امروزه نوآوری و خلاقیت دو مفهوم بسیار پرکاربرد در اسناد بالادستی توسعه هستند. مفهوم صنایع نوآور در این اسناد شامل هرگونه ارزش افزوده، صادرات و مشاغل جدید است که بستری برای رقابت اقتصادی میگردد. نوآوری و خلاقیت مفاهیمی هستند که در استراتژیهای توسعه در سطح جهان کاربرد یافته و آن را در اسناد نهادهایی چون سازمان برنامه پیشرفت و توسعه سازمان ملل (UNDP)، سازمان همکاری اقتصاد و توسعه (OECD)، سازمان تجارت جهانی (WTO) و سایر سازمانهای بزرگ بینالمللی میتوان یافت. امروزه سیاستگذاران بر نوآوری، خلاقیت و تفکر مستقل تأکید داشته و بیش از گذشته آن را در اقتصاد جهانی مؤثر یافتهاند. نوآوری زمانی رخ میدهد که فرد خلاق از دانش خود برای کاربردی کرد آن به شیوهای نوین بهره میبرد. در نتیجه جنبههای فرهنگی انتشار عمومی دانش بسیار حائز اهمیت بود و بر خود مردم و جامعه متکی است (سیاستگذاری نوآور، راهنمایی برای کشورهای در حال توسعه، بانک مرکزی، 2010)
مفهوم اقتصاد نوآور برگرفته از مفهوم صنایع نوآور است که پیش از این با عنوان صنعت فرهنگ شناخته میشد. اقتصاد نوآور به بسط نوآوری در کل اقتصاد میپردازد و مشتمل بر تمامی فرایندهای اقتصادی-اجتماعی و همچنین سازماندهی نیروی کار و ابزارهای نوآورانه میگردد. کاربرد مفهوم صنایع نوآور رو به افزایش است اما در فهم معانی ضمنی هم در میان سیاستگذاران و هم در بین عموم مردم با ابهام مواجه هستیم. مروری بر پیشینه علمی مرتبط میتواند فهمی تاریخی از کاربرد صنایع فرهنگی و نوآور فراهم سازد. هدف این مقاله رسیدن به فهمی بهتر از مبانی صنایع فرهنگی و نوآور و همچینین اقتصاد نوآور با بهرهمندی از منطق تاریخی بهدست آمده از ادبیات علمی مرتبط است.
1. زمینه شکلگیری مفاهیم صنعت فرهنگ و صنعت نوآور
ایده نوآوری از دهه 1990 به عنوان نوعی سرمایه در سیاستهای اقتصادی مطرح شد و مفاهیم نوینی را همراه با خود داشت. این مفاهیم عبارتند از «صنعت کپی رایت»، «صنایع محتوا»، «اقتصاد تجربهمحور»، «بخش تجارت نوآور»، «تجارت هنرمحور»، «صنایع فرهنگی و تعاملی»، «صنعت رسانه» و «صنایع دانش بنیان». البته تعاریف این مفاهیم جدید عموماً دارای ابهام بوده و کاربردشان وابسته به تفسیری است که از آن ها میشود.
مفهوم صنعت نوآور اولین بار در سال 1994 در استرالیا و زمانی مکتوب شد که دولت این کشور سیاستهای فرهنگی جدیدش را تحت عنوان «ملت نوآور» منتشر کرد. هدف این سند کمک به استرالیا در مسیر استفاده از فرصتهای فناوری جدید اطلاعات و در واکنش به موج رو به رشد فرهنگ جهانی بود که از طریق رسانههای دیجیتال در دسترس قرار گرفته بودند. گفته میشد که «ملت نوآور» یک سیاست فرهنگی است اما علاوه بر این یک سیاستگذاری اقتصادی نیز محسوب میشد.
این اولین باری بود که دولت فدرال استرالیا نوعی سیاست فرهنگی را دنبال میکرد که بودجهای بالغ بر 250 میلیون دلار برای حمایت از نهادهای فرهنگی بدان اختصاص داده شده بود. این سند بر اهمیت فرهنگ برای شکلدهی به هویت ملی تأکید کرده و تعریف فراگیرتری نسبت به تعاریف پیشین فرهنگ ارائه میدهد که فیلمهای سینمایی، رادیو، کتابخانهها و سایر حوزهها را نیز در بر میگیرد. علاوه بر این بر پتانسیلهای اقتصادی فعالیتهای فرهنگی و هنری تأکید دارد. در واقع میتوان گفت سیاستگذاری فرهنگی نوعی سیاستگذاری اقتصادی محسوب میشود: «فرهنگ تولید ثروت میکند. صنایع فرهنگی استرالیا سالانه سرمایهای به ارزش 13 بیلیون دلار تولید میکنند. فرهنگ همچنین کارآفرین است. حدود 336000 استرالیایی در صنایع مرتبط با فرهنگ مشغول به کار شدهاند. فرهنگ ارزش آفرین نیز هست و میتواند نقشی اساسی در نوآوری، بازار و طرحهای پیشنهادی داشته باشد. از سوی دیگر میزان خلاقیت فرهنگی تعیینکننده میزان توانایی در اتخاذ راهبردهای جدید اقتصادی است. فرهنگ خود کالایی صادراتی است و نقشی اساسی در صادرات سایر کالاها خواهد داشت. فرهنگ توریستها و دانشجویان را به کشور جذب میکند و برای نیل به موفقیت اقتصادی حیاتی است». (ملت نوآور: سیاست فرهنگی عمومی، اکتبر 1994، دپارتمان ارتباطات و هنر)
صحبت از صنایع نوآور در انگلستان از سال 1997 آغاز شد. در آن زمان به توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات به عنوان بستری برای رشد اقتصاد و صنعت نوآور، توجهی جدی شده بود. با این نگاه مفهوم صنایع نوآور جایگزین مفهوم صنایع فرهنگی شد و به عنوان عاملی مؤثر در سیاستگذاریهای حوزه هنر و رسانه به شمار آمد.
به گفته نیکولاس گارنهام (2001) رویکردهای نئولیبرال در انگلستان در دهه 1980 و 1990 منجر به توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات در این کشور شد: «استفاده از مفهوم صنایع نوآور صرفاً در بستر سیاستگذاری این کشور تحت عنوان «جامعه اطلاعاتی» قابل فهم است. این مفهوم قدرت سیاسی و ایدئولوژیک خود را از اهمیت اقتصادی مفاهیمی چون نوآوری و اطلاعات کسب کرده و متاثر از نگاه ویژه به فناوری ارتباطات و اطلاعات در بستر نظریه «جامعه اطلاعاتی» است.ادامه دارد…
1. زمینه شکلگیری مفاهیم صنعت فرهنگ و صنعت نوآور
ایده نوآوری از دهه 1990 به عنوان نوعی سرمایه در سیاستهای اقتصادی مطرح شد و مفاهیم نوینی را همراه با خود داشت. این مفاهیم عبارتند از «صنعت کپی رایت»، «صنایع محتوا»، «اقتصاد تجربهمحور»، «بخش تجارت نوآور»، «تجارت هنرمحور»، «صنایع فرهنگی و تعاملی»، «صنعت رسانه» و «صنایع دانش بنیان». البته تعاریف این مفاهیم جدید عموماً دارای ابهام بوده و کاربردشان وابسته به تفسیری است که از آن ها میشود.
مفهوم صنعت نوآور اولین بار در سال 1994 در استرالیا و زمانی مکتوب شد که دولت این کشور سیاستهای فرهنگی جدیدش را تحت عنوان «ملت نوآور» منتشر کرد. هدف این سند کمک به استرالیا در مسیر استفاده از فرصتهای فناوری جدید اطلاعات و در واکنش به موج رو به رشد فرهنگ جهانی بود که از طریق رسانههای دیجیتال در دسترس قرار گرفته بودند. گفته میشد که «ملت نوآور» یک سیاست فرهنگی است اما علاوه بر این یک سیاستگذاری اقتصادی نیز محسوب میشد.
این اولین باری بود که دولت فدرال استرالیا نوعی سیاست فرهنگی را دنبال میکرد که بودجهای بالغ بر 250 میلیون دلار برای حمایت از نهادهای فرهنگی بدان اختصاص داده شده بود. این سند بر اهمیت فرهنگ برای شکلدهی به هویت ملی تأکید کرده و تعریف فراگیرتری نسبت به تعاریف پیشین فرهنگ ارائه میدهد که فیلمهای سینمایی، رادیو، کتابخانهها و سایر حوزهها را نیز در بر میگیرد. علاوه بر این بر پتانسیلهای اقتصادی فعالیتهای فرهنگی و هنری تأکید دارد. در واقع میتوان گفت سیاستگذاری فرهنگی نوعی سیاستگذاری اقتصادی محسوب میشود: «فرهنگ تولید ثروت میکند. صنایع فرهنگی استرالیا سالانه سرمایهای به ارزش 13 بیلیون دلار تولید میکنند. فرهنگ همچنین کارآفرین است. حدود 336000 استرالیایی در صنایع مرتبط با فرهنگ مشغول به کار شدهاند. فرهنگ ارزش آفرین نیز هست و میتواند نقشی اساسی در نوآوری، بازار و طرحهای پیشنهادی داشته باشد. از سوی دیگر میزان خلاقیت فرهنگی تعیینکننده میزان توانایی در اتخاذ راهبردهای جدید اقتصادی است. فرهنگ خود کالایی صادراتی است و نقشی اساسی در صادرات سایر کالاها خواهد داشت. فرهنگ توریستها و دانشجویان را به کشور جذب میکند و برای نیل به موفقیت اقتصادی حیاتی است». (ملت نوآور: سیاست فرهنگی عمومی، اکتبر 1994، دپارتمان ارتباطات و هنر)
صحبت از صنایع نوآور در انگلستان از سال 1997 آغاز شد. در آن زمان به توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات به عنوان بستری برای رشد اقتصاد و صنعت نوآور، توجهی جدی شده بود. با این نگاه مفهوم صنایع نوآور جایگزین مفهوم صنایع فرهنگی شد و به عنوان عاملی مؤثر در سیاستگذاریهای حوزه هنر و رسانه به شمار آمد.
به گفته نیکولاس گارنهام (2001) رویکردهای نئولیبرال در انگلستان در دهه 1980 و 1990 منجر به توسعه فناوری اطلاعات و ارتباطات در این کشور شد: «استفاده از مفهوم صنایع نوآور صرفاً در بستر سیاستگذاری این کشور تحت عنوان «جامعه اطلاعاتی» قابل فهم است. این مفهوم قدرت سیاسی و ایدئولوژیک خود را از اهمیت اقتصادی مفاهیمی چون نوآوری و اطلاعات کسب کرده و متاثر از نگاه ویژه به فناوری ارتباطات و اطلاعات در بستر نظریه «جامعه اطلاعاتی» است.ادامه دارد…