صنایع خلاق: پلی میان فرهنگ و صنعت؛ مصاحبه با سهیل پایدار -1

به گزارش فناوری فرهنگی، سهیل پایدار، دانش‌آموخته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت و مدیریت تکنولوژی دانشگاه تهران و دانشجوی مدیریت سیستم‌های دانشگاه تربیت مدرس است. حوزه‌ای که در آن  به طور تخصصی‌تر کار کرده است، مدیریت نوآوری در زمینۀ صنایع خلاق است. صنایع خلاق اسم جایگزینی است که برای صنایع فرهنگی به کار می‌رود؛ چراکه لفظ صنایع فرهنگی امروزه به دلایلی در ادبیات علمی و حتی روزمره کاربردی ندارد.

 پیش از هرچیز لطفاً کمی دربارۀ حیطۀ تحصیلی و تخصصی‌تان برای خوانندگان بردار بگویید:

– زمینۀ تحصیلی من، مدیریت تکنولوژی، نوآوری و مدیریت سیستم‌هاست. حوزه‌ای هم که در آن تخصصی‌تر کار کردم، مدیریت نوآوری در زمینۀ صنایع خلاق است. صنایع خلاق اسم جایگزینی است که برای صنایع فرهنگی به کار می‌رود؛ چراکه لفظ صنایع فرهنگی امروزه به دلایلی در ادبیات علمی و حتی روزمره کاربردی ندارد. یک دلیلش این است که در کل نگاه خیلی مثبتی به مقولۀ صنعت فرهنگی وجود ندارد. دلیل دوم آن هم به نوعی پیوند تولید فرهنگی هنری با فناوری اطلاعات است. هردوی این‌ها به این انجامید که پس از مدتی لفظ صنایع خلاق، جایگزین صنایع فرهنگی بشوند.

ترکیب صنعت و فرهنگ، ترکیب غریبی است. دربارۀ این مفهوم بیشتر صحبت کنید.

– ریشۀ این ترکیب به انگلستان دورۀ تاچر برمی‌گردد. در زمان او سیاستگذاری‌های اقتصادی جدید به این صورت بود که هر وزارت‌خانه‌ باید در ازای بودجه‌ای که می‌گرفت، خروجی مالی می‌داد. در این صورت بود که سال بعد، خزانه‌داری کل دوباره به آن‌ها بودجه اختصاص می‌داد. در نتیجه نگاه گذشته به فرهنگ در انگلستان که بیشتر به‌عنوان رسانه نگریسته می‌شد، عوض شد. دیدگاهی به وجود آمد که در آن فرهنگ را به مثابه صنعت دیدند. تا قبل از آن موضوعاتی که حول و حوش فرهنگ می‌چرخید، آزادی رسانه، چند صدایی و مفاهیمی از این دست بود. اما از وقتی که بحث اقتصادی وارد قضیه شد، نگاه به فرهنگ دقیقاً مثل یک صنعت شد. صنعتی که محصولی اعم از کالا یا خدمات تولید کرده و به بازار عرضه می‌دارد.

 آیا در ایران هم این نوع نگرش پدید آمده ‌است؟

– در ایران ما خیلی با این رویکرد مواجه نبوده‌ایم. یک دلیلش شاید این باشد که ما هنوز تفکرات سال‌های ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰ را د‌اریم؛ تا حرف از صنعت فرهنگی به میان می‌آید، همه به یاد نقدهای آدورنو و مباحثی از این دست می‌افتند. دلیل دیگر این است که در ایران شکل معیشت هنرمندان هم به این صورت نبوده است. هنرمندان بیشتر به‌دنبال بودجه‌های سازمانی دولتی یا شبه دولتی و تولید محصولات مورد نظر آن ارگان‌ها بودند. اما در صنایع خلاق این قضیه کاملاً برعکس است و دغدغه این است که مخاطب و بازار فرهنگی چه می‌خواهد. ما باید بر اساس خواست او محصول بسازیم. ریشۀ صنایع خلاق در این تغییرِ شیوۀ معیشت هنرمندان از یک سوی و از سوی دیگر، تغییرِ شیوۀ ارائۀ محصول مانند پلت‌فرم‌های آنلاین هست. در این‌جا ما با طوفانی از تولیدات در حوزۀ فرهنگ مواجهیم که در آن، خلاقیت، عامل تعیین‌کننده است.

 آیا در سیستم جدید، هنرمند تنها بر اساس نیاز مخاطب و بازار حرکت می‌کند یا به‌نوعی نیازسازی می‌کند؟

– ما این سؤال را از منظر بازاریابی با ادبیات دیگری بررسی می‌کنیم. انسان‌ها نیازهایی دارند که تقریباً ثابت است. شکل پاسخگویی به این نیازها را خواسته می‌نامیم. خواسته‌ بر خلاف نیاز، بسته به فرهنگ‌های مختلف به شکل‌های مختلف به وجود می‌آید. خواسته‌ها به طبقه و نگاه فکری و جهان بینی بستگی دارد؛ البته در این میان مخاطب فقط یک فاکتور است و همه چیز فقط خواستۀ او نیست. در صنایع خلاق هم این اتفاق می‌افتد؛ بازاریابی که در صنایع دیگر بر اساس نیازهای مختلف افراد، خواسته‌ای را شکل می‌دهد، در صنایع خلاق هم کاربرد پیدا می‌کند.

به عنوان یک مثال عینی، ما زمانی کامپیوتر یا گوشی موبایل نداشتیم و هیچ نیازی به آن‌ها احساس نمی‌شد. اما الآن از طریق بازاریابی این خواسته برای مخاطب ایجاد شده است که من باید کامپیوتر و موبایل داشته باشم. یا خیلی از چیزهای دیگر که جزو محصولات لوکس به حساب می‌آیند، چنین ویژگی‌ای دارند؛ مثلاً یک خودکار قیمتش صدهزار یا دویست هزار تومان است، در صورتی که یک خودکار سادۀ هزار تومانی برای شما همان کار را حتی بهتر انجام می‌دهد. پس طبیعتاً این نیاز اصلی که نیاز به نوشتن و ثبت ‌است، محرک اصلی ما در خرید خودکار دویست هزار تومانی نیست. احتمالاً نیاز به دیده‌شدن یا نشان دادن تعلق خودمان به یک طبقۀ خاص اجتماعی، محرک ما برای خرید این محصول بوده‌است. این‌گونه است که در بازاریابی شما خواستۀ جدید برای انسان‌ها به وجود می‌آورید.

 منتقدان این نوع نگاه به مقولۀ فرهنگ و هنر چه می‌گویند؟

یک نگاه انتقادی به صنایع خلاق وجود دارد. آدورنو زمانی این نقد را طرح می‌کرد که صنعت فرهنگ دارد به تحمیق توده‌ها کمک می‌کند و دارد پیامی واحد را به تودۀ‌ انبوهِ آموزش ندیده‌ای القا می‌کند. اما کم‌کم نقد اصلی آدورنو به این سمت می‌رود که در روابط تولید، به هنرمند ظلم می‌شود. اینجا باید گفت که صنایع خلاق دارد به این جهت می‌رود که این ظلم را کمتر ‌کند. درست است که صنایع خلاق بر اساس نیاز بازار حرکت می‌کند، اما آیا این تنها ویژگی صنایع خلاق است؟ یا ویژگی‌های مثبت دیگری هم هست که یکی از آن‌ها آزادتر شدن هنرمند از استثمار توزیع‌کننده‌ای کالاهای فرهنگی است؟

صنایع خلاق چطور به آزادتر شدن هنرمند کمک می‌کنند؟

– این نقد که در صنایع خلاق هنرمند آزادی دیگری را از دست داده است با بحث شیوۀ معیشت هنری پاسخ داده می‌شود (البته این تحقیقات در غرب انجام گرفته است. بنابراین در تطبیق با فرهنگ خودمان شاید در جاهایی سازگار نباشد). شیوۀ کلاسیک معیشت هنری همیشه وابستگی به اشراف بوده است؛ اعم از نظام حاکم یا اشراف سیاسی یا زمین‌دارها یا نهادهای دینی مثل کلیساها. وقتی بعد از انقلاب صنعتی بازار آزاد شکل می‌گیرد و مفهوم بازتولیدپذیری اثر هنری به وجود می‌آید، این قضیه کم کم از بین می‌رود. این در مورد صنعت نشر با اختراع ماشین چاپ به وجود می‌آید. در صنعت اجراهای صحنه‌ای مثل موسیقی یا تئاتر هم به‌‌تدریج با آمدن فناوری‌های جدید که بازتولید پذیری اثر هنری یا به عبارتی تکثیر آن را ممکن می‌سازند، این فاصله پر می‌شود.

طبیعتاً اینجا هنرمند می‌تواند با توجه به سلیقۀ تعداد بیشتری از افراد، محصول خود را بفروشد. یک نوع آزادی تازه برای هنرمند به وجود می‌آید اما از طرف دیگر انگار هنرمند مجبور می‌شود، تأیید تودۀ انبوهی را برای هنرش بگیرد. اما این موضوع خیلی هم به صنایع خلاق ارتباطی ندارد. همین الآن در شبکه‌های اجتماعی شما وقتی توییت یا پستی می‌گذارید، بعد از مدتی افراد می‌روند به سمت مطالبی که لایک بیشتری می‌گیرند. به همین دلیل هم هست که به‌عنوان فیسبوک با توییتر و اینستاگرام جایگزین شده‌است. این به شرایط زمانه و وضعیت معاصر ما مربوط است. بنابر این من قائل نیستم که مفهوم صنایع خلاق در ذاتش، پلیدی دارد و چیزی است که ما باید با آن مبارزه کنیم و از آن فاصله بگیریم.

در کشور ما چه رویکردهایی به صنایع خلاق وجود دارد؟

– دو نوع نگاه به صنعت خلاق وجود دارد که هردو آسیب زننده‌اند. یک نگاه این است که اسطورۀ مبادله و معامله با روحیۀ آزاداندیشانه ما سازگار نیست. هنرمند را نباید به وسیلۀ سرمایه‌داری مدیریت و کنترل کرد. نتیجه این می‌شود که در کشور ما مثلاً ناشر و صنعت نشر، قداستی بی‌دلیل پیدا می‌کنند. در حالی‌که ناشر یک بنگاه اقتصادی-فرهنگی دارد و باید آن را مدیریت کند.

نگاه آسیب‌رسان دیگر، صنایع خلاق را به شکل یک بنگاه اقتصادی کلاسیک می‌بینند. بنگاه اقتصادی کلاسیک همان چیزی است که برای کسی مثل آدورنو دردآور است؛ یعنی بنگاهی که دارد تولید انبوه می‌کند. کارگر در اینجا فکر نمی‌کند و فرایندی مشخص را مدام تکرار می‌کند. ما در حال حاضر حتی در صنعتی مثل خودروسازی که زمانی خودش نمادِ تولیدِ انبوه بوده است، با این قضیه مواجه نیستیم. اما هنوز یک عده می‌خواهند همچنان با این

منبع: بردار

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد