به گزارش فناوری فرهنگی،منظور از اقتصاد خلاق چیست و ما از کار فرهنگی چه چیزی میفهمیم؟ فیلیپ شلزینگر استاد سیاست فرهنگی در مرکز تحقیقاتی سیاست فرهنگی دانشگاه گلاسکو درباره تاریخ مفهوم صنایع خلاق از اواخر دهه 1990 میلادی تاکنون سخنرانی کرده است. وی این گونه استدلال میکند که ارزش فرهنگی تابعی از ارزش اقتصادی بوده است.
این سخت است که درباره صنایع خلاق و اقتصاد خلاق صحبت نکنیم. طی دو دهه گذشته، چارچوبی از ایدهها و نهادهای حمایتی ایجاد شده و این مساله منجر به تسلط دیدگاه ارتدکس بر ارزش فرهنگی و اقتصادی شده است. ما با تیترهای ادعا شده زیادی بمباران میشویم. به عنوان مثال، برآوردهای اقتصادی صنایع خلاق دولت انگلیس در سال 2015 نشان میدهد که از هر 12 شغل در انگلیس یک شغل در اقتصاد خلاق است و صنایع خلاق 5 درصد گردش مالی اقتصاد انگلیس را تشکیل میدهد.
این اظهارات بر اساس محاسبات سئوال برانگیزی است. در پشت حقایق آشکار و روشن، کارشناسان در خصوص اینکه چگونه کارها و صنایع فرهنگی و خلاق تعریف میشوند، صحبت میکنند. تمرکز روی اعداد و ارقام نشان میدهد که ارزش اقتصادی فرهنگ در بحثهای عمومی و دولتی نمایان و آشکار است.
پشت تیترهایی که ادعا میکند فرهنگ ما چه ارزش و سهمی در اقتصاد جهانی یا ملی دارد، ایده صنایع خلاق و اقتصادی کردن فرهنگ به طور فزایندهای مشهود است. کنفرانسهای زیادی در زمینه صنایع خلاق برگزار میشود. حداقل 30 دانشگاه در سراسر انگلیس در زمینه رشتههای صنایع خلاق و فرهنگی یا اقتصاد خلاق فعالیت میکند. این دانشگاهها نیروی خلاق و بااستعداد را برای بازار کار عرضه میکند. این وضعیت نسلهایی است که در شرایط کنونی وارد بازار کار میشوند.
شوراهای تحقیقاتی انگلیس سرمایه گذاری زیادی را در زمینه تحقیق درباره اقتصادهای خلاق و دیجیتال انجام داده، اولویتهای فعلی را تعریف کرده که در اکثر موارد مطابق با نظر دولت بوده است.
ما چگونه به اینجا رسیدیم؟ صنایع و اقتصاد خلاق چگونه تا این حد فراگیر شدند؟ اکثر افراد موافق این مساله هستند که بازاریابی واژه صنایع خلاق در سال 1997 و 1998 میلادی نخستین بار توسط دولت جدید کارگر به رهبری تونی بلر در سطح ملی مطرح شد و به یک اولویت جهانی تبدیل گشت. گفتمان صنایع خلاق به عنوان یک پروژه اقتصاد سیاسی توسعه یافت. تخصص ارائه شده توسط اتاقهای فکر، مشاوران سیاستی و چهرههای صنعتی تاثیر زیادی در شکل گیری روند سیاست داشته است.
یک مقاله سیاسی که توسط وزارت فرهنگ رسانه و ورزش در سال 1998 میلادی ارائه شده تا حد زیادی در این گفتمان و شکل گیری آن تاثیر مثبت داشته است. این مقاله صنایع خلاق را به عنوان فعالیتهایی توصیف میکند که منشاء اصلی آنها خلاقیت و استعداد فردی است و میتواند پتانسیل خوبی برای تولید ثروت و اشتغال داشته باشد. بخشهای کلیدی عبارتند از: تبلیغات، معماری، هنر و عتیقه جات در بازار، صنایع دستی، طراحی، طراح مد، فیلم، نرم افزار اوقات فراغت تعاملی، موسیقی، هنرهای نمایشی، چاپ و نشر، نرم افزار و تلویزیون و رادیو.
این فهرست شامل 13 بخش مختلف فعالیتهای فرهنگی است که یک سیاست جدید را برای دستیابی به یک هدف اصلی و مرکزی تشکیل میدهد و همچنان قصد دارد تاثیر اقتصادی صنایع خلاق را در داخل و خارج کشور به حداکثر برساند. با اهمیت دادن به مالکیت فکری، پیچیدگی ارزش فرهنگی به تابعی از ارزش اقتصادی تبدیل شده است. آیا این اوج نئو لیبرالیسم است؟ یعنی جشن کارآفرینی فردی در بازار آزاد؟ دیوید هسموندهاف و همکارانش در تحقیق و بررسی که انجام دادند به اهداف گسترده تری اشاره کردند: رونق هزینههای هنری، تلاش برای مشارکت اجتماعی.
اگر انگلیس و استرالیا به عنوان نخستین کشورهایی که اقدامات سیاستی را در زمینه صنایع خلاق انجام دادهاند، شناخته میشوند، آمریکا به خاطر مطالعات و تحقیقات دانشگاهی در این زمینه بهترین شهرت را در سطح جهان دارد، ریچارد کیوز اقتصاددان آمریکایی برای نخستین بار در سال 2000 میلادی تجزیه و تحلیلی را درباره صنایع خلاق ارائه کرده است. دو سال بعد نیز ریچارد فلوریدا دیگر اقتصاددان آمریکایی از ظهور طبقه خلاق استقبال کرد.
جان هاوکینز مشاور انگلیسی در سال 2001 میلادی مفهوم اقتصاد خلاق را معرفی کرد، این واژه به صنایعی گفته میشود که به صورت نظاممند به یکدیگر مرتبط هستند و بر ارزش مالکیت فکری در جهانی که برای دستیابی به مزیت رقابتی مبارزه میکنند، تاکید دارد. خلاقیت با سرمایه انسانی شناخته میشود به عنوان نخستین ارزش اقتصادی. در ادبیات رسمی و دانشگاهی، تعداد و نوع صنایع ممکن است در هر کشوری متفاوت باشد. و صنایع فرهنگی نیز ممکن است از صنایع خلاق متمایز شود. چیزی که به طور مشترک باقی مانده است راهبرد کلی است که از سوی بسیاری از کشورها دنبال میشود و اقتصاد خلاق را یک هدف اساسی برای دستیابی به افزایش قدرت رقابت پذیری قرار میدهند.
ایده صنایع خلاق بسیار گسترده است و میتواند در موقعیتهای مختلفی استفاده شود. این میتواند سیاست رسمی حزب کمونیست چین باشد یا یک ایدئولوژی توسعه از سوی سازمان ملل. این ایده را میتوان به عنوان یک راهبرد فراملی مورد نظر قرار داد یا حتی در سطح منطقهای یا شهری. در نتیجه، کشورها، مناطق و شهرهای خلاق بخشی از یک چشم انداز هستند. هر منطقه و کشوری سعی میکند با بهره گیری از بهترین راهبردها و سیاستها، به بهترین و بالاترین قدرت رقابت پذیری دست یابد.
در دهه گذشته در اتحادیه اروپا، کشورهای عضو، کمیسیون اروپا و پارلمان اروپا تفکر و دیدگاه خود در خصوص ارزش فرهنگی را تعدیل کردهاند. موسسات اروپایی نیز دیدگاههای خود را تطبیق دادهاند. کمیسیون اروپا نیز تلاش زیادی را برای ترویج صنایع سمعی و بصری و ایجاد شهرهای خلاق انجام داده است.
از سال 2008 میلادی، جهانی سازی این ایدهها به بهترین نحو ممکن از سوی گزارشهای اقتصاد خلاق سازمان ملل نشان داده شده است. ایده اقتصاد خلاق به عنوان یک الگوی توسعه جدید با درخواست و تقاضای گستردهای روبرو شده است. گفتمان اقتصاد فرهنگی بر اهمیت نقش فرهنگ در اقتصاد تاکید میکند.
از زمانی که اقتصاد خلاق شکل گرفت، این مساله موجب حمایت از صنایع اقتصاد خلاق شده نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح بینالمللی. این مساله شامل تحقیقات دانشگاهی و انتشارات و ارائه گزارشهای مختلف از مشاوران سیاستی، مشاوران خلاق و کنفرانسهایی بوده که توسط موسسات و بنیادهای مختلف از جمله انجمن رسانه وست مینستر و بنیاد صنایع خلاق سازماندهی و برگزار شده است.
البته سایر ارزیابیهای فرهنگی تحت الشعاع این گزارش قرار نگرفته است. ما در فعالیتهای فرهنگی شرکت میکنیم به خاطر رضایت ذاتی خود و دستیابی به اهداف زیبایی شناختی و بر اساس میل و رضایت فردی و شخصی. همان طور که ریچارد سنت بیان میکند، احساسات هنری هیچ گاه از بین نمیرود.
منبع: اقتصاد خلاق