روند پژوهی صنایع فرهنگی و صنایع نوآور در بستر تاریخ (2)

روند پژوهی صنایع فرهنگی و صنایع نوآور در بستر تاریخ (2)مفهوم صنایع فرهنگی اولین بار در اوایل دهه 1940 توسط تئودور آدرنو به عنوان یکی از اعضای مکتب انتقادی که متشکل از پژوهشگران مهاجر از آلمان نازی بود مطرح شد. آدرنو با نگاهی چپ گرا به نقد «صنعت فرهنگ» پرداخت. به اعتقاد وی تولیدکنندگان این صنف کنترل از بالا به پائینی بر فرهنگ دارند و همین مسأله موجب تضعیف این نگاه می‌شود که فرهنگ «خود به خود از میان توده مردم برمی‌خیزد». او به مشکلات فرهنگ توده‌ای، رابطه بین ایدئولوژی و سرمایه‌داری که به شکاف عوام و نخبگان یا زیربنا و روبنا می انجامد و همچنین تجاری‌سازی و عامه‌سازی فرهنگ با سوء‌استفاده از سطح سواد پائین مردم اشاره کرد.

گرانهام روند کاهش نقش بنگاه های اقتصادی در شهر لندن در سال 1989 و سهم 7 درصدی آن در تولید ناخالص ملی را نیز نشان می‌دهد. به گفته وی این روند رو به کاهش سیاست‌گذاران انگلستان را به سمت ارائه سند «انگلستان نوآور» برد. در این سند پیوندی شفاف بین توسعه صنایع نوآور و فناوری اطلاعات و ارتباطات برقرار شد و بر اساس آن صنایع نوآور ورزش، توریسم، پارک های تفریحی و حوزه‌های مرتبط را نیز در برگرفت.
اصل اساسی این است که وقتی صنایع نوآور و رسانه ای با فناوری دیجیتال تلفیق می شوند منبع عمده‌ای را برای اشتغال و خلاقیت در جامعه شکل می‌دهند. مفهوم «تجارت اطلاعاتی» (1983) اولین بار توسط دولت محافظه‌کار انگلستان مطرح شد و سپس در دوره نخست‌وزیر تونی بلر ادامه یافت. این سند سیاست‌گذاری دربردارنده ایده‌هایی پیرامون صنایع نوآور بوده و مدعی است که پیوند بین فناوری اطلاعات و ارتباطات و خلاقیت نیازمند سیاست‌گذاری عمومی در راستای ارتقاء سطح درگیری تجارت با تکنولوژی روز است. علاوه بر این دولت موظف است به شناسایی نخبگان بپردازد؛ زیرا بدون استفاده از آن‌ها افزایش ارزش محصولات فرهنگی و توزیع آن در شبکه‌های دیجیتال امکان‌پذیر نیست.
دانستن اینکه چگونه صنایع نوآور از بطن صنایع فرهنگی رشد کردند حائز اهمیت است؛ زیرا تاریخچه صنایع فرهنگی به انقلاب صنعتی در قرن 19 بر می‌گردد و تا دهه 1930 نیز ادامه داشته است. در همین سال‌ها بود که به این مفهوم با نگاهی انتقادی پرداخته شد. جریان آوانگارد در این دهه به تمسخر فرهنگ توده‌ای پرداخت. بر اساس نگاه انتقادی، رادیو، گرامافون، سینما و رمان‌های سخیف فرهنگ توده‌ها را شکل می‌دهند و با بازتولیدهایی مصنوعی و توزیع گسترده محصولات از ارزش فرهنگ کاسته‌اند.

2. صنایع فرهنگی:

مفهوم صنایع فرهنگی اولین بار در اوایل دهه 1940 توسط تئودور آدرنو به عنوان یکی از اعضای مکتب انتقادی که متشکل از پژوهشگران مهاجر از آلمان نازی بود مطرح شد. آدرنو با نگاهی چپ گرا به نقد «صنعت فرهنگ» پرداخت. به اعتقاد وی تولیدکنندگان این صنف کنترل از بالا به پائینی بر فرهنگ دارند و همین مسأله موجب تضعیف این نگاه می‌شود که فرهنگ «خود به خود از میان توده مردم برمی‌خیزد». او به مشکلات فرهنگ توده‌ای، رابطه بین ایدئولوژی و سرمایه‌داری که به شکاف عوام و نخبگان یا زیربنا و روبنا می انجامد و همچنین تجاری‌سازی و عامه‌سازی فرهنگ با سوء‌استفاده از سطح سواد پائین مردم اشاره کرد.
نیکولاس گرانهام (2005) توضیح می‌دهد که آدرنو در بیان واژه «صنعت» به فرایند تولید اشاره ندارد بلکه به «استاندارد تولیدات» و منطق توزیع آن‌ها توجه کرده است. از لحاظ جامعه‌شناختی این روند بیشتر یک فرایند صنعتی است به این معنا که سازمان‌های فرهنگی به شکلی صنعتی با یکدیگر همکاری می‌کنند هر چند چیزی در این میان به تولید صنعتی نمی‌رسد. آدرنو این را سوء‌استفاده از ایدئولوژی و پروپاگاندا نمی‌داند اما حرکتی به سمت کالاسازی محصولات فرهنگی و تبدیل تولیدکنندگان فرهنگی به کارگرانی دستمزدبگیر می‌داند که در بنگاه های بزرگ تولیدی گرد هم آمده‌اند.
با این‌حال صنایع فرهنگی، با وجود داشتن ریشه‌هایی در نظریه انتقادی، توانسته است پیوندی بین صنعت و فرهنگ باشد. این صنایع را می‌توان مجموعه ای از سازمان‌ها دانست که به تولید صنعتی محصولات فرهنگی می‌پردازند و نمادهای فرهنگی را در یک جامعه منتشر می‌کنند. بدیهی است که طبق این تعریف نگاهی عام به رسانه و نگاهی ویژه‌تر به رسانه‌های دیجیتال باید داشت. تنها مسأله‌ای که تولیدات فرهنگی را تهدید می‌کند تمرکز سرمایه بر یک محصول و افزایش خطر موفقیت مالی محصولات یا تولیدکننده‌هایی است که بیشتر بر آن ها سرمایه‌گذاری شده است. صنایع فرهنگی به تولید و انتشار آن دسته از محصولات فرهنگی اقدام می‌کند که فرهنگ عامه و مردمی بیشتر تقاضای تولید آن را دارد. تجاری‌سازی، بازتولید و توزیع محصولات فرهنگی بیشتر در بخش‌های محبوب فرهنگی امکان‌پذیر است.

ادامه دارد…

منبع: farhangi.aqr.ir

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد