درست است که در ظاهر، یادگیری الکترونیکی شامل تمام اشکال آموزشها و یادگیریهایی که با هر نوع فناوری الکترونیکی عرضه شده است میشود؛ اما در تعریف یک پدیده فناورانه نباید ظواهر فنی آن را ملاک قرار داد، بلکه ابعاد کارکردی و تاثیرگذاری آن روی کاربران، اهمیت بیشتری دارد. لذا اگر بخواهیم بدانیم ”یادگیری الکترونیکی“ چیست، باید بدانیم ”کارکرد یادگیری الکترونیکی“ چیست.
کارکردهای یادگیری الکترونیکی را میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
الف) بخش اول مواردی مانند تسریع و تسهیل در تکثیر و انتقال مطالب، تغییر ابزار ارایه محتوی از گچ و تخته و ماژیک به ابزارهای الکترونیکی، واگذاری کنترل آهنگ و زمان یادگیری به ماشین، واگذاری آزمونها و سنجشها به ماشین و امثال آن است.
- اما بخش دوم کارکردها، که یادگیری الکترونیکی را در جایگاهی رفیع قرار میدهد، کارکردهایی است که باعث تغییر در مدلها و پارادایمهای آموزش میشود.
آنچه که در دسته دوم کارکردها اتفاق میافتد، ”درگیر کردن هیجانات، کنجکاوی، عواطف و حتی شخصیت و هویت یادگیرنده در فرایند یادگیری“ است. استفاده از بازی، پویانمایی، تنوع در مسیرهای یادگیری با ابزارهای IT و تعاملی بودن سامانهها، ذهن یادگیرنده را به شدت درگیر یادگیری نموده و باعث مواجههای فعال، خلاقانه و مولد با موضوع ارایه شده میگردد.
خطای راهبردی بسیاری از فعالان این حوزه، توجه صرف به کارکردهای دسته اول (تسریع و تسهیل در فرایندها و محتواهای موجود یادگیری الکترونیکی) و کمتوجهی به کارکردهای دسته دوم و تولید محتوای جدید است؛ هر چند حتی در مورد دسته اول نیز درست عمل نشده است. نگاهی به اخبار مربوط به یادگیری الکترونیکی و مدارس هوشمند در کشور حکایت از این خطای بزرگ دارد.
با مراجعهای کوتاه به مدارسی که اقدام به خرید تجهیزات کردهاند، مشاهده میکنیم که خبری از محتوای جدید و مهارتهای بهرهبرداری از تجهیزات نیست و همان داستان قدیمی ورود تکنولوژی قبل از فرهنگ استفاده از آن به ذهن متبادر میشود. اهمیت بالاتر نرمافزار نسبت به سختافزار، در فناوریهای آموزشی پررنگتر از سایر فناوریهاست، چراکه بخش مهمتر این فناوریها ابعاد نرم آن است که توجهی به آن نمیشود.
متاسفانه بسیاری از محتواهایی که هماکنون در مدارس به اصطلاح هوشمند ارایه میشوند، تنها نمایشی دوباره از محتواهایی هستند که بصورت کاغذی و سنتی ارایه میشوند. مثل اینکه کتاب درسی موجود را اسکن کنیم و در قالب کتاب الکترونیکی ارایه کنیم. کپی کردن عین مطالب درسی موجود در کامپیوتر، بدون هیچ گونه ایده، سناریو یا مسیر یادگیری طراحی شده برای ابزار جدید، از ویژگیهای بارز محتواهای آموزشی به اصطلاح دیجیتال موجود در بازار کشور است.
به نظر میرسد که مدیران ارشد این حوزه وظیفه سنگین تری بر عهده داشته باشند که آن وظیفه همانا تهیه و تدارک زیرساختهای تولید محتوای آموزشی دیجیتال با کیفیت مناسب و براساس متدهای صحیح یادگیری الکترونیکی است. در غیر اینصورت اقدام به خرید تجهیزات سختافزاری برای تعداد بیشماری مدرسه در کشور، هیچ گونه عایدی در بر نخواهد داشت، جز اینکه معلمان ما به جای آنکه با گچ یا ماژیک بنویسند، با انگشت خود یا یک وسیلهای به اسم قلم بر روی تختههای هوشمند، همان مطالب سابق را مینویسند و تغییری در فرایند یادگیری نیز اتفاق نخواهد افتاد.
نگاهی به اجرای طرح مدارس هوشمند در کشور مالزی و برخی کشورهای پیشرو در این زمینه نشان میدهد که بحث ”نحوهی بهکارگیری سختافزار“ از خود سختافزار اهمیت بیشتری داشته است. اینکه از این تجهیزات و تمام قابلیتهای آنها به درستی استفاده شود و محتواهای متناسب با آن به دانش آموزان ارایه شود، بایستی یکی از مهمترین پارامترهای رتبهبندی مدارس هوشمند باشد. ممکن است برخی معلمان عزیز از اینکه دیگر دستشان کثیف نمیشود ابراز رضایت داشته باشند، ولی اگر از قابلیتهای هر فناوری به درستی استفاده نشود، اصل استفاده از فناوری نیز به تدریج زیر سوال خواهد رفت.
مساله مهم دیگر آن است که حتی اگر همان نگاه سطحی به بحث مدارس هوشمند وجود داشته باشد، لازم است مدیران برای ”بومیسازی فناوری“ از هماکنون برنامهریزی داشته باشند. آیا لازم است که این مبلغ هنگفتی که هزینه میشود، به جیب کشورهای دیگر ریخته شود؛ در صورتی که امکان سرمایه گذاری و انتقال کامل تکنولوژیهای روز دنیا و بومیسازی آن و راهاندازی خط تولید این سختافزارها کاملا وجود دارد. اگر فناوری سختافزاری بومی شود، امکان نوآوری و تغییرات محتوایی و نرمافزاری نیز بسیار بیشتر خواهد شد. ضمن اینکه ”تعمیر و نگهداری“ این تجهیزات نیز که هزینه های زیادی را علاوه بر سرمایه اولیه خرید تجهیزات ایجاد میکند، به داخل کشور واگذار خواهد شد. به طور کلی بومیسازی فناوری، شرط لازم برای ایجاد قابلیت نوآوری و خلاقیت در طراحی سرویسها و محتواهای جدید است.