سونامی ویرانگر آگاهی‌های کاذب/ فرآیند «کودن‌سازی» در رسانه‌ها

به گزارش فناوری فرهنگی، نیل پستمن رئیس دایره فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه نیویورک و نویسنده ده‌ها مقاله و کتاب در موضوع رسانه‌ها، جامعه شناسی و ارتباطات معتقد است: «غول‌های رسانه‌ای، دارای مکانیسمی چون شرکت‌ها هستند که استبدادی و سلسله مراتبی‌اند و از بالا کنترل می‌شوند. اگر آنچه را که آن‌ها انجام می‌دهند، دوست نداشته باشید، باید آنجا را ترک کنید.» اما این استبداد رسانه‌ای چنان نرم و هوشمند است که قربانی را گاه بدون مقاومت به سمت تغییر رفتار یا نهایتاً بایکوت رسانه‌ای هدایت می‌کند.

اجازه بدهید بحث را با دیدگاه مکتب فرانکفورت در خصوص علوم حیلت ساز پی بگیریم، مکتبی انتقادی که در نقد نظام سرمایه داری سازمان گرفت و هربرت مارکوزه فیلسوف نام آشنای سیاسی از شاخص ترین نظریه پردازان آن محسوب می‌شود. مهمترین ابزار مدیریت افکار عمومی در نظام‌های سرمایه دار با پوسته‌ای لیبرال _ دموکرات و مغز توتالیتر، آگاهی کاذب است، اما آگاهی کاذب چیست؟! اگاهی کاذب بخش اساسی سیستمی است که به کمک صنعت تبلیغات، رسانه‌های همگانی، علوم اجتماعی و روان شناختیِ در بسترعلوم حیلت ساز به صنایع سرگرم ساز و پر کننده اوقات فراغت جان می‌دهد تا نظام مستقر سرمایه دار_توتالیتر را تثبیت کند.

اما شاید از خود بپرسید چگونه رسانه‌های عمومی و امروز شبکه‌های اجتماعی به عنوان نسل جدید رسانه‌های دو سویه موجب تثبیت هژمونی سرمایه سالار خواهند شد؟! کلید حل این معما در رضایت خاطر ارزان، بی مایه و دست دوم و کاذب برای توده‌ها با پر کردن اوقات فراغت آنها است. جامعه‌ای مصرف‌گرا، بی تفاوت نسبت به جامعه خود که آماده ذبح عدالت و آزادی‌های اساسی در سایه رشد بی بندوباری به اسم آزادی است، به تعبیر مارکوزه چنین نظامی فرایند «کودن سازی» مردم را به عنوان برده پی می‌گیرد. حالا با جامعه‌ای مواجه خواهیم بود که به جای رشد عقلانی خود و تفکر و تلاش برای تغییر به فکر پیگیری ستاره‌های بی هویت و یا تبدیل شدن به چنین افراد فرومایه ای با تقلید از سبک زندگی آنها هست. سبکی که سراسر مصرف گرایی بیشتر را تبلیغ می‌کند. ممکن است مطرح شود که آیا نباید انقلابی‌ها نیز از این ابزارعقلانی _ تاکتیکی برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند؟ پاسخ این مکتب فکری انتقادی چنین است که ذات علوم انسانی با قرائت پوزیتیویستی اش هیچ استفاده و مصرفی برای انقلابیون ندارد به تعبیر مارکوزه این علوم انسان‌ها را از آزادی و شان ذاتی شان محروم می‌کند.

بدیهی است بر هم زدن این نظام فاسد تنها زمانی میسر می‌شود که برده‌های کور و کر این جامعه فاسد که مسخ زیبایی‌های ظاهری این نظام سرمایه سالار شده اند به خود بیایند، یعنی جامعه از طریق اقناع عقلانی آگاه شود! اما اقناع عقلانی با کدام رسانه و با کدام جذابیت و با کدام قهرمان و از همه مهمتر کدام فرصت خالی برای تفکر؟ سونامی ویرانگر آگاهی‌های کاذب که مدام ذهن و زمان مخاطب بی نوا را بمباران می‌کند و انواع اخبار زرد، سطحی ولی در ظاهر جذاب را بر اساس اصل لذت در حلق او می‌ریزد، هیچ فرصتی را باقی نمی‌گذارد. غول‌های رسانه‌ای برای جذابیت هر چه بیشتر و بزک کردن این آگاهی‌های کاذب نیازبه قهرمان و سوپر استار و بلاگر و اینفلوئنسرهای بی سواد دارند. قهرمانانِ بی مایه که هر کسی را امیدوار می‌کند بدون تلاش، دانش و صلاحیت به آن جایگاه دست یابد. حتی اگر هزینه آن قبح شکنی باشد. بدیهی است «اصل واقعیت» در مقابل «اصل لذت» شانس چندانی ندارد!

اجازه بدهید برای درک بهتر این رقابت نابرابر به فروید رجوع کنیم، تمدن و رفتار غریزی را می‌توان دو قطب مقابل هم فرض کرد، برای پیشرفت تمدن، ضروری بوده و هست که زندگی غریزی لذت جویانه توام با بازی و سرخوشی را محدود و در مقابل خویشتن داری، کار و تولید را به پیش برد؛ خلاصه اینکه بهای این پیشرفت تمدن، محدود کردن ارضای فوری شهوات است. شاید این محدودیت، محدودیت آزادی پنداشته شود محدودیت‌هایی که برخی آن را مولد نظام‌های توتالیتر می‌دانند که آزادی‌های خصوصی مردم را با شعارهای دهان پر کن سلب می‌کنند که خود سر فصل مجزایی را برای بحث می‌طلبد، تنها به ذکر این تذکر بسنده می‌کنیم که مخاطب این یادداشت مردم هستند و آگاهی آنان از کارکردهای استعماری رسانه؛ البته این چالش اندیشه‌ای موضوعی جدید محسوب نمی‌شود، حتی فلاسفه یونان باستان پیش از میلاد حضرت مسیح همچون افلاطون نیز فضیلت را استیلای خِرد بر قوای پست تر قوای شهوانی و میلی تعریف می‌کند. دنباله چنین نظریاتی را حتی می‌توان در دیدگاه‌های نوام چامسکی نظریه پرداز امریکایی نیز پی گرفت، چامسکی در کتاب نظم‌های کهنه و نوین جهانی با اشاره به ساختار کنونی ثروت و قدرت یکی از ویژگی‌های پر ارزش این نهادهای واقعی و غیر رسمی حاکم بر جهان را مصونیت آنان در برابر نفوذ و حتی آگاهی مردم می‌داند!

در واقع آنچه ما به عنوان جریان آزاد اطلاع رسانی از آن یاد می‌کنیم فرایندی است که موجب دیکتاتوری و تسلط جریان‌های قدرت و ثروت می‌شود، خاصه آنکه علاوه بر مباحث محتوایی، الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی نیز به نحوی طراحی شده اند که تمام تلاش مخاطب را به سمت الگویی پیش می‌برد که صاحبان این رسانه‌ها طراحی کرده اند. بیشتر دیده شدن در این الگوریتم یعنی تکیه بیشتر بر شهوات و سرگرمی‌های بی خاصیت، روزمره شدن، همیشه انلاین بودن و ورود به چالش‌های سطحی و عوام پسند برای طلب شهرت بیشتر! نگاهی به پرمخاطب ترین صفحات مجازی در مقابل مهجوریت نخبگان در چنین شبکه‌هایی خود موید این مسئله است. جای افسوس دارد که حتی گاه نخبگان نیز برای بیشتر دیده شدن به دام چنین الگوریتم‌هایی می‌افتند؛ بدیهی است تولید مستمر محتواهای پرمخاطب و تعامل اجتماعی فرصتی را برای تحقیق و مطالعه نمی‌گذارد! نکته مهم در این خصوص که نباید فراموش شود این است که نگارنده این یادداشت مخالف فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی است، چراکه فیلتر سبب رشد فیلتر شکن‌ها و نهایتاً کوچ به سمت شبکه اجتماعی جدیدی خواهد شد که آسیب‌های بیشتری را نیز به همراه خواهد آورد. آنچه حائز اهمیت است، بالا بردن سواد رسانه‌ای توده‌های مردم به واسطه ایفای نقش نخبگان و روشنفکران است.

منبع:مهر

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد