به گزارش فناوری فرهنگی، مضمون مهم دیگری که آشنایی با آن باعث عمیقتر شدن شناخت ما نسبت به جهان اساطیری ایرانی میشود و درک ما را از ارزشها و اصول نهفته در داستانها و روایتهای مرتبط با اسطورهها بیشتر میکند، «حق الهی برای فرمانروایی» است. مضمونی که گویا در بطن تحولات جهان باستان و دل تاریخ، در گذر از نخستین تجربههای جدی سیاست و حکومت در نواحی شرقی ایران شکل گرفت و رفتهرفته جای خود را در نگرش و تفکر ایرانیان باز کرد؛ و بعد به عاملی برای تمایز میان فرمانروایی مشروع و قدرت غاصب تبدیل شد. این یادداشت به بررسی تفکر مدافع این «حق» و نیز تأمل بر چرایی نیازِ فرمانروایان اساطیری به آن اختصاص دارد. به عبارت دیگر میکوشیم پاسخ این پرسش را بیابیم که منشأ تفکری که موضوع «حق الهی برای فرمانروایی» را پیش میکشد چیست و چرا حاکمان افسانهای ایران همیشه، چه در جنگ و چه در صلح، حامی و مبلغ آن بودند و سپس به این میرسیم که شخصیتها در نسبت به این «حق» چگونه ساخته و پرداخته میشوند.
بررسی این تفکر در اسطوره و تاریخ
چنان که کمی بالاتر به آن اشاره شد، «حق الهی برای فرمانروایی» را باید در تاریخ و میان تحولات عصر باستان جستجو کرد. دکتر زرینکوب میگفت که «دوران کیانیان در حقیقت اولین تجربۀ استبداد در بین ایرانیان شرقی[۱] است که در طی آن فرمانروای کیانی حق سلطنت خویش را به اتکا به یک تأیید الهی ـ فره کیانی ـ توجیه میکند»[۲]. قبلاً به این موضوع پرداخته بودیم که در شخصیت برخی از فرمانروایان کیانی مثل کیخسرو جنبههایی از عرفان و معنویت نیز وجود دارد. در واقع «کیانیان کاهنانِ فرمانروا بودند» و در سایۀ چنین نگرشی «قدرت خود را به فره که ایزدی شمرده میشد منسوب میکردند». هرچند نباید این نکته را از نظر دور داشت که «تأمل در داستانها نشان میدهد که آنچه این فره را حامی آنها میداشت، تعهد آنها در پیروی از راستی و حق بود». به عبارت دیگر، فرمانروا برگزیده میشد تا در پیروی از راستی و درستی بکوشد و آن را پاس بدارد و تا زمانی که در این مسیر میماند، «فره ایزدی» را هم برای خود حفظ میکرد. در مقابل، پادشاهانی هم بودند که بر ضد راستی و درستی گام برمیداشتند؛ مانند «اژدهاک [ضحاک] و افراسیاب بدان سبب که با دیو همپیمان بودند از فره ایزدی محروم ماندند». این محرومیت فقط به ارباب مخوف تاریکی یا فرمانروای بزرگ و سرسخت تورانیان محدود نمیشد و «حتی جمشید فرمانروای ایران هم به علت آنکه تسلیم دروغ [و از راه راست منحرف] شد فره ایزدی را از دست داد».
این تفکر و باور علاوه بر جهان اساطیری، در میان فرمانروایان بزرگ دوران باستان نیز دیده میشود؛ «این تصور در باب ارتباط فره خدایی با راستی و عدالت ظاهراً … [از گذشتههای خیلی دور] هم در بین ایرانیان وجود داشته است، چرا که داریوش بزرگ، پادشاه هخامنشی پارسی نیز در یک کتیبه خویش به این تصور اشارت دارد». وی در این کتیبه «خاطرنشان میکند که اوهرمزد و سایر خدایان او را بدان جهت یاری کردهاند که او نه کافر بوده است و نه دروغپرست، نه در حق ضعیف ستم کرده است و نه در حق قوی، بلکه همواره به عدالت نظر داشته است». به اعتقاد زرینکوب «حتی اگر این دعوی او صداقتی هم نباشد باز نفس این دعوی نشان میدهد که فره ایزدی فرمانروایان در عین حال از تعهد به عدالت و التزام به پیروی از فرمان اخلاق و وجدان خالی نبوده است». خلاصه اینکه فرمانروایان ایرانی، چه اسطورهای و چه تاریخی، همواره از یک طرف «اسطوره فره ایزدی را برای تحکیم و تثبیت فرمانروایی خویش ترویج میکردهاند» و برخورداری از آن را نشانه و تأییدی بر مشروعیت قدرت خویش میپنداشتند و از طرف دیگر «آن را مثل نوعی پیمان ایزدی تلقی میکردهاند که عدول از آن حق فرمانروایی را هم میتوانسته است از آنها سلب کند» و مشروعیتشان را با چالشهایی بسیار جدی مواجه سازد.
اهمیت فرۀ ایزدی در داستانها
در چهارچوب این تفکر، مردی مانند کیخسرو، نمونۀ آرمانی فرمانروایی تلقی میشود؛ در جنگ و در صلح و حتی در انتخاب جانشینی شایسته برای خود همیشه به عدالت رفتار کرد و تا آخرین روز پادشاهی برای گسترش راستی و درستی در قلمرو زیر فرمان خود کوشید. اما کسی که به هر دلیل و با هر توجیهی نخواهد یا نتواند که حامی راستی و عدالت باشد، حق تصاحب تاج و نشستن بر تخت پادشاهی را ندارد؛ و فرۀ ایزدی همیشه به این تعهدات سخت و مسئولیتهای سنگین گره خورده است[۳]. نه فقط خود فرمانروا، که دیگر شخصیتها و قهرمانهای حاضر در صحنه مجبور به انتخاب هستند؛ انتخاب میان حمایت از پادشاه مشروع برای نبرد با ظلم و ناراستی و ترویج خیر و برقراری عدالت یا پیوشتن به جبههی دشمن و پشت کردن به این ارزشها. البته سکوت و کنار کشیدن و طفره رفتن از انتخاب هم به هرحال یک انتخاب است؛ و در صفبندی نهایی پشتیبانی از جبههی دشمن تلقی میشود و گناهی نابخشودنی است. زیرا کسی که میان حق و باطل، و عدالت و بیداد تفاوتی نمیگذارد و حاضر به پذیرش مخاطره برای کمک به ستمدیدگان نیست، ناخواسته به تاریکی و نیروهای اهریمنی کمک میکند. قهرمانی که میتواند و باید از راستی و خیر دفاع کند و این کار را نمیکند، ملعون و محکوم است؛ چون درست زمانی که فرمانروای مشروع زمانه به یاری وی نیاز داشته، او به این نیاز پاسخ مناسبی نداده و از مسئولیتهای انسانی خود شانه خالی کرده است.
مرتضی میرحسینی
منبع: خانۀ پینمای ایران