خلاقیت و فرهنگی کردن زندگی اقتصادی

به گزارش فناوری فرهنگی،تری فلو از جمله مطرح ترین و زبده ترین کارشناسان حوزه اقتصاد خلاق به حساب می‌آید. وی استاد رسانه و ارتباطات در دانشگاه کوئینزلند استرالیاست.

وی مقاله‌ای درباره صنایع خلاق نوشته و در قسمتی از این مقاله به بحث خلاقیت و فرهنگی کردن بخش اقتصادی زندگی پرداخته است.

تاکنون علاقه و توجه نظر رو به افزایشی نسبت به اهمیت خلاقیت در اقتصاد دانشی وجود داشته است. این استدلال که همه خلاق هستند، و یا حداقل هر کسی پتانسیل خلاقیت را دارد، به ‌­زور فزاینده‌­ای به یک اصل در ادبیات مدیریت کسب و کار بدل گشته است. با این وجود چنین بحث هایی غالباً بر درکی رایج و در عین حال ناقص از خلاقیت بنیان نهاده شده‌­اند. نسبت دادن خلاقیت به خصوصیات منحصر به فرد هر شخص، باعث سلب امکان درک و مشاهده حدودی می­ شود که به­ وسیله آن خلاقیت نتیجه یک فرایند و نه یک صفت شخصی تلقی شده، و نیز اینکه چگونه لحظات اکتشاف خلاق نتیجه مشخصه فرایندهای افزایشی هستند که به عنوان بخشی از گروه افرادی که آن مهارت ­ها را در اختیار دارند انگاشته می­ شوند. به ­علاوه، از آنجایی­که خلاقیت اغلب مختص به دامنه است- یعنی خلاقیتی که در ریاضیات به کار گرفته می ­شود با خلاقیتی که در مجسمه­ سازی به کار می ­رود متفاوت بوده و برخاسته از اشکال بسیار متفاوت یادگیری حرفه‌­ای هستند- بنابراین جستجوی نمونه اولیه‌­ای خلاق و منحصر به فرد، مشروط به اثبات غیر حقیقی بودن آن است. این مسأله هنگامی که بر آموزش مدیریتی اعمال می شود، اغلب نتایجش ناامیدکننده هستند چرا که تمرکز بر افراد خلاق غالباً جهت درک خلاقیت با موانع سازمانی مواجه می‌گردد.

با این حال، علاقه فزاینده نسبت به خلاقیت خارج از دامنه ­های سنتی فرهنگ، انعکاسی است از آنچه که اصطلاحاً فرهنگی­ سازی حیات اقتصادی نام گرفته است. این بحث که توسط لاش و یوری (1994) مطرح شده بود، می­ گوید که سرمایه ­داری (کاپیتالیسم) معاصر به­ وسیله درجه رو به افزایشی از انباشتگی انعکاسی در حیات اقتصادی تعیین می‌شده است که شامل درجه جدیدی از انعکاس زیبایی شناسی هم در قلمرو تولید و هم در حوزه مصرف بوده است، تا جایی­که تولید سرمایه ­داری به ­طور فزاینده‌­ای طرح طلب شده و به سمت بازارهای هدف حاشیه­‌ای مصرف ­کنندگان جهت­ دار گردید. لاش و یوری با تغییر کلی نظریه «صنعت فرهنگ»، بیان داشتند که الگوهای تولید صنایع فرهنگی به­ میزان فزاینده‌­ای در حال نفوذ به کلیه بخش­ های اقتصادهای سرمایه ­داری پیشرفته بودند؛ بر اساس تحقیق و توسعه گسترده، میزان بالای شکست در بسیاری از نمونه­ های اولیه، پیدایش یک «سیستم نجومی» به عنوان ابزاری جهت مدیریت مصرف، و اقتصادی که چرخ آن به شکلی فزاینده توسط تولید ایده­ های جدید به­ جای تولید مجدد کالاهای ثابت به حرکت در می ­آید.

دو گای و پرایک (2002) به شکلی مؤثر سؤال را مبنی بر اینکه آیا فرهنگی­ سازی حیات اقتصادی وجود داشته است یا خیر در سه مؤلفه اصلی زیر تقسیم­ بندی کرده است:

  • مباحثاتی پیرامون اینکه مدیریت فرهنگ کلید بهبود عملکرد سازمانی شده است، به­ خصوص هنگامی که بتواند اهداف سازمانی را با احساسات خود- ادراکی میان کسانی که در سازمان فعالیت می ­کنند، در یک راستا قرار دهد؛
  • اظهار نظر مبنی بر این که فرآیندهای اقتصادی، به ویژه با رشد بخش خدماتی، به طور اجتناب ناپذیری دارای یک بُعد فرهنگی هستند که در آن غالباً معاملات اقتصادی به شکل مستقیم­ تری به روابط میان فردی و تکنیک­ های ارتباطی مرتبط می­ شوند.
  • پیدایش صنایع خلاق به عنوان کارفرمای نیروی انسانی و منبع ثروت جدید، و اتخاذ تکنیک ­ها در سرتاسر اقتصادی که تکوین­شان در گرو این صنایع بوده است.

منبع: اقتصادخلاق

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد