یک گفتمان ضد ایرانی در سینما!

به گزارش فناوری فرهنگی، این مقاله در پی آن است که با رویکرد تحلیل گفتمانی فوکو، تقابل گفتمانی غرب با  اسلام و ایران را در عظیم‌ترین صنعت فرهنگی آمریکا یعنی هالیوود نشان دهد. از این رو به تحلیل تبارشناسانه گفتمان اسلام هراسی و ایران‌هراسی با رویکرد تحلیل گفتمانی فوکو پرداخته می‌شود و سپس با کاربست همین رویکرد، بازنمایی این گفتمان در فیلم سینمایی «غیرقابل درک» (گرگورجردن،2010) – که یکی از برجسته‌ترین فیلم‌های سینمایی هالیوود در موضوع تقابل گفتمانی غرب با اسلام و ایران است – مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

این فیلم، خواسته‌های به حق ملل مسلمان را در قالب درخواست‌های تروریست مسلمانی قرار می‌دهد که 3 عدد بمب اتمی را در نقاط مختلف آمریکا کار گذاشته است. تحلیل این فیلم می‌تواند چشم‌انداز مناسبی از آنچه که تحت عنوان اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی در رسانه‌های غربی وجود دارد، ارائه دهد.

مقدمه

قدرت در «بازنمایی»، یکی از چالشی‌ترین مباحث مطالعات انتقادی در رسانه‌های جمعی است. اساسا گفتمان مسلط با کاربست رسانه به بازنمایی «خود» می‌پردازد و برای معنابخشی به خود، «دیگری» را می‌سازد. به این طریق که دیگری، بر اساس برداشت‌های خود، شکل می‌گیرد و کارکردی ویژه برای تبیین خود می‌سازد. یکی از گفتمان‌های مسلط بر محتوای رسانه‌های جمعی در جهان، گفتمان شرق‌شناسی است. شرق‌شناسی، تعبیر ملل غرب از شرق محسوب می‌شود که طی سالیانی طولانی و در اثنای قرون گذشته شکل گرفته است. غرب برای معنابخشی به خود و ایجاد هویتی برتر، نیاز به توصیف «دیگری» دارد.

یعنی تا دیگری وجود نداشته باشد، هویت برتری‌جویانه غربی معنا نخواهد داشت. از این رو، گفتمان شرق‌شناسانه با هدف تحقیر ملل شرق در فرهنگ و ادبیات مغرب‌زمین شکل می‌گیرد. این دیگری، در واقع برساخته گفتمان شرق‌شناسی غربیان است. دیگری در ادبیات شرق‌شناسی گاهی عموم شرق بوده‌اند و گاهی بر یهودیان متمرکز شده است. اما با برجسته شدن اعتقادات مسلمانان و وقوع جریان‌های بزرگ اجتماعی و سیاسی در اسلام – خصوصا انقلاب اسلامی ایران – گفتمان شرق‌شناسی تمام تمرکز خود را بر روی مسلمانان قرار داده است. تا آنجا که «اسلام‌هراسی» و به تبع آن «ایران‌هراسی» در رسانه‌ها، جریان اصلی شرق‌شناسی جدید را شکل می‌دهد.

این مقاله، سعی دارد که با کاربست رویکرد تبارشناسی، به بررسی بازنمایی اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی در رسانه‌های غربی بپردازد. از این رو، ابتدا به بازشناسی مفهوم شرق‌شناسی می‌پردازد و نظریات ادوارد سعید را در این زمینه مورد بررسی قرار می‌دهد. سپس جایگاه اسلام‌هراسی در شرق‌شناسی جدید را مورد مداقه قرار می‌دهد و کلیشه‌های اسلام‌هراسی در گفتمان شرق‌شناسی را بیان می‌کند.

در ادامه، با بازخوانی رویکرد تبارشناسی میشل فوکو به عنوان روش تحلیل، به خوانش فیلم «غیرقابل درک»[3] – به عنوان یکی از تولیدات مهم هالیوود در زمینه اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی – می‌پردازد و به خوبی نشان می‌دهد که چگونه غرب با استفاده از قدرت نرم، اهداف برتری‌جویانه خود را دنبال می‌کند.

چارچوب نظری

توسعه نگاه شرق‌شناسانه و اسلام‌هراسی در رسانه‌ها

پیشینه اصطلاح «شرق شناسی»[4] به سال 1779 میلادی برمی گردد. در این سال برای اولین بار این اصطلاح در فرهنگ انگلیسی آکسفورد به کار رفت. این اصطلاح شامل همه شاخه های دانشی می شود که به پژوهش درباره زبان، تاریخ، دین، علوم، آداب و رسوم و فنون همه ملت های شرقی می پردازد. در اندیشه اروپایی، جهان شرق شامل همه ملت هایی می شود که در شرق قاره اروپا قرار دارند (دسوقی،1376 وخرمشاهی،1372). البته باید این نکته را یادآور شد که آغاز کاربرد اصطلاح شرق شناسی تنها محدود به اواخر قرن هجدهم نمی شود بلکه کاربرد این اصطلاح به دلیل سابقه دیرینه اش باعث شد بعدها رواج بیشتری یابد.

«ادوارد سعید»، شرق‌شناسی را در واقع نوعی سبک غربی در رابطه با ایجاد سلطه، تجدید ساختار، داشتن اقتدار بر شرق معرفی می‌کند (سعید،1383: 16). وی معتقد است که بدون بررسی شرق‌شناسی به عنوان رشته‌ای از وعظ و خطابه، انسان نمی‌تواند دیسیپلین کاملا نظم‌یافته فرهنگ اروپایی به منظور اداره شرق را درک کند. به عبارت دیگر، شرق‌شناسی زیاد از آنچه «دنیس هی» به عنوان عقیده اروپا خوانده است، دور نیست؛ نوعی تصور جمعی که به ما اروپایی‌ها در مقابل همه آن‌ها «غیراروپایی‌ها» هویت می‌بخشد (سعید، 1383: 23).

جنبه‌های اساسی تئوری شرق‌شناسی را می‌توان نه به صورت دسترسی بی‌واسطه و ناگهانی درباره شرق، بلکه به صورت یک سلسله ساختارهای موروثی از گذشته که به نوعی مدرن شده و جنبه دنیوی پیدا کرده است، درک کرد (سعید،1383: 224). ضیاءالدین سردار نیز مدعی است که منشا و قسمت اعظم تاریخ شرق‌شناسی را می‌توان در مواجهه عالم مسیحیت و نزدیک‌ترین همسایه‌اش یعنی اسلام ردیابی کرد. وی تاکید می‌کند که مرکز اصلی توجه غرب اسلام بود و غرب، نخستین بار در مواجهه‌اش با اسلام بود که تصویر خود از شرق را به مثابه محلی فهم‌ناشدنی، عجیب و غریب و شهوانی به وجود آورد (سردار،1387).

سعید تاکید می‌کند که استفاده از اصطلاحاتی چون انسان شرقی، بی منطق، محروم و در مقابل، فرد اروپایی انسانی منطقی، با فضیلت و پخته در مطالعات شرق‌شناسانه هویداست (سعید،1383). در حقیقت، سعید درباره‌ی نگرش امریکا به اعراب چنین سخن می‌گوید که این نگرش، غرض‌آلود و پر از کینه و عداوت است و یادآور تئوری «ما» و «آن‌ها» هست (سعید،1383).

اما آنچه که امروزه در شرق‌شناسی جدید خودنمایی می‌کند، «دیگری» جدیدی است که در مقابل گفتمان غالب غرب قرار گرفته است. این دیگری و یا «آن‌ها» به عبارتی اسلام و مسلمانان هستند. از این رو، بیشترین تلاش‌های بازنمایی شرق‌شناسانه در پروژه «اسلام‌هراسی» ادامه یافته است. «اسلام‌هراسی»[5] مفهومی است که به ترس و پیش داوری و تبعیض غیرعقلانی در برابر اسلام و مسلمانان اشاره دارد (فریدمن به نقل از بشیر،1389).

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، اسلام‌هراسی ابعاد گسترده‌تری یافته و در قالب «ایران‌هراسی» نیز درک می‌شود. به عبارتی می‌توان تاکید کرد که «ایران‌هراسی، اساسا راهبردی است که با هدف جلوگیری از بسط انقلاب اسلامی در جهان اسلام طراحی شده است . بدین معنا که در نتیجه هراس از ایران، مسلمانان نه‌تنها از انقلاب اسلامی ایران، بلکه از هر انقلابی با نام و عنوان اسلام هراسان شوند»(کچویان،224:1391).

نقطه شروع موج اصلی ایران‌هراسی را می‌توان در ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران و عکس‌العمل رسانه‌های غربی در این باب دانست. از آن زمان تاکنون، این واقعه با عنوان «بحران گروگان‌گیری» در رسانه‌ها و محصولات سینمایی خوانده شده است. این واقعه باعث گردید که موج اسلام‌هراسی نیز گسترش یابد و تاثیر قابل توجهی در زمینه‌چینی در این باب داشته است (Gottschalk and Greenberg،2008).

نکته قابل ذکر نیز این است که هنوز این واقعه در مرکز ثقل توجه هالیوود برای تولید سینمایی است. به طوری که فیلم «آرگو» (بن‌افلک،2012) به طور مستقیم به این موضوع می‌پردازد و در حالی که از ارزش‌های فنی و سینمایی قابل توجهی برخوردار نیست، موفق به دریافت جایزه «گلدن‌گلوپ 2013» و «اسکار» می‌شود.

«اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی، دو محوری است که جریان‌های اجتماعی- سیاسی فعال در جهان اسلام را نشانه گرفته است . این دو سیاست محوری درباره اسلام‌هراسی با تمرکز بر انقلاب و نظام اسلامی در ایران و درباره اسلام‌هراسی، بر پایه تمرکز بر جنگ و تروریسم و به طور مشخص، عملیات ارعابی گروه‌های تکفیری و القاعده و یا مشابه آن‌ها دنبال شده است.

اما در حالی که اجرای سیاست ایران‌هراسی به دلیل تقابل صریح و آشکار تصویر منعکس شده با واقعیت دچار دشواری بوده است، متاسفانه اقدامات ارعابی گروه‌های تکفیری و یا سلفی، زمینه مناسبی برای اعمال سیاست اسلام‌هراسی نظام جهانی سلطه فراهم کرده است»(کچویان،92:1391).

چارچوب‌های شرق‌شناسانه معرفی «خود» و بازنمایی «دیگری» در رسانه‌ها

همان‌گونه که ذکر شد، اسلام و مسلمانان و به تعبیری اسلام‌هراسی، مرکز ثقل گفتمان شرق‌شناسی در دنیای کنونی به شمار می‌رود. «در اندیشه سعید، اسلام هسته اصلی گفتمان و ایدئولوژی شرق‌شناسی امروز است»(مهدی‌زاده،207:1391). ادوارد سعید شواهدی را می‌آورد که نیروهای فرهنگی آمریکایی برای مقابله با اسلام بسیج شده‌اند. انیستیتوی خاورمیانه، مجمع مطالعات خاورمیانه، موسسه‌ی هودسون و … مراکزی هستند برای تولید کالای فرهنگی بر ضد اسلام (سعید،1383).

در این صورت است که «یکی از منابع گسترده و فراگیر بازتولید و اشاعه گفتمان شرق‌شناسی و انگاره‌سازی‌های منفی از مسلمانان، رسانه‌ها هستند» (مهدی‌زاده،207:1391). میشل‌کین (2005) معتقد است که نگاه غربی، به یک نگاه جهانی تبدیل شده است و بر اساس رویکرد غالب و مسلط، چنین نگاهی نقش مهمی در رسانه‌ای‌شدن تجربیات افراد دارد. به همین علت، اکنون رسانه این قابلیت را دارد تا تصورات شرق‌شناسی را به وسیله رسانه‌های جمعی به مخاطبین جدید انتقال دهد. تصویر تک‌بعدی درباره شرق، تصورات نادرستی نسبت به شرقی‌ها پدیدار می‌سازد و برگفتمان‌های فرهنگ و تفاوت تاکید می‌کند (Maira, 2002).

رسانه به عنوان یک ابزار ایدئولوژیکی با قابلیت بیان تعامل نخبگان عمل می‌کند و دیگران را به حاشیه می‌راند (Fiske, 1987). توانایی «بازنمایی» تابعی از قدرت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در نظر گرفته می‌شود. بنابراین کسانی که توانایی گفتگو دارند، جایگاه غالب و برتری دارند، در حالی که کسانی که توانایی گفتگو ندارند، جایگاه فرودستی دارند. این ایده برتری و فرودستی در روابط بین کشورهای غربی (برتر و غالب) و کشورهای شرقی (فرودست و مغلوب) وجود دارد. رسانه قدرت بازنمایی گروه‌های فرودست را انکار می‌کند (Mora, 2009 و Prakash, 2000).

 از آنجا که قدرت اصلی بازنمایی در دست رسانه‌های بزرگ غرب است ما شاهد آن هستیم که «تروریسم و بنیادگرایی اسلامی،[6] کلیشه‌های شمایل‌انگارانه[7] اصلی هستند که توسط رسانه‌های غرب به کرات مورد استفاده قرار می‌گیرند. این دو کلیشه مسلمانان را به عنوان تهدید علیه صلح، دموکراسی، سکولاریسم و مدریزاسیون معرفی می‌کنند»(مهدی‌زاده،210:1391).

سعید تاکید می‌کند که غرب همواره به بازنمایی «خودانگاره»[8] مثبت غربی در برابر خودانگاره منفی «دیگر» شرقی (مسلمانان) در رسانه‌ها می‌پردازد (مهدی‌زاده،209:1391).

 چارچوب‌های شرق‌شناسانه معرفی «خود» و بازنمایی «دیگری»

چارچوب‌های معرفی «خود» (غرب) چارچوب‌های بازنمایی «دیگری» (اسلام و مسلمانان)
توسعه و نوگرایی عقب‌ماندگی و تحجر
تساهل و بردباری تعصب و خشونت
صلح‌طلبی شرارت و جنگ‌طلبی
عقلانیت و مسئولیت‌شناسی جنون و تندروی
قربانی تروریسم مروج تروریسم
آزادی زنان سرکوب زنان

در ادامه مقاله خواهیم دید که این نظام بازنمایی – که سعید پیش از این در شرق‌شناسی اشاره کرده است – چگونه در فیلم‌های سینمایی هالیوود به خصوص فیلم مورد بررسی – غیرقابل درک – نمود یافته است و «خود» و «دیگری» را برای مخاطبان به تصویر می‌کشد.

گفتمان اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی در سینما

سابقه اسلام‌هراسی در سینما را حتی پیش از تاسیس سینمای هالیوود در سال‌های 1909 تا 1912 دانسته‌اند.

اولین فیلمی که تصویری منفی از مسلمانان ارائه کرده است را می‌توان فیلم «فاطیما می‌رقصد»(ادیسون،1897) دانست که در این فیلم، زنی عرب و رقاصه تمام تلاشش را برای فریب مردان به کار می‌برد. اسلام‌هراسی در سینما، بالاخص سینمای آمریکا همگام با توسعه این صنعت فرهنگی ادامه یافته است. به گونه‌ای که می‌توان در همه دوره‌های تاریخی، مثال‌هایی از این گفتمان را در صنعت سینما ذکر کرد. البته می‌توان تاکید کرد که موج اسلام‌هراسی در سینما بعد از وقوع دو حادثه انقلاب اسلامی ایران و یازده سپتامبر گسترش زیادی داشته است. تعداد فیلم‌های برجسته‌ای که در حوزه گفتمانی اسلام‌هراسی تولید شده، بسیار زیاد است.

 در اینجا سعی می‌شود که با نگاهی گذرا به ذکر نمونه‌هایی از این گونه فیلم‌ها پرداخته شود. در فیلم «فرانتیک» (رومن پولانسکی، 1988) تروریست‌های مسلمان به دنبال انفجار مجسمه آزادی به ‌وسیله بمب اتمی هستند. فیلم «دروغ‌های حقیقی» (جیمز کامرون، 1994) به روایت جمعی عرب و ایرانی می‌پردازد که مشغول دسیسه چینی برای تحقق یک انفجار اتمی در آمریکا هستند و آرنولد شوایتزنگر اسطوره میلیتاریستی فیلم‌های هالیوود نقش محوری این اثر را بازی می‌کرد که در نهایت، یک تنه موفق می‌شود تمامی توطئه‌ها را خنثی و مسلمانان افراطی را یکجا نابود کند. فیلم «در سرزمین خون و عسل»،[9] (آنجلینا جولی،2011)

 در قالب یک درام عاشقانه به توجیه جنایات صرب‌ها علیه مسلمانان بوسنی می پردازد. داستان این فیلم درباره رابطه عاشقانه یک سرباز صرب با یک زن مسلمان بوسنیایی است. فیلم جولی در پی القای این ادعاست که مسلمانان تنها زمانی نجات می‌یابند که بتوانند به سربازان غربی نزدیک شوند. فیلم «ربوده شده 1 و 2»[10] (پیر مور،2009) به داستان دزدیدن دختر یک مامور امنیتی سازمان سیا توسط قاچاق‌چیان انسان مسلمان می‌پردازد. این مامور در قامت یک منجی و قهرمان به نبرد با آدم رباها می‌رود و فرزندش را نجات می‌دهد.

در این فیلم مسلمانان انسان‌هایی تبهکار، فاسد، بدخو و جانی نشان داده می‌شوند. این فیلم که در کشور ترکیه و شهر استانبول تصویربرداری شده، محله‌های توریستی و غربی را زیبا و امن نشان می‌دهد، اما هرجا محل تجمع مسلمانان است، تیره و آلوده ترسیم شده و زنان محجبه و برقع‌پوش شبیه به اشباحی در تاریکی به نمایش درآمده‌اند. فیلم «تمیز کننده پوست»[11] (هاجیگ،2012) به روایت ترورها و انفجارهایی زنجیره ای در شهر لندن می‌پردازد که یک گروه اسلامی تندرو و برخوردار از پندارهای ضدامپریالیستی و غرب ستیزانه عامل آن‌ها هستند.

این فیلم نگاهی به شدت مثبت از هجوم نظامی غرب به خاورمیانه دارد. در فیلم «دیکتاتور»[12] (چارلز،2012) این گونه القا می‌شود که بیداری اسلامی هیچ تاثیری در تغییر دیکتاتوری ندارد، بلکه این سبک زندگی و دموکراسی آمریکایی است که می‌تواند به مردم کشورهای مسلمان آزادی ببخشد. فیلم «تسلیم» به بازنمایی عملیات کارمندان سازمان سیا می‌پردازد که به دنبال گروهی مسلمان بمب‌گذار به نام «الخویم» هستند.

 مسلمانان در فیلم «پنج مناره در نیویورک» (محسون قرمزگل، 2010) جمعیت و گروهک‌هایی هستند که تحت لوای مناسک مذهبی دور یکدیگر گرد آمده‌اند تا عملیات‌های تروریستی را طرح ریزی و به سایر تروریست‌های اسلامگرا کمک مالی نمایند. «ماموریت غیرممکن 4» (بیرد،2011) با محوریت مبارزه با تروریسم اسلامی به داستان خود شکل می‌دهد. داستان فیلم «مرکز تجارت جهانی» (الیور استون، 2006) در روز 11 سپتامبر و از برخورد هواپیمای اول به برج شمالی تجارت جهانی آغاز می‌شود. این فیلم مقابله با مسلمانان را با سخنان بوش درباره آغاز جنگ‌های صلیبی جدید پیش می‌برد.

فیلم‌های عقاب‌آهنی، مرگ پیش از خفت، بازی‌های میهن‌پرستانه، رئیس‌جمهورآمریکا، دلتافورس 3، فرشتگان چارلی، ماموریت کندور، جی‌آی، ماموریت غیرممکن، سالت و غیره نیز از جمله آثاری است که هالیوود برای ایجاد رعب و وحشت و ارائه‌ تصویری خشن از مسلمین روانه‌ بازار نمایش کرده است. در پایان نیز می‌توان به فیلم «بی‌گناهی مسلمانان» (2012) اشاره کرد که از آخرین آثار تولیدی در حوزه اسلام‌هراسی در سینما است که پخش آن موجب نفرت مسلمانان در اقصی نقاط جهان شد.

ضیاءالدین سردار نیز برای توصیف مفهوم «شرق‌شناسی» از فیلمی ساخته «دیوید کرانبرگ»[13] با نام «مادام باترفلای»[14] (1993م) بهره می‌گیرد و در خلال تحلیل آن به «آرزوی سلطه غرب به شرق» پرداخته و ادعا می‌کند که شرق شناسی محصول شناخت شرق نیست؛ بلکه قصه سرایی بر اساس آرای موجود غربی است که به شرق دیکته و بر آن تحمیل شده است. شرق، آنگونه که در چهره زن مظهر آن تجلی می‌کند مطیع است و اطاعت تنها پاسخ صحیح در مقابل یک «خدا» است (سردار،1387). مادام باترفلای به این پایان مخوف می‌رسد که غرب، مرگ را به ترک نگرش شرق‌شناسانه ترجیح می‌دهد.

گفتمان ایران‌هراسی نیز جایگاه برجسته‌ای در سینما داشته است. به طوری که می‌توان ادعا کرد که گفتمان ایران‌هراسی و اسلام‌هراسی در بسیاری از فیلم‌ها، در کنار یکدیگر، اهداف یک فیلم را پیش برده‌اند. البته قریب به اتفاق تمام فیلم‌های ساخته شده در حوزه گفتمان ایران‌هراسی بعد از واقعه انقلاب اسلامی در ایران تولید شده‌اند. البته ظهور این گفتمان در سال‌های اخیر برجستگی بیشتری یافته است. به طوری که در سال‌های اخیر تولیدات بسیار زیادی در قالب گفتمان ایران‌هراسی در سینمای جهان و خصوصا سینمای هالیوود تولید شده است. فیلم «بدون دخترم هرگز» (دیلبرت،1991) یکی از مشهور‌ترین این فیلم‌هاست.

این فیلم روایتی از زندگی زنی آمریکایی به نام بتی است که به همراه دخترش و شوهرش دکتر محمودی به ایران سفر می‌کند ولی با کشوری پر از وحشت و دلهره روبه رو می‌شود. فیلم «پرسپولیس» (ساتراپی،2007) در خلال روایت داستان دختر نوجوان 14 ساله‌ای پس از وقوع انقلاب اسلامی مدعی می‌شود که فضای حاکم بر جامعه ایران دیگر مناسب زندگی نیست. بنابراین نوجوان یاد شده توسط خانواده‌اش برای ادامه زندگی به اروپا فرستاده می‌شود. فیلم «خانه ای از شن و مه» (پرلمان، 2003) زندگی خانواده یک ژانرال ارتش طاغوت را به تصویر می‌کشد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در پی مصادره اموالشان، از ترس جانشان به آمریکا مهاجرت می‌کنند.

 فیلم «300» (اسنایدر،2007) تصویری تحقیرآمیز از ایرانیان در زمان جنگ با اسکندر یونانی نشان می‌دهد. «سنگسار ثریا» (نورسته،2008) درباره زنی به نام ثریا است که به دلیل اعتقاد بر باورهایش و ایستادگی در برابر شوهرش، از طرف وی به ارتباط نامشروع با مردی دیگر متهم می‌شود و در آخر سنگسار می‌گردد. در فیلم «اسکندر» (استون،2004)، اسکندر خونخوار تبدیل به یک قهرمان می‌شود و هنگام حمله به ایران، با استقبال گرم ایرانیان وارد کشور می‌شود.

در فیلم «کشتی‌گیر» (آرونوفسکی،2008) در یک مسابقه کشتی کج، دو کشتی‌گیر به مبارزه می‌پردازند و مبارز سیاه‌پوست سعی دارد تا با چوب حامل پرچم ایران، کشتی گیر دیگر را خفه کند که موفق نمی‌شود. در این هنگام، کشتی گیر رقیب اقدام به شکستن چوب پرچم ایران می‌نماید. لباس ورزشی این کشتی گیر با طرح پرچم ایران است و نام این کشتی‌گیر نیز «آیت‌الله» می‌باشد. در فیلم «شرایط» (کشاورز،2010) موضوعاتی همچون دین و مذهب، هم‌جنسگرایی، سرکوب، آزادی و … مورد بررسی قرار می‌گیرد. ولی موضوع اصلی فیلم شرایط هم‌جنس‌بازان در ایران است.

در سال‌های اخیر، موج ایران‌هراسی در سینمای هالیوود سرعت بیشتری به خود گرفته است. به طوری که در هر سال چند فیلم جدید به لیست سینمایی این گفتمان افزوده می‌شود که پرداختن به همه این فیلم‌ها از حوصله این مقاله خارج است.

روش‌شناسی؛ تحلیل گفتمان

تحلیل گفتمان که امروزه به گرایشی «بین‌رشته‌ای»[15] در علوم اجتماعی تبدیل شده است ریشه در جنبش انتقادی ادبیات، زبانشناسی (نشانه شناسی)، تاویل‌گرایی، هرمنوتیک گادامر و تبارشناسی و دیرینه‌شناسی میشل فوکو دارد.

در نگاهی کلی به تعاریف، می‌توان گفت که «مفهوم گفتمان از یک طرف به محصول مادی متجلی در «متن» و از طرف دیگر در فرایند «ارتباط» است»(بشیر،8:1384) و این دو مسئله شاخصه‌های اصلی تعاریف از مفهوم گفتمان را تشکیل می‌دهد. در میان تعاریف ارائه شده، بعضی محدوده وسیعی را برای تحلیل گفتمانی در نظر گرفته‌ و بعضی نیز تحلیل گفتمان را محدود به قابلیت‌ها و دستورات زبانی دانسته‌اند. «میشل فوکو» گفتمان‌ها را «گروه‌های وسیع جملات یا گزاره و قضایای متنوع با معانی و مفاهیم مختلف و مضامین و کارویژه های گسترده و در عین حال مشخص» می‌داند (به نقل از بشیر،9:1384).

 «ون‌دایک»، گفتمان را معنای عام یک «رویداد ارتباطی» می‌داند که از جمله می‌تواند تعاملات محاوره ای، متن نوشتاری، حرکات بدن و سر و دست، طرح صفحه بندی، تصاویر و جنبه‌های نشانه شناختی و چندرسانه‌ای مرتبط با دلالت معنایی (سلطانی،1384:58) را در برگیرد. «مایکلمان»(1989) با نگاهی جامعه شناختی به تعریف گفتمان پرداخته است.

 به زعم وی گفتمان «عبارت است از دور ساختن مفهوم «خود» از عرصه فلسفه، ایدئولوژی، تخصص‌گرایی علمی؛ و بازگرداندن جایگاه و شان «خود» و استقلال عمل بیشتری برای آن قائل شدن. گفتمان بر استقلال نسبی «اندیشه» و «زبان» از «جهان» و نیز بر ضرورت تحلیل نظام‌های اندیشه، تاکید می‌کند» (به نقل از مک‌دانل،16:1385) «مان» در کتاب «فرهنگ لغت تئوری فرهنگی و انتقادی»، «تحلیل گفتمان» را «مطالعه و بررسی آن دسته از کارکردها و تاثیرات زبان‌شناختی[16]، معناشناختی[17]، نشانه‌شناختی[18]، سبک‌شناختی[19] و نحوی»[20] می‌داند که «توصیف و تشریح آن‌ها مستلزم در نظر گرفتن توالی، ترادف و توارد جمله و همینطور ساختار جمله است»(به نقل از مک‌دانل،16:1380) مک دانل خود نیز می‌نویسد: «گفتمان، پدیده، مقوله یا جریانی اجتماعی است. به تعبیر بهتر، گفتمان جریان و بستری است که دارای زمینه‌ای اجتماعی است.

اظهارات و مطالب بیان شده، گزاره‌ها[21] و قضایای[22] مطرح شده، کلمات و عبارات مورد استفاده و معانی آن‌ها، جملگی بستگی به این دارند که ؛ کی، کجا، چگونه، توسط چه کسی، له یا علیه چه چیزی یا چه کسی صورت گرفته‌اند. به بیان دیگر، بستر زمانی، مکانی، موارد استفاده و سوژه‌های استفاده‌کننده هر مطلب، گزاره و قضیه تعیین‌کننده شکل، نوع و محتوای هر گفتمان به شمار می‌روند»(همان:56) . وی بیان می‌کند که «گفتمان در معنای زبان‌شناختی، عبارت است از زبان مورد استفاده یا زبان کاربردی، نه زبان به مثابه یک نظام انتزاعی و مجرد»(همان:16).

مک‌دانل، گفتگو یا همپرسه[23] را شرط مقدماتی هر گفتمان می‌داند و معتقد است که «هر نوع گفتار، کلام و نوشتار، جریانی اجتماعی محسوب می‌شوند. به عبارت دیگر دارای سرشت، ماهیت و ساختار اجتماعی هستند. گفتمان‌ها بر حسب زمان و مکان تفاوت می‌کنند. در هرکشور گفتمان‌های متفاوت وجود دارد، علاوه بر آن کشور به کشور نیز گفتمان‌ها با هم تفاوت دارند»(همان:55) از طرفی، تلفیق زبان کاربردی و زبان انتزاعی از یک طرف و واژه‌های نشانه‌ای و اشاره‌ای و نوشتاری و خواندنی از طرف دیگر، موجب ایجاد گفتمان‌های مختلف می‌گردد که موجب انعکاس معناهای مختلف از متن می‌گردد (بشیر،1384).

فوکو و صورت‌بندی گفتمانی

میشل فوکو، اندیشمند معاصر فرانسوی، نگاهی کلان به تحلیل گفتمان دارد. به اعتقاد وی، «نظام‌های فکری»، گفتمان‌ها را در دوره‌های مختلف شکل می‌دهند (عضدانلو،1380). مفاهیمی که فوکو، در ذیل بحث‌های خود بیان می‌کند را می‌توان این گونه دسته‌بندی کرد:

1) امور گفتمانی و امور غیرگفتمانی: امور گفتمانی، مربوط به درون گفتمان‌هاست و به منطق درونی آن‌ها اشاره دارد و امور غیرگفتمانی نیز به آنچه که در بیرون گفتمان‌هاست، اطلاق می‌شود. مفهومی که فوکو تحت عنوان «دیرینه شناسی» بیان می‌کند، ناظر بر آشکارسازی روابط میان صورت‌بندی‌های گفتمانی و قلمروی غیر گفتمانی است (کچویان،1382).

2) الگوهای عمل و کاربندی: فوکو گفتمان‌ها را در رابطه با «کارکردشان» بررسی می‌کند. از این رو، متن‌ها، تنها فاکتور یک گفتمان محسوب نمی‌شود، بلکه الگوهای استفاده و عمل این متون نیز مورد توجه قرار دارد (عضدانلو،1380).

3) گفتمان و کنش قدرت: گفتمان در واقع، یک کنش قدرت است و گفتمان‌ها، به نوعی هسته قدرت محسوب می‌شوند و «روابط قدرت» را شکل می‌دهند. در این صورت، شرایطی که یک گفتمان در آن شکل می‌گیرد و زندگی می‌کند، مورد توجه رویکرد تحلیل گفتمانی است.

4) گفتمان مسلط: دغدغه فوکو، انطباق گفتمان‌ها با حقیقت و واقعیت نیست. بلکه وی به دنبال آن است که به چگونگی جایگزینی گفتمان‌ها و تسلط آن‌ها بر گفتمان‌های دیگر، پی ببرد (عضدانلو،1380). در حالی که گفتمان‌های دیگر در حاشیه قرار می‌گیرد.

در نظرات میشل فوکو تاکید بر این است که رابطه ای تعاملی بین «متن» و «زمینه متن» وجود دارد. همچنین رابطه‌ای تعاملی و دیالکتیکی بین «گفتمان، قدرت، معرفت و حقیقت» وجود دارد. مهم‌ترین دستاورد فوکو را تحلیل روابط قدرت و معرفت می‌دانند. البته باید تصریح کرد که معنای «قدرت» در تحلیل گفتمان، تنها ناظر بر قدرت سیاسی و اجتماعی نیست.

تحلیل روایت فیلم بر اساس روش تبارشناختی فوکو

«دیرینه‌شناسی»[24] و «تبارشناسی»، دو مفهوم اصلی و البته دو نوع روش‌شناسی برای فوکو است. باستان‌شناسی و یا به تعبیر دیگر؛ دیرینه‌شناسی در نظر فوکو، نوعی تاریخ‌نگاری است. البته روش دیرینه‌شناسی وی برخلاف تاریخ‌نگاری معمول، به نقش پدیده‌ها در تاریخ و ارتباط پدیده‌ها با دو مفهوم بنیادی دانش و قدرت می‌پردازد. فوکو در تبارشناسی نیز به دنبال درکی از ظهور و سیالیت گفتمان‌ها در تاریخ است و «چگونگی ورود قدرت به حوزه‌های مختلف انسانی» را بررسی می‌کند. وی در طرح مفهوم تبارشناسی، آشکارا خود را وامدار نیچه دانسته است و از نیچه که به عنوان فیلسوف قدرت شناخته می‌شود، استفاده بسیاری می‌کند.

 فوکو به دنبال این مسئله است که چگونه آدم‌ها از طریق تولید دانش برخود و دیگران تسلط می‌یابند، فوکو دانش را ایجاد کننده قدرت می‌داند (ریتزر،557:1374). «هدف فوکو در تبارشناسی آشکار کردن این است که ما چگونه با تولید حقیقت برخود و دیگران حکومت می‌کنیم»(حقیقی،190:1382). به طورخلاصه می‌توان گفت که موضوع تبارشناسی فوکو، «تحلیل شرایط تاریخی پیدایش و وجود علوم انسانی، روابط آن‌ها با تکنولوژی‌های قدرت و آثار سوژه‌ساز و ابژه‌ساز آن‌هاست»(بشیریه،23:1384).

فوکو در تبارشناسی «به دنبال اصل اشیا و اسناد نیست، بلکه به دنبال شرایطی است که این اسناد را در شکل‌های مختلفی ارائه کرده است»(ایمان،197:1391). به عبارتی وی به وارسی اشیا و پدیده‌ها در چارچوب وضعیتی زمانی می‌پردازد که متضمن ظهور گفتمان خاصی شده است.

در پایان می‌توان تاکید کرد که فوکو در دوران زندگی خود سه مرحله روش‌شناختی را پشت‌سرگذاشته است که می‌توان آن را در «پدیدارشناسی»، «دیرینه‌شناسی» و «تبارشناسی» خلاصه کرد. تبارشناسی، شکل نهایی و در واقع تکامل دیرینه‌شناسی در اندیشه روش‌شناختی فوکو محسوب می‌شود. وی در دیرینه‌شناسی بر منطق خودبنیاد گفتمان‌ها تاکید می‌کرد، «نظم اجتماعی» را «نظم گفتمانی» می‌دانست و به شناسایی گفتمان‌ها می‌پرداخت.

 اما در «تبارشناسی» با تکامل و اصلاح دیرینه‌شناسی خود، بر این مسئله نیز تاکید می‌کند که اموری غیرگفتمانی و فراگفتمانی نیز وجود دارد که بر نظم اجتماعی و عمل کنشگران تاثیر دارد. فوکو اصلی‌ترین امر غیرگفتمانی را «قدرت» می‌پندارد. پس نتیجتا باید تصریح کرد که می‌توان «تبارشناسی را دیرینه‌شناسی (شناسایی گفتمان‌ها) به علاوه تحلیل تاثیر امور غیرگفتمانی بر گفتمان‌ها» دانست (کچویان و زائری،15:1388).

تبارشناسی به عنوان رهیافتی روش‌شناختی، توانسته جایگاه خاصی را در تحلیل گفتمان به خود اختصاص دهد. تعیین موضوع مورد بررسی، تعیین محدوده تاریخی، مشخص کردن گفتمان‌ها (گفتمان غالب و مغلوب)، تعیین عناصر گفتمانی، تعیین عوامل تعادل و عدم تعادل در گفتمان غالب، یافتن گفتمان جدید (گفتمان تولد یافته) و تحلیل و معرفی عوامل بی‌تعادلی در گفتمان جدید را مراحل هفت‌گانه تحلیل گفتمان بر اساس روش تبارشناسی فوکو ذکر کرده‌اند (ایمان،1391).

 کچویان و زائری (1388) نیز ده گام اصلی روش شناختی در تحلیل تبارشناسانه فرهنگ را شناسایی مسئله، سوابق موضوع، شناسایی درجه صفر، کشف گفتمان‌ها، تحلیل گسست، تحلیل تبار، تحلیل تصادف، تحلیل قدرت، تحلیل مقاومت و نقد حال دانسته‌اند.

این مقاله با استفاده از این رویکرد رو‌ش‌شناختی، به تحلیل روایت فیلم «غیرقابل درک» بر اساس روش تبارشناسانه فوکو و در موضوع «اسلام‌هراسی» و «ایران‌هراسی» می‌پردازد. هرچند که می‌توان نمونه‌های بسیاری را مورد پژوهش قرار داد. اما باید تصریح کرد که در روش‌های تحلیل کیفی، نمونه‌ها بر اثبات مدعا و مستندسازی گفتمان‌ها تاکید دارد و «فراوانی» آن اثری را در تحقیق ایفا نمی‌کند. می‌توان گفت که نمونه‌گیری در تحلیل کیفی به «نمونه‌گیری نظری» نزدیک می‌گردد. «اصل اساسی نمونه‌گیری نظری عبارت است از انتخاب موارد یا گروه‌هایی از موارد بر اساس محتوایشان. نمونه‌گیری بر مبنای مرتبط بودن موردها با تحقیق و نه نمایان بودنشان انجام می‌گیرد» (فلیک،141:1387).

در واقع «نمونه‌گیری نظری»، معطوف به هدف می‌باشد و بعد از اشباع نظریه، نیازی به گردآوری اطلاعات ندارد (فلیک،1387). «ارل ببی»، پژوهش‌هایی از این دست را در مجموعه «تحقیق بدون مزاحمت» قرار می‌دهد و آن را «پژوهش کیفی» می‌نامد. وی از این رو این تحقیقات را بدون مزاحمت می‌نامد که «واکنشی» از سوی کسی را موجب نمی‌گردد و محقق با در اختیار داشتن اسناد می‌تواند به انجام تحقیق بپردازد (ببی،1381).

نتایج تحقیق؛ بازنمایی گفتمان اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی در فیلم غیرقابل درک

پژوهش حاضر، هم اشاره‌ای به گفتمان اسلام‌هراسی و به تبع آن، ایران‌هراسی دارد و هم به بازنمایی این گفتمان‌ در یک تولید فرهنگی خاص سینمایی، یعنی فیلم سینمایی «غیرقابل درک» (جردن،2010) می‌پردازد. این بدین معناست که این مقاله سعی دارد که با کاربست تحلیل تبارشناسی، اشاره و تحلیلی از گفتمان اسلام‌هراسی ارائه دهد و همزمان با استناد به این گفتمان، به بازنمایی این پدیده در فیلم «غیرقابل درک» بپردازد.

همان‌گونه که پیش از این نیز ذکر شد، فیلم‌های بسیار زیادی در قالب گفتمان اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی در سینمای جهان و به‌خصوص سینمای هالیوود تولید و اکران گردیده است. فیلم «غیر قابل درک» نیز یکی از فیلم‌هایی است که به وضوح در قالب گفتمان اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی، به روایت خود شکل می‌دهد. اما نکته‌ای که این فیلم را از فیلم‌های هم‌عرض خود جدا می‌کند این است که «غیر قابل درک»، برخلاف فیلم‌های دیگر بیان می‌کند که تفکر مسلمانان برای انسان‌های غربی، غیرقابل درک است.

 ضمن اینکه در این فیلم برخلاف فیلم‌های دیگر، گفتمان غرب در مقابل گفتمان مسلمانان با چالش مواجه می‌شود و می‌توان برخورد گفتمانی این دو تفکر را در سراسر فیلم مشاهده کرد. البته تعریف فیلم از مختصات و عناصر گفتمانی مسلمانان، جانبدارانه و تحریف‌شده است. اما باید اذعان کرد که روایت‌گر داستان این فیلم، روایتی جدید از اسلام‌هراسی را ارائه کرده است که برخلاف دیگر فیلم‌ها، این روایت کاملا منطقی جلوه کرده و احساسات مسلمان‌ستیزانه غرب را توجیه می‌کند.

زیرا اغلب این فیلم‌ها فرمول‌های ثابت و کلیشه‌ای به‌کار می‌برند و مسلمانان را تنها به عنوان خرابکار و تروریست معرفی می‌کنند. هرچند که «غیرقابل درک» نیز از این قاعده مستثنی نیست، ولی روایتی متفاوت از تقابل گفتمانی عرضه کرده است. از این رو، این فیلم را می‌توان فیلمی مناسب برای تحلیل برخورد دو گفتمان کلی یعنی؛ گفتمان اسلام و گفتمان غرب تلقی کرد.

«غیرقابل درک»، خواسته‌های به حق ملل مسلمان را در قالب درخواست‌های تروریست مسلمانی قرار می‌دهد که 3 بمب اتمی را در نقاط مختلف آمریکا کار گذارده است. جردن بر اساس فیلمنامه‌ای از «پیتر وودوارد» – که مجموعه فیلم‌های آخرالزمانی «بابل 5» و قسمت دوم فیلم «گنجینه ملی» و همچنین اثری به نام «میهن پرست» را نوشته – اثری را جلوی دوربین برده که در آن غیرانسانی‌ترین شکنجه‌های قرون وسطایی علیه مسلمانان مجاز شمرده می‌شود و فضای فیلم به گونه‌ای پیش می‌رود که مخاطب، ددمنشانه‌ترین اعمال را علیه مسلمان یاد شده می‌پذیرد.

 در این فیلم، تروریست مسلمان، هویتی آمریکایی با نام «استیون آرتور یانگر» دارد که پس از ایمان به اسلام، نام «یوسف عطا محمد» را بر خود نهاده است. در فیلم بارها بر این هویت تاکید می‌شود که وی یک شهروند آمریکایی است.

منابع

ایمان، محمدتقی (1391) روش‌شناسی تحقیقات کیفی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

ببی، ارل (1381) روش‌های تحقیق در علوم اجتماعی، ترجمه رضا فاضل، تهران، سمت

بشیر، حسن (1384) تحلیل گفتمان: دریچه ای برای کشف ناگفته‌ها، تهران، مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق (ع)

بشیر، حسن (1389) رسانه‌های بیگانه: قرائتی با تحلیل گفتمانی «اسلام هراسی: مقدمه ای برای ایران‌هراسی»، ماهنامه مدیریت ارتباطات، مرداد ماه 1389، شماره 3

بشیریه، حسین (1384) دولت و جامعه مدنی (‌گفتمان‌های جامعه‌شناسی سیاسی)، قم، نقدونظر

حقیقی، شاهرخ (1383) گذار از مدرنیته، تهران، نشر آگه

خرمشاهی، بهاءالدین (1372) دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، نشر مشرق

دسوقی، محمود (1376) سیر تاریخی و ارزیابی اندیشه شرق شناسی، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، تهران، نشر هزارن

ریتزر، جورج (1374) نظریه‌های جامعه‌شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی

سعید، ادوارد (1383) شرق‌شناسی، ترجمه دکتر عبدالکریم گواهی، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی

سردار، ضیاء‌الدین (1387) شرق‌شناسی، ترجمه محمدعلی قاسمی، تهران: پژوهشکده‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی

سلطانی، علی اصغر (1384) قدرت، زبان و گفتمان، تهران، نشر نی

عضدانلو، حمید (1380) گفتمان و جامعه، تهران، نشر نی

فلیک، اووه (1387) درآمدی بر تحقیق کیفی، ترجمه هادی جلیلی، تهران، نشر نی

کچویان، حسین (1382) فوکو و دیرینه شناسی دانش، تهران، انتشارات دانشگاه تهران

کچویان، حسین (1391) انقلاب اسلامی و انفتاح تاریخ، تهران، انتشارات سوره مهر

کچویان، حسین و زائری، قاسم (1388) «ده گام اصلی روش شناختی در تحلیل تبار شناسانه فرهنگ» در راهبرد فرهنگ، پاییز 1388، شماره 7، صص 7 – 30

مک‌دانل، دایان (1380) مقدمه‌ای بر نظریه‌های گفتمان، ترجمه حسین علی نوذری، تهران، انتشارات فرهنگ گفتمان

مهدی‌زاده، سیدمحمد (1391) نظریه‌های رسانه، اندیشه‌های رایج و دیدگاه‌های انتقادی، تهران، انتشارات همشهری

Riley Smith, J (1999) The Oxford History of the Crusades New York, Oxford University Press.

Gottschalk, P and Greenberg, G (2008) Islamophobia: Making Muslims the Enemy, Maryland, Rowman & Littlefield.

Mora, N. (2009). Orientalist discourse in media texts. International Journal of Human

Sciences, 6(2), 419-428.

Keane, M. (2005). Exporting Chinese culture: Industry financing models in film and television. Westminster Papers in Communication and Culture, 1-11.

Fiske, J. (1987). British cultural studies and television. In R.C. Allen (Ed.), Channels of discourse, reassembled (pp. 284-326). Chapel Hill: The University of North Carolina Press.

Maira, S. (2000). Henna and hip-hop: The politics of cultural production and the work of cultural studies. JAAS, 329-369.

Prakash, G. (2000). The impossibility of subaltern history. Nepantla: Views from south, 1(2), 287-294

نویسندگان:

سید محمد مهدی‌زاده: استادیار دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی

مجید سلیمانی ساسانی: دانشجوی دکترای علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبائی

دو فصلنامه مطالعات قدرت نرم شماره 14

ادامه دارد…

منبع:فارس

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد