آیا پرفروش‌ترین نویسنده جهان بهترین نویسنده هم هست؟

به گزارش فناوری فرهنگی، به نقل از ایندپندنت، این نویسنده آمریکایی بارها اعلام کرده کتاب‌هایش را با همکاری نویسندگان دیگر می‌نویسد، اما یک تحقیق جدید که به قصد بررسی این همکاری در عمل انجام شده با بررسی کلمه به کلمه هر یک از این کتاب‌ها اعلام کرده است او ممکن است نویسنده اصلی کتاب‌های خودش نباشد.

وقتی درباره کتاب‌های پرفروش صحبت می‌کنیم در واقع درباره کتاب‌هایی صحبت می‌کنیم که شمار فروش آن‌ها بسیار بیشتر از چیزی است که می‌توان فکر کرد. با برآوردی که دونال رایان نویسند برنده چند جایزه انجام داده است، گاهی حتی فروش ۳۰۰ نسخه از یک کتاب می‌تواند آن را در یک هفته در راس فهرست پرفروش‌ها قرار بدهد، اما برای پرفروش‌ها این رقم بسیار بیشتر از ارزش مالی آن‌هاست. درست است که بلاک‌باسترهای ادبی هم وجود دارند – عناوینی مثل مجموعه «هری پاتر» یا «کد داوینچی» – که صدها میلیون‌ نسخه فروش می‌کنند، اما اگر همه فروش کتاب‌های رولینگ و دن براون را روی هم بگذریم و حتی اگر فروش آثار جان گریشام را هم به آن اضافه کنیم، باز می‌بینیم مجموع فروش آثار جیمز پترسون از این مجموعه بیشتر است و نویسنده واقعا پرفروش دنیا جیمز پترسون است.

به گفته ناشر وی، پترسون حداقل ۱۱۴ عنوان کتاب نوشته که جزو کتاب‌های پرفروش نیویورک تایمز بوده‌اند. اگر مجموع رقم‌های کتاب‌های او را بخواهیم دربیاوریم به عدد ۱۵۰ عنوان کتاب می‌رسیم. او بدون شک، یکی از مشهورترین چهره‌های ادبی جهان است.

موفقیت پترسون غیرمعمول است؛ او فقط یک نام موفق نیست، بلکه استاد رمان‌هایی است که در خطوط هوایی خوانده می‌شوند، و استادی است که به موفقیت‌های بزرگی به عنوان نویسنده داستان‌های مورد استفاده در خطوط حمل و نقلی دست یافته است.

پترسون نظرات متفاوتی را برمی‌انگیزاند: استیون کینگ آثار او را «وحشتناک» می‌خواند و نقدکنندگان کتاب از آن به عنوان «ادبیات زیر سطح سواد» یاد می‌کنند. با این حال او سال ۲۰۱۵ برای تلاش‌هایش در تشویق آمریکاییان به کتابخوانی، جایزه ادبی فدراسیون کتاب ملی را دریافت کرد.

تولید کتاب توسط پترسون از طریق استفاده از همکارانی برای خلق کتاب شگفت‌انگیز است. نویسندگان همکار این شانس را پیدا می‌کنند که نام خود را در کنار نام پترسون موفق‌ترین نویسنده جهان  روی جلد کتاب داشته باشند و در عین حال با هدایت وی در یک چهارچوب تعریف شده توسط وی، به نوشتن کتاب می‌پردازند.

او خیلی شفاف درباره روند کار خلق کتاب چنین توضیح می‌دهد: نویسندگان همکار در چهارچوبی که توسط او تعیین شده به روایت موضوع می‌پردازند و وی حتی گاهی به بازنویسی آنچه آن‌ها تهیه کرده‌اند می‌پردازد و یا یادداشت‌های هفتگی برای بهتر شدن کار برای آن‌ها می‌گذارد.

این چارچوب روایتی که او تهیه می‌کند از درک وی از بازار کتاب ریشه می‌گیرد که بر مبنای تجربه سال‌های سال وی به عنوان یک مدیر تبلیغاتی ایجاد شده است. از او به عنوان یک کمک ناشر یاد می‌شود که بسیار بیشتر از برند یک نویسنده است و در نهایت این نام پترسون روی جلد کتاب است که بزرگ‌ترین مخاطبان را به خود جلب می‌کند.

استفاده از روش‌های دیجیتال، در صورتی که نمونه‌های کافی در دسترس باشد، می‌تواند با استفاده از کلماتی که در یک متن به کار گرفته شده نشان دهد چه کسی در شکل‌گیری کتاب نقش اصلی را داشته است. این زمینه «استایلومتری» یا تحلیل آماری سبک‌های ادبی خوانده می‌شود و برای تعیین میزان مشارکت نویسندگانی چون هارپر لی و رولینگ نیز به کار گرفته شده است.

من و یکی از همکاران از این روش برای بررسی کار پترسون استفاده کردیم تا ببنیم با استفاده از کلماتی که در کتاب‌ها به کار رفته است، او در عمل چه سهمی در شکل‌گیری کتاب‌های خودش دارد. نتیجه این تحقیق نشان می‌دهد در هر یک از این رمان‌های مشترک، سبک غالب متعلق به همکار پترسون بوده است. این شواهد کمی نشان می‌دهد، مشارکت پترسون در روند خلق ادبی بیشتر متمرکز بر پلات است تا سبک. برخلاف آنچه پترسون سعی دارد تا همواره القا کند که نقش او بیشتر از ارایه پلات است، هیچ لحظه «پیچیده‌ای» هم در این روند وجود ندارد و احتمالا نویسنده پرفروش‌ترین کتاب‌های جهان، ممکن است اساسا نویسنده اصلی کتاب نباشد.

در یک نگاه اولیه، این بررسی به ما چیزهایی درباره شیوه‌های پترسون ارایه می‌دهد که نشان دهنده این است که وی مدیریت کننده موقعیتی به عنوان یک خروجی پرکار است. اما در عین حال مفاهیم نویسندگی را نیز به چالش می‌کشد؛ از جمله این که نام پترسون روی جلد کتاب چه معنایی دارد؟ ایا در اصل روشی برای فروش بیشتر است؟ یا او به درستی به عنوان یک نویسنده حضور دارد و کسی است که امکانات ساختار روایی را با استفاده از زبان به خود جلب می‌کند؟

آثار پترسون ممکن است کمتر تامین کننده نظر منتقدان ادبی باشد، اما توانایی او در زنده کردن سنت‌های عمومی در توجه به رمان و دستیابی او به سرمایه‌گذاری ادبی هم برای نویسنده و هم برای شرکت نشر- خالق و بازار- این دغدغه را ایجاد می‌کند تا به بررسی ارتباط بین داستان و بیان آن بپردازیم. نهایت این که رمان قرن هجدهم در دل تجارت شکل گرفت. در حالی که منتقدان ادبی به ارزش سبک فراتر از ساختار نگاه می‌کنند، اما مردم به روشنی به مرحله بعدی توجه دارند. آیا پلات آن چیزی است که نویسنده می‌سازد و سبک چیزی است که هنرمند؟

ساختار از ظرفیت غنی خلاقه برخوردار است و پلات پیش از جنبش‌هایی شبیه مدرنیسم برای رمان ضروری بود. در همان حال نقش منتقد، و در حقیقت خواننده، در درک، تفسیر، و ارتباط با آنچه در تفاوت‌های ظریف از بیان هنری پنهان است مستتر است.

می‌توان در دفاع از برخورد پترسون به صنایع فیلم و موسیقی نگاه کرد که در آن همکاری طبیعی است. بیشتر حرکت‌های خلاقانه، مسلما آن‌هایی که کالاگونه شده‌اند، شامل انفعال در برابر یک نوع تهیه کننده یا کارگردان می‌شود. در دنیای ادبی، ناشران و مولفان پیش از آنکه یک دست‌نوشته را تبدیل به چیزی ملموس برای تجزیه کنند، آن را راهنمایی می‌کنند. ممکن است بتوان پترسون را به عنوان یک کارگردان یا حتی تهیه کننده ادبی دید که از حرکت‌های نویسندگان و پیشینیان معاصر مثل «دوما» تقلید می‌کند. البته این به نوعی یک مقایسه غیرعادلانه است، با توجه به اینکه همتای قرن نوزدهمی پترسون به شدت مظنون به سرقت ادبی بود و آثارش «فقط به عنوان یک افسانه» توصیف می‌شد.

پترسون کاملا متمرکز بر داستان است. او ابزار کاپیتالیسم را به خدمت وظیفه کالاگونه کردن داستان‌سرایی درآورده است. البته او به هیچ وجه نخستین نویسنده‌ای نیست که چنین حرکتی را امتحان کرده است: کینگ، رولینگ، استفنی مایر و بسیاری از نویسندگان محبوب دیگر هم داستان را بر سبک برتری داده‌اند. اما پترسون چهره‌ای جالب در میان همتایانیش است و تحقیقات ما نشان می‌دهد که «نویسنده» در مقبول‌ترین حالتش همیشه بهترین واژه برای توصیف نقش او در پروسه نویسندگی نیست.

منبع: مهر

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد