امیرحسین حمداوی، مدیرعامل موسسه کلبه آفرینش فکر بوده که تحصیلاتش را در دانشگاه شریف با عنوان کارشناس ریاضی به اتمام رسانده و هم اکنون سخت درگیر حوزه بازی های فکری و آموزشی است. وی معتقداست که در مدرسه های ما یادگیری و آموزش بچه ها در سطح پایینی قراردارد و بچه ها نیاز به یادگرفتن «تفکر» به وسیله ابزاری نظیر اسباب بازی دارند. آقای حمداودی همچنین از سیستم نه پذیر اموزش و پرورش انتقاد دارد و می گوید: «کلاً افراد تصمیمگیرنده در آموزشوپرورش اولین چیزی که در ذهنشان است، در مورد هر چیز جدیدی نه است. آموزشوپرورش به بیرونیها خیلی بدبین هست و تا بگویید من یک شرکت خصوصی هستم که … بقیه صحبتهایتان را گوش نمیدهند و میگویند بفرمایید بیرون».
خبرنگار سایت فنافر با ایشان گفتگویی انجام داده که بخش اول آن را ملاحظه می کنید.
تا آنجایی که بنده از کاری که شما در موسسه کلبه آفرینش فکر انجام می دهید مطلع شدم، فهمیده ام که کار شما تولید اسباببازی نیست بلکه بیشتر یکجور کار ترویجی میکنید. یک دوره یا یک همایش برگزار میکنید و بعد دانشآموزان آن بحث علمیشان را با یک سری طراحی که به شکل اسباببازی یا غیره به آنها آموزش میدهید، همین طور است؟
آقای حمداوی: بله درواقع هدف ما معرفی بازیهای فکری بهعنوان ابزار آموزشی است. حالا این کار را هم با برنامههای میدانی انجام میدهیم. برنامههای کوتاهی که در مدارس بهصورت یکروزه و چندساعته و یا در دورههای آموزشی بلندمدت انجام میشود. بههرحال کار ما ارائه خدمات ترویج فرهنگ تفکر است. اکنون هم که در غالب کار فرهنگی مشارکتی هستیم، ما ترویج تفکر را بهعنوان بخشی از فرهنگ میدانیم و خوشبختانه مسئولین فرهنگ شهرداری هم این را بهعنوان بخشی از فرهنگ پذیرفتند و تلاشمان هم این است که در کل سطح شهر آن را بهعنوان یک نیاز عمومی و نه بهعنوان سرگرمی، بهعنوان نیاز عمومی برای تفکر در مرحله اول و بعد برای آموزش علوم ریاضی است.
پس در مرحله اول فقط آموزش ریاضی را در دستور کار دارید؟
خیر! مرحله اول ترویجش بهعنوان ابزار تفکر است. گام بعدی ریاضی است.
فقط برای درس ریاضی از این شیوه استفاده می کنید؟
تفکر یکچیز گستردهای است. عملاً انسان بهواسطهی تفکرش انسان است؛ در دورههای ما، برای ما مهم است که به دانشآموزان یاد بدهیم که از طریق بازیها و فعالیتهای اینچنینی این مراحل را طی کنند تا بتوانند پرسشگر باشند و مسئلهساز باشند، مشکلات را در جامعه دیده و شناسایی کنند. آن را به مسئله تبدیل کرده و بعد حلش کنند. این فرآیندی است که ما احساس میکنیم که در کشور بهشدت به آن نیاز داریم و جای آن خالی است؛ یعنی مدارس ما که رسالتشان این است و باید این مراحل را آموزش دهند، این کارها را نمیکنند.ما اگر بازیهای فکری را بهعنوان یک ابزار آموزشی بتوانیم تأثیرگذار در عمومیسازیاش باشیم این ماندگار میشود. مردم به بازی فکری طالب میشوند و احساس میکنند که فرزندانشان به بازیهای فکری نیاز دارند و برای بچههایشان بازی فکری تهیه میکنند. ما چه باشیم و چه نباشیم، بهعنوان یک فرهنگ و یک نیاز عمومی وجود خواهد داشت.
من شنیده بودم که در فنلاند در همین زمینه که شما کار میکنید یک اقداماتی کرده اند-به هر ترتیب از خارج از کشور اطلاعاتی هم دارید که آنها به چه صورت این کار را انجام میدهند؟
من مدلهای اینچنینی ندیدم. یکجاهایی game board ها هستند؛ که مثلاً بازیهای استراتژی چندنفره که در تهران هم زیاد شده است. کافههایی که افراد مینشینند و دورهم بازی میکنند. آنها بحث آموزش و تفکرشان خیلی منطقی نیست و بیشتر جنبه سرگرمی دارند.
آیا با آموزشوپرورش هم کارکرده اید؟چه چالش هایی با آموزش پرورش داشتید؟
آن اوایل که خیلی زیاد فعالیت نداشتیم. موقع ورود به آموزشوپرورش خیلی مشکلات بود. برای ملاقات با مدیران منطقه هم مشکلات داشتیم.
آموزش پرورش نسبت به این موضوع جبهه دارد؛ یعنی میگوید اول بیایید با من صحبت کنید و بعد وارد مدارس شوید. اینگونه ما موفق نمیشویم. آنها را متقاعد کنیم و یا اصلاً یک جلسهای بگذاریم و به نتیجه برسد امکانپذیر نیست. آن نه اولیه ذهنیشان را برنمیدارند که ببینند ما چه میگوییم. من خیلی خوشبین نیستم.
این نه ذهنی که فرمودید چیست؟ و دقیقاً آموزش پرورشی ها چه مشکلی دارند؟
آن چیزی که من متوجه شدم، کلاً افراد تصمیمگیرنده در آموزشوپرورش اولین چیزی که در ذهنشان است، در مورد هر چیز جدیدی نه است. یعنی شما تا بخواهید بگویید که من فرد خوبی هستم، آموزشوپرورش به بیرونیها خیلی بدبین هستند؛ یعنی به آنها تا بگویید من یک شرکتی هستم که … بقیه صحبتهایتان را گوش نمیدهند و میگویند بفرمایید بیرون.
قصد دارید که جزو شرکت های دانشبنیان شوید؟
قطعاً بله میخواهیم. ببینید نهفقط حمایتها و یا اتفاقات خوبش مؤثر است، نگاه خودمان به خودمان را همتغییر میدهد. ولی حوزهی ما یک کار ترویجی است. کار ترویجی هم به حمایت احتیاج دارد. اگر حمایت نشود، به سمت کارهای تجاری میرود. وقتی کار تجاری میشود، طبیعتاً ما باید به تولید فکر کنیم و یا کارهایی که یک کلیشههایی که مردم میشناسند. مثلاً ما آموزشگاه تأسیس کردیم به این خاطر که درآمدی داشته باشد. گرچه آموزشگاهمان با همان تفکر و نگرش اداره میشود. ولی بههرحال نگاه تجاری ما به آن پررنگ است. این هم باید باشد.
منتها ما دوست داریم رسالت اصلیمان حفظ شود. ما اگر احساس کردیم یک نیازی وجود دارد تا آخرش برویم. تا جایی که میتوانیم آن نیاز را مرتفع کنیم. خوبی دانشبنیان شدن این است که به ما این موضوع را یادآوری میکند که ما یک گروه علمی باید باشیم و باقی بمانیم.
در این چند سالی که کارکردید، مشکلاتتان با توجه به تجربههایی که داشتید چه چیزهایی بود؟میتوانید این مشکلات را شرح دهید؟
بزرگترین مشکل ما نادانی است؛ یعنی اینکه اگر به من بگویند مثلاً به عقبتر برگرد و یا همین حالا، دوست داری چه اتفاقی بیفتد، میگویم دوست دارم 2 تا مشاور حرفهای کنارم باشند که مثلاً به من بگویند که در حوزه بازارچه المانهایی مهم هستند و چه چیزهایی را باید در نظر بگیریم. این خیلی حیف است. گروههای زیادی را میبینم که در حوزههای متعدد، ایدههای خوبی دارند. ولی برای اینکه ایدههایشان را پیادهسازی کنند، واقعاً عمرشان را تلف میکنند. فکر میکنم همه جای دنیا این را بهخوبی آموزش دادند. من میدانم که مثلاً در کانادا به گفتهی یکی از دوستانم که در آنجا وقتی یک شرکت بخواهیم تأسیس کنیم، به واحدهای مشاورهای معرفی میشویم که بهصورت رایگان در حوزهی اینکه مخاطب چه برداریم و چگونه مخاطب انتخاب کنیم و چطور خودمان را معرفی کنیم و چه کسانی به شما نیاز دارند. متأسفانه ما چنین چیزی در ایران نداریم و خلأ آن بهشدت در ایران احساس میشود.
یکی از مشکلات بزرگ ما، سردرگمی است که میدانیم میخواهیم چهکاری کنیم ولی نمیدانیم چگونه باید عرضه کنیم. میدانیم چیزی که داریم و میخواهیم عرضه کنیم نیاز جامعه است ولی روش عرضه آن را بلد نیستیم. باید آزمونوخطا کنیم تا به یک نتیجه برسیم.
شاید لازم باشد که متولیان توسعه و ایجاد دوام برای بخشهای علمی، به این موضوعات توجه کنند. این موارد مسائل بنیادیتری است تا اینکه از یک شرکت خاصی بهصورت موردی حمایت کنند.
به نظرتان به صورت کلی وظیفه دولت نسبت به شرکتهای خصوصی چیست؟
بههرحال دولت وظیفهاش این است که یک تعادلی ایجاد کند. ما از دولت نه پول میخواهیم و نه جا میخواهیم، ولی به ما بگویید که آیا در مجموعه شما کسی به خدمات ما احتیاج ندارد! اگر میخواهد ما را به او معرفی بکنید .ما الآن انتظار داریم که به ما بگویید که مخاطبین شما این مجموعه هستند و همه اینها طالب خدمات شما هستند و جمع این نیاز این مقدار هست و ما هم کانال بستن این قرارداد میشویم و قرارداد را میبندیم و حالا میدانیم که در یک سال آینده این مقدار بودجه داریم و حالا با آن کار اساسیتری انجام خواهیم داد؛ یعنی حالا که ما بازیهایمان را با تخته سه لا میسازیم و آرزویمان این هست که فضای بهتر و با متر یال بهتری وارد بشویم خب میتوانیم شروع بکنیم چونکه پول تضمینی وجود دارد و همه اینها این نیاز را دارند که چنین قراردادی را ببندند و حالا شما کیفیت را ارتقاء بدهید.
یعنی آنهایی که خدمات ما را میخواهند را مشخص کنند و خدمات ما را بگویند که چه چیزی هست و همه آن زیرمجموعه بداندکه چنین خدماتی وجود دارد. من مطمئن هستم که اگر از بالا گفته شود که این فکر برای مدارس وجود دارد ما این کار را انجام میدهیم و یکی از کارهایمان این هست که برای مدارس اتاق فکر درست کنیم.