رهبر انقلاب: قلبا به چارلی چاپلین ارادت پیدا کردم

به مناسبت روز ملی سینما بیانات مقام معظم رهبری در دیدار هنرمندان و سینماگران در سوم بهمن ماه ۱۳۷۳ به نقل از پایگاه حفظ و نشر آثار ایشان منتشر می شود:

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

برادران و خواهران عزیز؛ خیلی خوش آمدید. شنیدیم مجموعه‌ی بزرگ و عمده‌ای از هنرمندان کشور در این جمع تشریف دارید. همچنین برادران عزیز، متصدّیان امر ترویج فریضه‌ی مهم نماز هم تشریف دارند. از زیارت آقایان بسیار خوشحالیم و خوشامد عرض می‌کنیم. ان‌شاءالله موفّق باشید. البته قرار اوّل ما این بود که با جمعی از سینماگران کشور، اعم از مسؤولین امور هنرهای نمایشی، تهیه کنندگان و کارگردانان و فیلمنامه نویسان و هنرمندان سینما این دیدار را داشته باشیم. حققت امر این است که چون بنده به قضیه‌ی فیلم و سینما در زمان خودمان بسیار اهمیت می‌دهم و احساس می‌کنم که خسارت عظمایی از قِبَل محرومیت از توسعه‌ی کمّی و کیفی در این رشته‌ی مهم هنری بر جامعه‌ی ما وارد می‌شود و نیز نیازهای جامعه در این زمینه، برآورده نشده باقی مانده است، برای دیدار با این برادران و خواهران آماده شدم. بحمدالله برادران و خواهران فعّال در دیگر رشته‌های هنری از جمله بعضی از شعرا و نویسندگان هم تشریف دارند. چه بهتر.

و اما با اجازه‌ی برادران و خواهران، مایلم که بحث ما حول و حوش همان مسأله‌ای که ذهن بنده را به خود مشغول کرده بود، باشد. البته قبلاً این را هم عرض کنم که ترویج فریضه‌ی نماز که برادر عزیزمان آقای قرائتی و دوستانشان به جِدّ دنبال آن هستند، بسیار مسأله‌ی مهمّی است. واقعاً جا دارد که ساعاتِ متوالی و زیادی برای تبیین این مسأله بین همه‌ی قشرها از جمله هنرمندان، صرف شود. لکن بنده قصدم این نبود و نیست که درباره‌ی گسترش نماز یا توصیه به آقایان و خواهران درباره‌ی این قضیه، صحبت کنم. بنده می‌خواهم مسأله‌ی اساسی‌تری را مطرح کنم و آن اصلِ مسأله‌ی هنرهای نمایشی، اصلِ مسأله‌ی سینما و رساندن کشور و جامعه به اهداف خود در این زمینه است. البته این بیان – بیان فیلم و سینما و هنرهای نمایشی به‌طور کلّی – بیان بسیار رسایی است؛ از دیگر بیانها رساتر است و قدرت تبیین بیشتری هم دارد. چه بهتر که وقتی ان‌شاءالله توانستیم در این زمینه به موفقّیتهای زیادی دست یابیم، از جمله کارهایی که دنبال می‌کنیم یکی هم این باشد که مردم را از این طریق به نماز آشنا سازیم. این حرف بدان معنا نیست که فعلاً کسی به این فکر نباشد؛ نه. فعلاً هم هرکس می‌تواند در این زمینه تلاش کند، تلاش بر او واجب است. بنده به‌عنوان فردی که در سطح کشور نگاه می‌کنم؛ برنامه‌های تلویزیون جمهوری اسلامی را می‌بینم و بر فضای هنری جامعه تا آن حد که برایم منعکس می‌شود، اشراف دارم، وجود خلأ، کمبود و نقیصه‌ای را احساس می‌کنم و می‌خواهم توصیه کنم و اصرار بورزم که در برطرف کردن این کمبود و نقیصه کوشا باشیم. کار و تلاش اوّلِ ما باید این باشد که هنر را از لحاظ کمیّ و کیفی به جایی برسانیم که به آن نیاز هست. در وهله‌ی دوم باید بکوشیم تا با این وسیله‌ی بسیار رسا، بهترین ارزشها و بهترین مباحث و مسائل دینی را – که در صدر آنها نماز است – بیان کنیم. این تقدّم و تأخّر هم تقدّم و تأخّر زمانی نیست. یعنی از هم اکنون بایستی این کار در بخشی که سطح و کیفیّت خوب و مطلوبی دارد، به شکل صحیح خود وارد شود. حاصل و فهرست مطلبی که می‌خواهیم عرض کنیم این است. و اما در این زمینه می‌خواهم دو نکته عرض کنم.

نکته اوّل این است که هنر سینما و به‌طور کلّی اغلب هنرهای نمایشی، از جمله هنرهای وارداتی به کشور ماست. شاید بعضی بگویند با این حساب انتظاری از ما نیست؛ زیرا مؤسّس، تولید کننده و مبتکرِ این هنرها نیستیم. این حرف اگر از طرف بعضی گفته شود، حرف درستی نیست. ما در بسیاری از بخشهای زندگی – در زمینه‌های علمی و تحقیقاتی و امور سیاسی و اجتماعی – به برکت حضور و تحرّک مردم که نتیجه‌ی مهمِّ انقلاب بزرگ اسلامی است، توانسته‌ایم به پیشرفتهای چشمگیر و بزرگی دست پیدا کنیم. ما امروز در زمینه‌ی صنایعِ بسیار دقیق و مهم، به پیشرفتهایی نائل شده‌ایم که حتی بدخواهانمان که ما را به دروغ متّهم به ساختن بمب اتمی می‌کنند و منتظرند مسأله کوچکی را مشاهده کنند تا براساس آن به‌طور تحلیلی از اعماقِ زوایا و خفایای دستگاههای علمی، فنآوری و دیگر امور تحقیقاتی ما سردرآورند، باور نمی‌کنند که تا این حد در علم و صنعت پیشرفت کرده باشیم. دنیا با همه‌ی توان خود کوشش کرد ما را از بخشهای مهمّی از صنایع محروم کند. حتّی اجازه ندادند مقدّماتِ دورِ آن وارد کشور شود و یا معامله‌اش انجام گیرد. اما جوانان ما – عمدتاً جوانان مؤمن و انقلابی و پرانگیزه – نشستند، فکر کردند، کار کردند و به آنچه که دشمن نمی‌خواست به آن دست پیدا کنند، به بهترین وجه دست یافتند. ما امروز در زمینه‌ی صنایع و فنآوری، توفیقاتی فراتر از حدّ تصوّرِ دوست و دشمن داریم. البته روزی در همه‌ی زمینه‌هایی که به جدّ وارد شدیم، توفیقات چشمگیر ما آشکار و علنی خواهد شد. هرجا جوانان مؤمن، پرانگیزه و پرشور ما تصمیم گرفتند مانعی را از سر راه بردارند، توانستند. گاهی در اثرِ فکر و کارآیی آنان، کارهایی شبیه معجزه شد. اگر بخواهید مجموعه‌ای از این‌گونه کارها و حوادثِ معجزه مانند را مشاهده کنید، نگاهی به پرونده‌ی جنگ تحمیلی هشت ساله بیندازید. بیچاره کسانی که دانسته خود را از آن مجموعه‌ی عبرت‌انگیز و شوق‌انگیز، دور نگه داشتند. اصلاً نمی‌دانند در این جنگ چه گذشت، چه شد و چه کردند؛ خبر ندارند. آنهایی که از نزدیک، شاهد و ناظر قضایا بودند، معجزه‌ی ایمان و معجزه‌ی تصمیم و اراده‌ی بشری را به چشم خود مشاهده کردند.

اگر ما در زمینه‌ی هنرهای نمایشی – که برای ملتمان عنصر وارداتی است – با همین شور و شوق وارد می‌شدیم و در طول پانزده سالی که بر ما گذشته است، می‌توانستیم مثل ستاره‌ای در دنیا بدرخشیم، چه مانعی داشت؟ این سؤالِ حقیقی‌ای است که بنده می‌کنم. بنده معتقدم در این زمینه می‌شد کارها کرد و امروز هم می‌شود. چرا ما باید از لحاظ سینما و کارهای مربوط به هنرهای نمایشی، یک جامعه‌ی درجه‌ی سه باشیم؟ متأسفانه در مجموع این‌طور است. البته سینمای ما آثار نادرِ بسیار خوبی دارد. نمی‌خواهم کارهای ارزشمند و بسیار خوبی را که ساخته و ارائه شده است نفی یا انکار کنم. ساخت و ارائه این آثار نشانگر آن است که ما در زمینه‌ی سینماگری استعداد داریم. از هنر پیشه‌های بسیار خوبی هم برخورداریم. امروز حقیقتاً سینمای ما از وجود هنر پیشه‌های خوبی – چه از نسل قدیم و چه از نسل جدید – بهره‌مند است. کارگردانهای خوبی هم داریم. البته قضاوتِ من در این مورد، قضاوتِ یک مستمع و بیننده‌ی معمولیِ فیلم است، نه یک کارشناس آثار سینمایی. اما مدّعی و متخیّل این معنا هستم که با ذوق می‌شود مسائلی را فهمید و به‌عنوان یک مستمع تشخیص داد که آیا این بیان کننده در این بیان موفّق است یا موفّق نیست. در سینمای امروز ما کارهای خوب بعضاً وجود دارد، اما در مقایسه با آثار دیروز و امروزِ سینمای جهان – البته آثارِ در سطح بالای هنری که بعضی از آنها تا حدودی برای ما منعکس هم می‌شود – بسیار عقبیم. این موضوع برای ما بسیار مایه‌ی تأسف است. ما در سینمای خود از لحاظ کمّی عقبیم، از لحاظ کیفی عقبتریم و از لحاظ درونمایه‌های فیلم و فیلمنامه‌های خوب و قوی، بسیار عقبیم. نتیجه این شده است که مردم ما – اگر بخواهند فیلم خوب بینند – باید ذهنشان سراغ فیلمهای خارجی برود؛ یعنی دیگران بایستی برای جامعه‌ی ما فیلم بسازند!

سینماگری هنری نیست که احتیاج به پیشرفتهای شگرف صنعتی داشته باشد. هنری است که در آن جوهر استعداد لازمه‌ی کار است و استعداد هم در جامعه‌ی ما فراوان است. چه مانعی دارد که هنر پیشه‌های برجسته‌ای -فرضاً مثل «چارلی چاپلین» – در جامعه‌ی ما وجود داشته باشند؟ چه مانعی دارد که ما این تصوّر را بکنیم؟ از لحاظ استعداد و ارائه‌ی استعدادهای برجسته، ملت ما در کدام بخش از مسائل انسانی و زندگی، کمتر از ملتهای دیگر بوده است؟ اگر بنده بخواهم از مافی‌الضّمیر خودم تعبیر کنم، غم اوّل در باب مسائل مربوط به هنرهای نمایشی، این مسأله است. ما از سینماگران و هنرمندان هنرهای نمایشی خودمان توقّع داریم. بنده انتظار دارم همان‌گونه که در بخشهای گوناگونِ کارهای بزرگ – از لحاظ علمی، صنعتی، اجتماعی و سیاسی – نسل نوِ ما هنرنمایی کرده است و فضای انقلابی جامعه و حضور مؤمنانه‌ی دلهای پرشور توانسته است معجزه نشان دهد، در زمینه‌ی سینما و هنرهای نمایشی هم کار کنیم. ما به آنچه که تا امروز ارائه شده است، قانع نیستیم. درواقع برای این ملت، کم است.

این نکته را هم به شما عرض کنم که بنده به هیچ وجه دل خوش نمی‌کنم به این‌که در فلان جشنواره‌ی جهانیِ فیلم، به فلان فیلم سینمایی ما جایزه دادند. این جایزه‌ها و جایزه دادنها که در مواردی حتی با انگیزه‌های سیاسی همراه است، مهم نیست. ضمناً بهترین فیلمهای سینمای ما هم فیلمهایی نیست که در خارج برای آنها جایزه معیّن می‌شود. به‌نظر بنده، گاهی سوءظن برانگیز هم هست. مهم این است که ما در دنیا از این جهت برجسته باشیم، نه این‌که دنیا در ما احساس برجستگی کند! بی‌شک در جامعه‌ی ما استعداد سینماگری وجود دارد. این استعداد باید شکوفا شود. کلاًّ در این زمینه باید کار شود. در پایان این بخش از صحبتم این نکته را هم عرض کنم که مسؤولیت در این بخش بر عهده‌ی دو گروه است. یک گروه، دست‌اندرکاران هنرهای نمایشی – اعم از کارگردان، بازیگر، فیلمنامه‌نویس و مباشران این کار – هستند و گروه دوم کسانی که در مجموعه‌ی دولت و دستگاه دولتی، مسؤول این‌کار به‌حساب می‌آیند. مخاطب عرایض ما این دو گروهند. البته گروه اوّل در درجه‌ی اوّل؛ چون کار کارِ آنهاست و گروه دوم که پشتیبانی کننده و کمک کننده و زمینه ساز هستند، در درجه‌ی دوم. ما می‌خواهیم به‌طور خلاصه به کسانی که به هر شکل دست‌اندرکار مسائل نمایش در کشورند، عرض کنیم: آقایان! تا به حال هر کاری کردید مایه‌ی تشکّر و سپاس. دست شما درد نکند؛ خدا قوّت – حقیقتاً کسانی که کارهای برجسته‌ای کردند، مشکور و مورد سپاسند – اما اینها برای ما کم است؛ برای این ملت، کم است. باید یک حرکت عظیم انجام گیرد. باید استعدادها شکوفا شوند. باید جوانان مستعد – که می‌بینید وقتی وارد میدان می‌شوند، گاهی چه چشمه‌های زیبایی را نشان می‌دهند – به میزان زیاد و در کیفیّت بالا وارد این میدان شوند. بایستی کار از لحاظ کیفی و کمّی در حد اعلی انجام گیرد. این از نکته‌ی اوّل.

نکته‌ی دوم این است که فیلم و هنر سینما، هنگامی وارد کشور ما شد که سیاستِ حاکم بر این کشور، دین‌زدایی بود. در فیلمهای سینماییِ ساخت داخل و فیلمهای سینماییِ خارجی که وارد می‌شد، جهت، غیر دینی و احیاناً ضدّ دینی بود. ضدّ دینی که می‌گوییم لزوماً نه به این معناست که در هر فیلمی بخواهند به‌طور ویژه‌ای دین را رد کنند؛ نه. سوق به اخلاقیاتِ غلط، سوق به فساد اخلاقی، سوق به ضدّ ارزشها از نظر دین و کلاًّ دین‌زدایی، گرایش غالب بوده است. سینمایی چنین در برهه‌ای از زمان برای کشور ما خسارت بزرگی به شمار می‌رفت. دستگاههای وقت هم، چنین سینمایی را ترویج می‌کردند. دست‌اندرکاران هم بعضی خودشان بی‌اعتقاد به دین و مبانی دینی بودند؛ بعضی هم اگر بی‌اعتقاد نبودند انگیزه‌ای نداشتند که برخلاف آن جریان و آن جهت حرکت کنند و راه بروند. در دنیا قضیه این‌طور نیست. در دنیای فیلم و سینما در کشورهای دیگر، مسأله از این قرار نیست. سینمای جهان در خدمت هدفهای گوناگونی است. از جمله در مواردی مثلاً در خدمت اهداف مسیحیت است. همین امروز در داخل کشور ما و در دسترس مردم، فیلمهایی وجود دارد که اگر چه هیچ گونه صراحتی در آنها نیست، اما در باطن و به معنا، مروّج مسیحیت است. مسیحیت را ترویج می‌کنند. آن دستگاه و کمپانی‌ای که فلان فیلم جهت‌دار بدین معنا را ساخته است، یک کمپانیِ وابسته‌ی به کلیسا یا کار کننده برای کلیسا بوده است. به کمپانی پول داده‌اند و گفته‌اند این فیلم را برای ما بساز. یا فرض بفرمایید فیلمنامه‌نویس گرایش مذهبی داشته است. شاید از اوّل تا آخر فیلم اسمی هم از مسیحیت، عبادت ویژه‌ی مسیحیت یا عقیده‌ی خاص در مسیحیت نیاورند؛ اما یکسره درباره‌ی مفاهیم یا مسائل و یا موضوعات مربوط به مسیحیت است. کلیسایی را نشان می‌دهند، دیْری را نشان می‌دهند، کشیشی را در چهره‌ی انسانی ناب، در سیمای آراسته‌ی یک مرد الهی – یک قدّیس واقعی – نشان می‌دهند که در حال کمک به کودکان، تربیت عقب افتادگان، محبّت به ستمدیدگان و محرومان یا مبارزه برای علم و پیشرفتهای علمی است، که البته این دروغ هم هست. واقعیت قضیه این نیست. آن‌طوری که ما از سرگذشت مسیحیت و کلیسا و دیر خبر داریم، آنچه که در این فیلمها نشان داده می‌شود، درست عکس واقعیت است. نه واقعیت است و نه حتی بخشی از واقعیت. البته این بدان معنا نیست که هیچ کشیشی وجود ندارد که خوب یا مؤمن و یا دارای چهره‌ی معنوی باشد. در دنیای مسیحیت، در همه‌ی اکناف این دنیای بزرگ و در میان بندگان خدا از هر دینی و مذهبی، آدمهای خوب و خدوم و سالم و صادق و نورانی، یقیناً هستند. در این شکّی نیست. اما تعمیم دادن یک خوبی در یک نقطه به همه جا به‌وسیله‌ی بیان هنریِ بسیار گیرا و جذّاب و مؤثّرِ فیلم، این دروغ است. ارائه‌ی کاراکترهایی چنین می‌تواند در گوشه‌ای از یک فیلم یا رمان، عاری از اغراق به نظر برسد و فاقد جهتگیری خاصی باشد. به عنوان مثال در اوائل رمان «بینوایان» ویکتورهوگو، اسقفی با چهره‌ی ملکوتیِ خدایی حضور دارد که انسان بسیار خوبی است. اوّلاً این یک نفر است. ثانیاً نویسنده‌ای چون ویکتورهوگو به هیچ وجه در صدد نیست که اسقف را به کلّ رمان تعمیم دهد. او داستانی بیان می‌کند که در گوشه‌ای از آن یک اسقف حضور دارد. همین ویکتورهوگو در رمان دیگرش – گوژپشت نتردام – چهره‌ی زشت یک کشیش را نشان می‌دهد. یک عنصر کلیسایی، شخصیت زشت و خبیث و منفی داستان اوست. در داستانهای فراوانِ نویسندگان غربی – نه آنهایی که ضدّ دینیند؛ حتی کسانی که انگیزه‌ی ضد دینی هم ندارند – مواردی چنین به وفور یافت می‌شود.

من دو سه سال پیش، داستانی ترجمه شده از یک نویسنده‌ی ایتالیایی با عنوان «گل سرخ(۲)» خواندم که داستان یک دیْر است. در این داستان که مربوط به قرون وسطاست، ماجرای زندگی کشیشها تشریح شده و نویسنده به انگیزه‌ها، روشها و برخوردهای آنان پرداخته است. البته ماجراهای مذکور در تاریخ هم مشخّص و معلوم است و ما از آنها خبر داریم. با همه‌ی این واقعیتها، می‌بینید که فلان کمپانی فیلمسازی در ایتالیا یا در هالیوود و یا در فلان گوشه‌ی دنیا، فیلمی می‌سازد و در آن به ترویج مسیحیت و نشان دادن سیمای نورانی و ملکوتی یک کشیش خیالی می‌پردازد. وضع دنیا این‌گونه است. فیلمسازان غربی از ساختن چنین فیلمهایی ابا ندارند. سؤال این است که چرا ما نبایستی از این وسیله‌ی تبیین رسا و بلیغ – سینما – برای ارائه‌ی بهترین حقایق عالم که حقیقت دین است، بهترین استفاده را بکنیم؟ چرا پرداختن به حقیقت دین در فیلمهای فارسی ضعیف است؟ این هم غم دوم ما در این گونه مسائل است که با شما مطرح می‌کنیم. طرف و مخاطب این قضیه شما هستید و این مسائل را باید با شما در میان گذاشت. دست‌اندرکاران این هنر، مسؤولین این هنر هم هستند. چرا وقتی فیلمنامه‌ای می‌نویسید، برترین هنر را به‌کار نمی‌برید تا چهره‌ی درستی از مفاهیم و ارزشهای اسلامی ارائه کنید؟ چرا وقتی کارگردانی می‌کنید – ولو در فیلمی که ارتباط به مسائل مذهبی ندارد – ترتیب کارها، جریان امور و صحنه‌های وقایع را طوری به تصویر نمی‌کشید که در آن یک ارزش دینی یا یک مفهوم مذهبی جلوه پیدا کند و در چشم تماشاگر، شیرین بیاید، یا خدای نکرده احیاناً عکس آن انجام می‌گیرد؟ ارزشهای اسلامی والاترین ارزشها و برترین حقایقی است که می‌تواند یک انسان را به خود مجذوب و یا در مقابل خود خاضع کند. توقّع ما این است که در هنرهای نمایشی، به این ارزشها اهمیت داده شود.

ارزش معنویت با هیچ یک از ارزشهای مادّی قابل مقایسه نیست. کسی که وارد این مقوله شود برایش استدلال لازم ندارد. آن کس که وارد این مقوله نمی‌شود با هیچ استدلالی نمی‌شود او را با حقیقت آشنا کرد. ارزش ذکر؛ یعنی یاد خدا، توجّه به خدا، عشق ورزیدن به خدا، کار برای خدا و فداکاری برای خدا، چنان گیرا و شیرین و جذّاب و دلرباست که با هیچ یک از زیباییهای مادّی و جسمانی قابل مقایسه نیست. اینها را با چه زبانی جز زبان هنر می‌توان بیان کرد؟ البته زبانهای هنر، متفاوت است. زبان شعر، زبان رسایی است و سلسله امتیازاتی دارد که در بقیه‌ی رشته‌های هنری نیست؛ اما نواقص و کمبودهایی هم دارد. زبان قصّه، باز خصوصیاتِ دیگری دارد. از طرفی کمبودها، محدودیتها و نواقص دیگری همراه آن است. زبان موسیقی امتیازات دیگری دارد؛ دارای شمول است، صبغه‌ی جهانی بودن و جنبه‌ی انسانی دارد و همه جایی و همه کسی است؛ اما باز محدودیتها، نواقص و ابهامهایی دارد. یعنی رسا و بلیغ – آن چنان که باید و شاید – نیست و گنگ است. در بین انواع و اقسام روشها، شیوه‌ها، ابزارها و بیانهای هنری، بیان نمایش – به معنی عام آن – در مجموع از همه‌ی بیانها رساتر، بلیغتر و جالبتر است و بیشترِ امتیازات را به خود اختصاص داده است. ما امروز برای بیان رقیقترین حقایق دینی، مجبوریم از عادیترین و نارساترین وسیله که همین بیان معمولی است، استفاده کنیم. مگر می‌شود با این بیان به نتیجه‌ی دلخواه رسید؟ بیان معمولی و حرف زدن معمولی، بین دو نفر که بنشینند و با یکدیگر سخن بگویند، مقداری ظرفیت دارد و نمی‌تواند همه‌ی حقایق را منعکس کند. اما یک بیان هنری – بخصوص که از طریق هنر نمایش باشد – دارای چنان ظرفیتی است که با بیان معمولی و حرف زدن عادّی، قابل مقایسه نیست. امروز روحانیون محترم و گویندگان مذهبی به منبر می‌روند و سخنرانی می‌کنند یا با نوشتن، به بیان حقایق عالی می‌پردازند. اما سؤال این است که آیا این حقایق عالی، با بیان معمولی، قابل انتقال است؟ اصلاً نمی‌شود بعضی از مفاهیم را با زبان و بیان معمولی منتقل کرد؛ امکان ندارد. مگر این‌که بیانی مثل بیان قرآن، معجز نشان باشد که آن هم هنری است. اگر بیان قرآن، هنری نبود، امکان نداشت بتواند این همه حقایق و مفاهیم عالیه را در خود بگنجاند. به همین خاطر است که هیچ ترجمه و تفسیر قرآنی، قادر نیست که حقایق قرآنی را بفهماند. انسان باید با زبان، حتی با ریزه‌کاریهای هنر آشنا باشد و البته در فضای معنوی هم قرار گیرد تا بفهمد قرآن چه می‌گوید. لذا خودِ قرآن می‌گوید: «یضلّ من یشاء و یهدی من یشاء» (۳). عدّه‌ای قرآن را می‌خوانند، هدایت می‌شوند؛ عدّه‌ای هم با خواندن آن – به دلیل عدم درک و فهم صحیح – گمراه می‌گردند. این عدّه چون نمی‌توانند با قرآن ارتباط بگیرند، با آن وصل نمی‌شوند تا توانایی درک مفاهیم را داشته باشند. البته بیان قرآن، بیانی وافی است؛ منتها شرایط خاصی می‌خواهد تا انسان بتواند به معنای حقیقی کلمه، مخاطب قرآن قرار گیرد. غرض این‌که فقط گنجایش بیان هنری قادر به بیان بسیاری از مفاهیم است که مفاهیم والای دینی از این قبیل است. فقط به‌وسیله‌ی هنر می‌شود این مفاهیم را درک کرد.

در دورانی که مهمترین مسأله برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السّلام، مسأله ولایت و امامت بود، آنها در مقابله‌ی یک دنیای پرزرق و برقِ قوی و پرشکوه ظاهری و مادّی قرار داشتند. این دنیای کذا که درست نقطه‌ی مقابل فکر امامت شیعی قرار داشت، دستگاه خلافت بنی‌امیّه و بنی عبّاس بود. خلفای اموی و عباسی، زر و زور، شکوه ظاهری و ابزارهای گوناگون داشتند. اصلاً تفکّر امامت و ولایت در مقابل ظاهر بینان، گم بود. فکر می‌کنید آن‌روز به چه وسیله‌ای توانستند این اندیشه‌ی والا را حفظ کنند؟ به وسیله‌ی هنر شعر و شعرای اهل بیت. در همان روزهاست که امام معصوم از یک شاعر که یقیناً از لحاظ وزانت معنوی – وزن دینی، اعتقادی، علمی و تقوایی – یک صدم فلان صحابی‌اش نیست، چنان تجلیلی می‌کند که همه متحیّر و مبهوت می‌شوند. آن هنرمند شاعر، که امام آن‌قدر به او اهمیت می‌دهد، مگر کیست؟ فرضاً فرزدق یا کمیت است. مگر این هنرمندان شاعر چقدر برخوردار از معرفت و آگاهی و سوادند و چقدر نسبت به ائمّه آشنایی دارند؟ بسیار کمتر از زراره و محمّدبن مسلم و ابوبصیر و جمیل بن درّاج و دیگران و دیگران. ولی امام به آنها بیشتر اهمیت می‌دهد. چرا؟ چون ابزاری که شاعر در دست دارد و از آن برای حمل امانتِ ائمّه استفاده می‌کند، منحصر به فرد است. دیگران فاقد این ابزارند. بسیار بافضیلتند؛ اما کار عظیمِ حمل امانت از اینها ساخته نیست. این خصوصیت هنر است.

امروز شما می‌توانید مفاهیم والا را با هنر نمایش بیان کنید. البته با همه‌ی هنرها می‌شود به بیان مفاهیم پرداخت. عرض کردم در میان هنرهای گوناگونی که داریم – هنر نقّاشی، هنر خوشنویسی، هنر موسیقی، هنر قصّه و داستان نویسی، هنر شعر و… – در مجموع، هنرهای نمایشی، آن هم در شرایط کنونی جامعه‌ی ما از توانایی، گسترش و بلاغ بیشتری برخوردارند و مسؤولیت سنگینتری هم دارند. شما باید حقایق اسلامی و اخلاقی و همچنین ارزشهای اسلامی را که برترین ارزشهاست و هر انسانِ دارای عقل و انصاف هم آنها را می‌پسندد، در نمایشها و فیلمهایتان تبیین کنید. نگویند فیلم سینمایی چنین موضوعاتی را برنمی‌تابد. به‌هرحال فیلم باید دارای پیام باشد. همه‌ی فیلمهای خوب دنیا پیام دارند. اگر من از «چارلی چاپلین» اسم بردم، به این دلیل است که چند اثر معروف او را آوردند و ما دیدیم. من قلباً به این مرد ارادت پیدا کردم. دیدم حقیقتاً کار عظیمی که این مرد کرده، مگر در قالبی به جز قالب هنر ممکن بود؟ با کدام زبانی می‌شود مضمونی را که در «عصر جدید» یا «دیکتاتور بزرگ» است، بیان کرد؟ او با این بیان، هم خودش فیلمها را کارگردانی کرده، هم در آنها به ایفای نقش پرداخته و هم نویسنده‌ی فیلمنامه بوده است. واقعاً در اوج است. غرض این است که همه‌ی فیلمهای خوبِ دنیا، پیام و حرفی برای گفتن دارند.

آقایان و خانمها؛ هنرمندان! امروز این حرف و پیام چیست؟ امروز این ملت، ملتی است که قیام کرده تا رشته‌های وابستگی به دنیای مستکبرِ متفرعنِ تحقیر کننده را بگسلد. امروز، بوسنی هرزگوین آن وضع را دارد. شما اروپا را همیشه در چهره‌های بزک‌کرده‌ی اتو کشیده‌ی کراوات بسته‌ی ادکلن زده‌ی مرتّب و منظّم در شانزه‌لیزه نبینید! اروپا در سارایووست. حقیقت اروپا در جنگ جهانی اوّل و دوم است. حقیقت اروپا در کوره‌های آدم سوزی هیتلر است. آیا هیتلر از آفریقا سر بر کرده بود؟ امروز هم اگر غربیها از اهداف فرا اروپایی و فرا جهانی فارغ شوند، باز همان جنگ و دعواها را از سر می‌گیرند. طبیعت اروپاییها چنین است. شما به تاریخ رجوع کنید و ببینید از دو هزار سال پیش به این طرف، چه وقت بوده که اروپاییها با هم جنگ نداشته‌اند!؟ همین چند کشور چهار وجبی، یا با خودشان در جنگ بوده‌اند یا با دیگران. روزی که با خودشان در صلح و امنیّت بودند، به اکناف عالم چنگ انداختند و به چاپیدن ثروت سایر ملل پرداختند! کوبیدن الجزایر، کوبیدن هند، نابود کردن مغرب، نابود کردن خاورمیانه، خالی کردن چاههای نفت ایران و… اینها در زمان آشتی با هم به این کارها مشغول بوده‌اند. غربیها چنین موجوداتی هستند! البته شکّی در این نیست که عالم و دانشمند هم هستند. به نظر بنده اگر کسی بخواهد وضع کنونی این مجموعه را تصویر کند، باید چهره‌ی دانشمندِ نابغه‌ی برجسته‌ی خونخواری را مجسّم کند که سرگذشتش در داستانها آمده است! نابغه و برجسته؛ اما مردم‌آزار و ویرانگر! البته این را هم اضافه کنم که معلوم باشد؛ بنده هیچ وقت نمی‌خواهم این ویژگیها را تعمیم به کلّ اروپا بدهم؛ نه. در همین اروپا انسانهای خوب و ویژگیهای مطلوب هم بسیار است.

باری؛ امروز ملت ما قیام کرده تا پس از دوران طولانی سلطه‌ی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بیگانگان، خود را رها کند. با کمال شدّت و در عین مظلومیت هم می‌جنگد. کدام ارزش بالاتر از این‌که شما این ملت را شاداب نگه دارید؟ کدام ارزش از این بالاتر که به این ملت الهام بدهید و در مبارزه‌ای که دارد تشویقش کنید؟ ارزشی عزیزتر و والاتر از این وجود دارد؟ این همه ایثار و از خود گذشتگیِ ملّی، باید در آثار هنری – عموماً – و در آثار نمایشیِ موجود – خصوصاً – منعکس شود. باید زیربنای فکریِ این حرکت که شعار نیست و فلسفه‌ی اسلامی را با همه‌ی عظمت و شکوه و عمقش به دنبال دارد، مورد توجّه قرار گیرد. فکر عمیق و شکوهند اسلامی دنبال این حرکت است. اگر نبود، ملت ما قدرت مقاومت نداشت. امروز ما در دنیا این همه دشمن داریم، ولی بحمدالله روزبه‌روز قویتر شده‌ایم. مگر بدون یک ریشه‌ی فلسفی محکم و پشتوانه‌ی فکری و اعتقادی قوی، این نظام می‌توانست برپا بماند؟ اینها باید بیان شود. این هم نکته‌ی دوم که می‌خواستیم عرض کنیم و کردیم.

البته من کارهای خوب نمایشی‌ای را که تا به‌حال شده، فراموش نمی‌کنم. افسوس که فرصت نیست تا از تک‌تک کارهایی که شده و اشخاصی که این کارها را کرده‌اند و یا در آنها نقش داشته‌اند، اسم بیاورم؛ والّا فهرست خوبی از اشخاصی که در حقیقت با آثار خودشان واقعاً بنده را خشنود و راضی و ممنون کرده‌اند، می‌توانستم ارائه دهم. در بین هنرپیشه‌های ما، فیلمنامه نویسهای ما و کارگردانهای خوب ما، هستند کسانی که حقیقتاً کارهای خوبی ارائه داده‌اند. چه آنهایی که در سینمای جنگ کار کردند و دفاع مقدّس را ترسیم نمودند و چه کسانی که فراتر از آن قضیه و بیرون از آن مسأله، به ارزشهای انسانی، ارزشهای اسلامی و ارزشهای اصیل ایرانی توجه کردند، واقعاً هنرمندی نشان دادند. بنده در زمینه‌هایی چنین، مستمع و بیننده‌ی خوبی هستم. یعنی حقیقتاً مجذوب اثر خوب می‌شوم و وقتی چنین آثاری ساخته می‌شود، عمیقاً ممنون و سپاسگزار می‌شوم. من به یک اثر نمایشی که به نظر، تشخیص و فهم و سلیقه‌ام، خوب است، دل می‌دهم و حقیقتاً احساسات و عواطفم به وسیله‌ی یک کار خوب هنری، استخدام می‌شود. واقعاً می‌توانم فهرستی جامع از نامهای درخشان و سیاهه‌ای روشن از کارهای خوب و پرافتخار ارائه دهم. علی‌ایّ‌حال بی‌آن‌که اسم بیاورم، به‌طور کلّی از همه تشکّر و سپاسگزاری می‌کنم. من از برادران و خواهران خوبی که در این چند سال اخیر، کارهای نمایشی ارزنده‌ای ارائه کردند، خواهش می‌کنم باز هم از این کارها ارائه کنند و جامعه را سیراب سازند. همچنین مسؤولین محترم صدا و سیما را هم نباید فراموش کنم. از آنها هم تشکّر می‌کنم. سیمای جمهوری اسلامی چندی است که حرکت خوبی را آغاز کرده و آثار خوبی ارائه می‌دهد. بعضی از کارهایی که در سیمای جمهوری اسلامی ارائه می‌شود، نویدبخش است. البته من به خودِ آقایان مسؤول در صدا و سیما هم این نکته را گفته و از آنها تشکّر کرده‌ام. خواستم علی رؤوس اشهاد هم تشکّری شده باشد. به خودِ مسؤولین صدا و سیما گفتم سپاسگزاری من به معنای تشکّر از آنچه هست است، نه به معنای رضایت و قناعت به آنچه هست. هنوز ما بین این واقعیت و آنچه باید باشد، فاصله‌ی زیادی است. ولی خوب؛ وقتی حرکت هست، انسان خشنود است. غم آن‌جایی است که سکون و رکون و عدم تحرّک و عدم پیشرفت باشد. بحمدالله مشاهده می‌شود که در صدا و سیما حرکت هست. امروز، هم از تلویزیون و هم از رادیوی ما برنامه‌هایی ارائه می‌شود که نسبت به برنامه‌های سابق، هم سرگرم کننده‌تر، هم جامعتر، هم پرمغزتر و هم با معناتر است. امیدواریم که خداوند آقایان را موفّق بدارد.

در پایان عرایضم یک بار دیگر این نکته را عرض کنم که اگر ما صحبت امروز را منحصراً مخصوص به یک مجموعه از حضّار محترم کردیم، نه به خاطر این است که خدای نکرده بخواهیم به دیگر رشته‌های هنری بهای کمی بدهیم. هرگز این‌طور نیست. هنر، عزیز و والاست. هنر، هدیه‌ی ارزشمند الهی به انسان است و هر انسانی که آن را داشته باشد، وقتی ارائه می‌کند، هدیه ارزشمندی است که از او به بنی نوع بشر داده می‌شود. هنر، جاودانه و عمومی و جهانی است. مخصوص و منحصر به یک قطعه از زمین و به یک برهه از زمان نیست. اینها همه در جای خود مسلّم و محفوظ است. بنده به رشته‌های گوناگون هنری ارادت دارم، ولی خوب؛ انسان از بعضی رشته‌ها سر در نمی‌آورد. ما در محیط طلبگی و آخوندی که بودیم از خیلی از این رشته‌های هنری کمترین اطّلاعی هم پیدا نکردیم، ولی امروز در مقابل خود مشاهده می‌کنیم. انسان از بعضی از رشته‌های هنری به‌خاطر عدم انس و آشنایی نمی‌تواند زیاد استفاده کند؛ اما از برخی رشته‌های دیگر به خاطر سابقه، آشنایی و ممارست، بیشتر استفاده می‌کند. این یک امر قهری و طبیعی است.

به‌هرحال اخلاص و ارادت ما به همه‌ی کسانی که در زمینه‌ی هنر تلاش صادقانه، خالصانه و مؤمنانه دارند و دارای اهداف بلندی هستند و نیز پیگیری جدّی، انسانی و مؤمنانه را فراموش نمی‌کنند، پابرجاست. ما از همه‌ی شما تشکر می‌کنیم و امیدواریم که خداوند ان‌شاءالله همه‌ی شما برادران و خواهران عزیز را موفّق و مؤیّد و مأجور بدارد.

والسّلام علیکم و رحمهالله و برکاته

 

2 نظر

  1. سلام خدا قوت
    یه اصلاح انجام بدید لطفا خوایای >>> خفایای

     

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد