتری مهارت‌هایی ست که به ما کمک کنیم چگونه به عنوان یک انسان در کنار یکدیگر حضور داشته باشیم و با یکدیگر کار کنیم.

اریک بریج در یکی از سخنرانی های تاثیرگذارش در تد تاک در این مورد می‌گوید:

“در همین حال، فشار برای آموزش رشته‌های STEM در این کشور — [مخفف] علوم، فناوری، مهندسی، ریاضیات — بسیار زیاد است. همه ما این را می‌بینیم. و این یک اشتباه بزرگ است. از سال ۲۰۰۹، دانشجویان STEM در ایالات متحده به میزان ۴۳ درصد افزایش یافته‌اند، درحالی‌که دانشجویان علوم انسانی ثابت باقی مانده‌اند. رئیس‌جمهور قبلی ما بیش از یک میلیارد دلار به آموزش رشته‌های STEM اختصاص داد به قیمت کاهش بودجه رشته‌های دیگر و رئیس‌جمهور فعلی ما اخیراً ۲۰۰ میلیون دلار از بودجه وزارت آموزش را به علوم کامپیوتر هدایت کرده است و مدیران شرکت‌ها دائماً از کمبود نیروی کار مهندس شکایت می‌کنند. این اقدامات سیاسی، به همراه موفقیت انکارناپذیر اقتصاد فناوری‌محور- منظورم این است که، باید با آن مواجه شویم، از ۱۰ شرکت برتر جهان از نظر ارزش بازار، هفت شرکت، شرکت‌های فناوری‌محور هستند – این چیزها، یک فرضیه را به وجود می‌آورند که مسیر نیروی کار در آینده، عمدتاً در دست رشته‌های STEM است. من متوجه می‌شوم. بر روی کاغذ منطقی است. وسوسه کننده است. اما کاملاً اغراق‌آمیز است.

مثل این است که همه یک تیم فوتبال، به دنبال توپ در گوشه زمین بروند، چون توپ در آنجاست. ما نباید به رشته‌های STEM بیش‌ازحد ارزش بدهیم. ما نباید برای این علوم بیشتر از علوم انسانی ارزش قائل شویم و دو دلیل برای آن وجود دارد. اول، فناوری‌ها امروزه بسیار بر پایه احساسات هستند. دلیل این‌که ما قادر بودیم از تمام رشته‌ها استخدام کنیم و از آن‌ها برای رسیدن به مهارت‌های تخصصی استفاده کنیم به این دلیل است که سیستم‌های مدرن می‌توانند بدون برنامه‌نویسی مدیریت شوند. آن‌ها مثل لگو هستند: ساختن، یادگیری و حتی برنامه‌نویسی آن‌ها آسان است، با توجه به اطلاعات زیادی که برای یادگیری وجود دارند. بله، کارمندان ما به مهارت تخصصی نیاز دارند، اما این مهارت، نیازمند آموزش سخت‌گیرانه و رسمی بسیار کمتری است نسبت به آنچه در گذشته وجود داشت.

دوم، مهارت‌های ضروری و متمایز در جهانی با فناوری‌های مبتنی بر احساسات، مهارت‌هایی هستند که به ما کمک می‌کنند با یکدیگر به عنوان انسان همکاری کنیم، در حالی که کار سخت، محصول نهایی را مجسم می‌کند و سودمندی آن را، که نیازمند تجربه واقعی، قضاوت و زمینه تاریخی است. چیزی که داستان جف به ما آموخت این بود که مشتری ما بر روی چیز اشتباهی تمرکز کرده بود. همان داستان قدیمی است: متخصصان فناوری تلاش می‌کنند که با کسب‌وکار و کاربر نهایی ارتباط برقرار کنند و کسب‌وکارها هم نمی‌توانند نیاز‌های خود را درست بیان کنند. من هر روز این را می‌بینم. تنها بخشی از فعالیت‌های ما در توانایی‌مان به عنوان انسان برای برقراری ارتباط و اختراع با هم خلاصه می‌شود و در حالی که علوم پایه و فنی به ما می‌آموزند چگونه چیزها را بسازیم، این علوم انسانی است که به ما یاد می‌دهد چه چیزی بسازیم و چرا آن‌ها را بسازیم. و آن‌ها همان اندازه مهم هستند و همان اندازه دشوار هستند. این من را آزار می‌دهد. زمانی که می‌شنوم مردم علوم انسانی را کم‌اهمیت‌تر می‌دانند، آسان‌تر می‌دانند.

علوم انسانی، چارچوب جهان را به ما نشان می‌دهند. به ما می‌آموزند چگونه منتقدانه فکر کنیم. آن‌ها عمداً ساختار نیافته هستند، درحالی‌که علوم پایه و فنی عمداً ساختاریافته هستند. آن‌ها [علوم انسانی] متقاعد کردن را به ما می‌آموزند، زبانی به ما می‌دهند که می‌توانیم از آن برای تبدیل کردن احساساتمان به اندیشه و عمل استفاده کنیم و آن‌ها باید هم‌تراز با علوم پایه و فنی باشند. و بله، شما می‌توانید تعدادی هنرمند استخدام کنید و یک شرکت فناوری بسازید و درآمدی فوق‌العاده داشته باشید.

بحران صنعت فناوری تک ساحتی و ضرورت نگاه انسانی

او در پایان اظهارنظرش می‌گوید: در نگاه من چیزی که در نهایت مورد نیاز است، گوناگونی مهارت‌ها، جنسیت‌ها و فرهنگ‌ها در کنار توازن آن‌هاست.

در کنار نظر اریک بریج، میشل بارکر مدیرعامل یکی از غول های دنیای وب یعنی  بنیاد موزیلا نیز اعتقاد دارد استخدام بی‌رویه‌ فارغ‌التحصیل‌های رشته‌های علوم مهندسی و علوم پایه بدون توسل به علوم انسانی نسل جدیدی از فناوریست هایی را خواهد ساخت  که نقاط کور زیادی در مواجهه با مسائل مختلف خواهد ساخت و این مسئله مانند یک بومرنگ بالاخره به سمت ما بازخواهد گشت.

او در این مورد ادامه می‌دهد: رشته‌های علوم مهندسی و پایه، یک الزام حیاتی است اما با نگاه ساده با تولیدهای فناوری در سال‌های اخیر می‌توان گفت، بدون فهم رفتارهای انسانی و اخلاقیات یا به‌صورت کلی دید فارغ‌التحصیل‌های علوم انسانی ما با نسلی از فناوریست هایی روبرو خواهیم شد که هیچ‌گونه واژه‌نامه‌ای حتی در قبال اجتماع یا حیات انسانی ندارند.

بارکر به عنوان یکی از توسعه‌دهنده‌ها و عضو هیئت‌رئیسه نرم‌افزار فایرفاکس می‌گوید: ما نه‌تنها نیازمند اضافه کردن علوم اجتماعی گذشته به دانش خود هستیم بلکه باید اثرات متقابل علوم انسانی و فناوری را نیز به عنوان یکی از درس‌های مهم قابل تدریس به دانشجوهای علوم فنی مهندسی و علوم پایه در نظر بگیریم. در غیر این صورت باید منتظر وجود متخصص‌هایی باشیم که رابطه درستی با مسائل انسانی ندارند.”

ادامه دارد…

منبع: بردار

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد