به گزارش فناوری فرهنگی،قضیه از قرار است که شرکت مواد غذایی Kellogg اخیرا برای تبلیغ تلویزیونی خود، نقبی به گذشته دور زد و ملکه مشهور درگذشته مصر را زنده کرد. در این تبلیغ تلویزیونی که البته چندان هم جالب نبود، کلئوپاترا را در حال خوردن غلات صبحانه میبینیم.
اما کمی که گذشت این شرکت کار جالبتری کرد و این بار اجازه داد که مشتریانس یک هدست اکولوس ریفت Oculus’ Rift را به سر بزنند، به صورت سهبعدی قفسه غذایی صبحانه این شرکت را دیر بزنند، غذای مورد نیاز خود را انتخاب کنند، از کنار نگهبانان ملکه گذر کنند و آنگاه در کنار ملکه کلوئوپاترا، بر سر یک میز بنشینند و صبحانه بخورند!
تصور کنید که در کنار کلئوپاترا یک کاسه غلات صبحانه را در دست بگیرد و بتوانید با یک دستگاه کنترل که در دست دارید، تعاملات لازم را با دنیای مجازی انجام بدهید.
ویدئویی از این برنامه را میتوانید در اینجا ببینید.
اما فکری که در پی خواندن این خبر به ذهنم رسید چه بود؟
اینکه ما تا حالا واقعیت مجازی و این هدستهای واقعیت مجازی را تنها به صورت ابزارهایی برای گیم و تجربه فضاهای سهبعدی یا احیانا کاربردهای بدیع مثل بازسازی اعمال جراحی یا ساختارهای معماری-مهندسی پیچیده در نظر میگرفتیم، غافل از اینکه بعد از چند مدت واقعیت مجازی بسیار بیشتر در واقعیت واقعی پیرامونی ما، ترکیب خواهد شد.
شرایط کنونیمان را در نظر بگیرید:
دیگر دنیای مجازی اینترنت، با دنیای واقعی ما بسیار ترکیب شده است. چند سال پیش مسئله این طور نبود. ما باید حتما پشت کامپیوترهای دسکتاپ میرفتیم، مودم را روشن میکردیم و وارد چند سایت میشدیم تا وارد این دنیا شویم. اما الان دنیای مجازی همه جا با ما هست و حتی در زمانی که به صفحه اسمارتفونهای خود نمینگریم، در فکر تهیه و تدارک مطلب و عکس برای این دنیای واقعی و دوستان نادیده خود هستیم.
واقعیت مجازی هم چند صباحی فقط از طریق به سر کردن هدستهای حجیم در دسترس خواهد بود و ما در ابتدای امر فقط با آن تفریح میکنیم.
اما پیشرفت فناوریها و ذهنیت ما، به زودی کاربردهای تازهای از واقعیت مجازی را به دست خواهد داد:
چه میشود اگر ما به ما جای ملاقات آدمها، آواتار دیجیتالی آنها را در فضاهایی دلخواه ملاقات کنیم؟
چه میشود اگر با همکارمان در فضای بازسازی شده شرکت ملاقات کنیم؟
چه میشود اگر شرکتهای پیدا شوند که به دلشکستهها اجازه بدهند که با رؤیاییترین زیبارویان دنیا یا حتی شخصیتهای تخیلی در فضاهایی رُمانتیک ملاقات کنند؟
شرح عکس بالا: چند وقت پیش یک تبلیغ تلویزیونی دلپذیر ساخته شد که در آن به مدد جلوههای کامپیوتری، ادری هپبورن بازسازی شده بود. حالا تصور کنید که پکیجهای نرمافزاری ملاقات با مشهورترین ستارههای گذشته و حال دنیا برای هدستها و پلتفرمهای واقعیت مجازی عرضه شود.
اصلا چه میشود مفهوم جدیدی از جاودانگی به کمک واقعیت مجازی خلق شود. چند سالی است که جاودانگی دیجیتال، مبحث بحثبرانگیزی شده است. اگر بتوانیم در آنیده همه تجاری، خاطرات، دادهها، استدلالها و سخنان خود را در یک الگورتیمهوش مصنوعی وارد کنیم و اگر پسخوراند این برنامه، بتواند یک شخصیت واقعیت مجازی را تعذیه کند، آیا ما برای همیشه جاودانه نمیشویم؟
تصور کنید که به همین ترتیب، همه شخصیتهای شاخص یا حتی افراد عادی بتوانند، جاودانه بشوند. تصور کنید که به این ترتیب بتوانیم برای همیشه پدرها و مادرها و خویشاوندان و دوستان نزدیکمان را حفظ کنیم و هر وقت در غم غربت آنها فرو رفتمی، زندهشان کنیم!
چند وقت پیش با خودم فکر میکردم که همین حالا هم خیلی از پدر و مادرهایی که فرزند از دست دادهاند، حاضرند برای زنده شدن هر چند مجازی فرزندشان، چه هزینههای بپردازند، حالا تصور کنید که این خیال ناممکن واقعا عملی شود.
اصلا وقتی پای تخیل میرسد، دوست دارم تا آخر پیش بروم و دو گام هم پیشتر بروم تا بیشتر شما را بترسانم:
۱- دنیای آینده دنیای ذهن و تفکر خواهد بود. چرا که وقتی پای واقعیت مجازی برسد، کالبدها دیگر پوستههایی خواهند بود که به زودی قابل تعویضاند. تنهای واقعی ما در این دنیا، در گوشههای خاک خواهند خورد و ایدهها و تفکرات ما در قالب کالبدهایی به این سو و آن سو خواهند رفت و کسی چه میداند شاید زمانی برسد که از دست این کالبدهای تصنعی هم خسته بشویم.
شرح عکس بالا: صحنهای از فیلم Surrogates که در آن انسانها از راه دور رباتهای خوشاندام، جوان و کاراتر از خودشان را هدایت میکردند.
۲- و فراتر از آن، همین حالا هم ما مشعول تکامل باتها هستیم؟ فکر نمیکنید که هوش مصنوعی بتواند روزی آنقدر پیشرفت کند که شخصیتهای مجازی دوستداشتنیتر و خواستنیتر از دلىباترین ستارههای کنونی و پرکاریزماترین شخصیتهای سیاسی دنیا بسازد؟
شرح عکس بالا: Hatsune Miku یک شخصیت تخیلی بسیار محبوب در ژاپن است. اما واقعیت مجازی در آینده، شخصیتها و ستارگان واقعیتر، پیچیدهتر و اغواکنندهتری برایمان خواهد ساخت!
منبع: یک پزشک