به گزارش فناوری فرهنگی،یکی از مهمترین وجوه اشتراک میان سیاستگذاران حوزه فرهنگ و فعالان مشغول در این عرصه را باید دغدغه همیشگی آنها نسبت به مشکلات اقتصادی بخش فرهنگ و به عبارت بهتر “اقتصاد فرهنگ” دانست. بخش خصوصی فعال در این عرصه با همه دغدغه های فرهنگی و هنری که دارد آنگاه که می خواهد گستره کار خود را وسعت ببخشد ناگزیر از توجه به مسائل اقتصادی و برنامه ریزی برای آن است. سیاستگذاران فرهنگی نیز چنانچه درک درستی از مقوله اقتصاد فرهنگ نداشته باشد به هنگام تصمیم گیری برای موضوعاتی همچون حمایتهای مادی و معنوی از محصولات فرهنگی هنری، اعطای جوایز و مشوقها، ارائه تسهیلات و یارانه های مختلف و نیز سیاستگذاری مالیاتی بر روی محصولات و خدمات فرهنگی نمی توانداز مباحث اقتصاد فرهنگ بی نیاز باشد.
این نوشتار تلاش دارد تا به نوبه خود به درک درست از مقوله اقتصاد فرهنگ در نزد اصحاب فرهنگ و هنر و نیز سیاستگذاران این عرصه کمک نماید و برای این منظور از رویکرد تحلیل صنعت بهره خواهد برد. دلیل این امر نیز پررنگ شدن مقوله صنایع فرهنگی در سالهای اخیر است. به نحوی که بر خلاف دهه های گذشته، دیگر خلق آثار فرهنگی و هنری به ذوق و تلاش معدود افراد پراکنده و منزوی و مجموعه های تشکل نیافته گره نخورده است بلکه شرکتهای حقوقی کوچک و بزرگ و مجموعه های هدفمند و سامان یافته ای به وجود آمده و رشد یافته اند که با هدف کسب سود پا به میدان تولید انبوه آثار فرهنگی و هنری گذاشته اند و مجموعا صنایع فرهنگی را پدید آورده اند. هرچند که میان صنایع فرهنگی با سایر صنایع تفاوتهای اساسی وجود دارد اما بهرحال خالی از فایده نیست اگر به دلیل وجود مشابهتهای کلی میان همه صنایع، از رویکردهای موجود در ادبیات نظری مربوط به تحلیل صنعت در تحلیل صنایع فرهنگی نیز بهره گرفته شود و البته لازم است تا در این مسیر از ویژگیها و الزامات خاص بخش فرهنگ هم غفلت نگردد.
با این مقدمه باید گفت آنچه در وهله اول و از نظر یک بنگاه فعال اقتصادی ورود، حضور و ماندگاری در یک صنعت را تضمین می کند وجود پتانسیل بالای سود و بازده اقتصادی در آن صنعت است. این موضوع از این حقیقت ناشی می شود که اولا انگیزه اصلی یک بنگاه اقتصادی کسب حداکثر سود است و ثانیا بازده سرمایه گذاری و پتانسیل سوددهی از صنعتی به صنعت دیگر متفاوت است. لذا طبیعی است که در بلند مدت، آن دسته از صنایعی که از بازده پایینی برخورار باشند یا با خروج بنگاه ها مواجه می شوند و یا کاهش میزان سرمایه گذاری بنگاههای موجود را شاهد خواهند بود. بسیاری از تغییر و تحولات در حجم و کیفیت محصولات صنایع فرهنگی را نیز باید در همین چارچوب تحلیل نمود. ذکر یک مثال در این ارتباط خالی از لطف نیست. صنعت “نشر کتاب” مثال خوبی برای این منظور به شمار می رود و همانگونه که شاهد بوده ایم وقتی در سالهای اخیر به دلایل متعدد از جمله تحریمهای اقتصادی، سودآوری متوسط این صنعت کاهش یافت بسیاری از فعالان این صنعت از آن خارج شدند و یا بخشهایی از سرمایه خود را به سایر بخشها منتقل نمودند و یا دست کم بسیاری از ظرفیتهای تولیدی خود را به حالت تعطیل درآوردند.
آنچه که در اینجا برای یک تحلیلگر صنایع فرهنگی مهم است یافتن دلایل این افول در بازده و کاهش سودآوری است. به طور کلی و از منظر نظری می توان گفت که میزان سودآوری و بازده اقتصادی در هر صنعت به “شدت رقابت” در آن صنعت بستگی دارد و بنابراین هرچه فضای کلی یک صنعت رقابتی تر باشد این پتانسیل سودآوری و بازده متوسط پایین تر خواهد بود و البته طبیعتا هرچه صنعت از فضای رقابتی فاصله بگیرد حجم و میزان سودآوری بنگاههای حاضر در آن نیز افزایش خواهد یافت. در حالتی خاص و بسیار حاد که اقتصاددانان از آن به عنوان «رقابت کامل» تعبیر می کنند، بازده متوسط صنعت به قدری کاهش می یابد که تقریبا برابر با پایین ترین نرخ بهره موجود بانکی قرار می گیرد. به عبارت دیگر، تفاوتی میان سرمایه گذاری در این صنعت و سرمایه گذاری در بانک با پایین ترین نرخ بهره وجود ندارد و بنابراین صنعت جذابیت خود را برای ورود و فعالیت از دست خواهد داد.
حالت رقابت کامل اشاره به شرایطی دارد که در آن امکان ورود و خروج آزادانه بنگاهها به صنعت به طور مستمر وجود دارد و تعداد زیادی بنگاه با محصولات کمابیش مشابه و در شرایط وفور منابع، اطلاعات کامل و بدون مقررات سنگین محدود کنده مشغول به فعالیت می باشند. همچنان به نظر می رسد که با اندکی اغماض صنعت نشر کتاب در کشورمان از یک چنین وضعیتی برخوردار است. اخذ مجوزهای لازم برای فعالیت در صنعت نشر در مقایسه با بسیاری از فعالیتهای تجاری و صنعتی دشواری کمتری دارد. همچنین در صورت بروز مشکلات و بروز خطر ورشکستگی برای فعالان این صنعت این امکان وجود دارد تا با هزینه نسبتا کمی گزینه خروج از صنعت را انتخاب نمایند. این امر به دلایلی همچون سرمایه ثابت غیر سنگین، نیروی انسانی شاغل معدود در هر بنگاه انتشاراتی، امکان فروش سریع و زیر قیمت موجودی انبار به شرکتهای واسطه و سهولت واگذاری مجوز و عواملی از این دست میسر می باشد. البته باید تاکید داشت که این امکان وجود دارد که در کوتاه مدت به دلایلی همچون جنگ، اعتصاب، بلایای طبیعی، حوادث سیاسی و شوکهای مختلف در یک صنعت بازده بالا یا پایین وجود داشته باشد اما آنچه در اینجا مورد بحث قرار دارد بازده بلند مدت یک صنعت است. همچنین نباید از نظر دور داشت که تاکید این بحث بر بازده متوسط یک صنعت است زیرا معمولا فضای یک صنعت همگن و متحدالشکل نبوده و بنگاههای مختلف با شرایط متفاوتی در آن مشغول فعالیتند و لذا ممکن است برخی از بنگاههای یک صنعت سود بالاتری را تجربه کنند در حالیکه برخی دیگر از بازده پایین تری برخوردار می باشند.
همانگونه که گفته شد بازده متوسط بلند مدت در صنایع مختلف با یکدیگر متفاوت است و آنچه این بازده متوسط بلندمدت را در صنایع مختلف متفاوت می سازد نه تصادف و نه شانس بلکه شدت رقابت در آن صنعت است. شدت رقابت فراتر از عملکرد رقبای موجود است و ریشه در ساختار پایه ای و اقتصادی و محیط اجتماعی یک صنعت دارد.
این شدت رقابت به عوامل متعدد بستگی دارد که گرچه در همه صنایع ثابت و موجود و موثرند اما میزان و وزن هریک از آنها در صنایع مختلف متفاوت می باشد. یکی از مهمترین عوامل تعیین کننده شدت رقابت در یک صنعت را می توان «تهدید رقبای تازه وارد» دانست. به عنوان مثال در سالهای اخیر شاهد ورود طیف وسیعی از جوانان و گروههای علاقه مند به صنعت تولید آلبومهای موسیقی بوده ایم که به دلیل امکان فعالیت به شکل زیر زمینی ورود به این صنعت تا حدودی آسان تلقی می شود. این آسانی ورود بر شدت رقابت در این صنعت افزوده و بر بازده اقتصادی آن تاثیر کاهنده می گذارد. از جمله دیگر عوامل موثر بر شدت رقابت در یک صنعت می توان به «تهدید محصولات و خدمات جایگزین» اشاره کرد. مثال مناسب برای این عامل را می توان لوح های تصویری فشرده ای دانست که با قیمت ارزان و کیفیت بالا در اغلب فروشگاهها و حتی خیابانها در دسترس همگان قرار دارد. این محصول را می توان محصولی جایگزین برای فیلمهای سینمایی دانست که از طریق شبکه توزیع خانگی به فروش می رسد و به طور آشکاری بر سودآوری صنعت تولید نمایشهای خانگی اثر منفی گذاشته است.
«قدرت چانه زنی خریداران» نیز یکی دیگر از عوامل موثر بر شدت رقابت در یک صنعت است که هرچه بالاتر باشد سود بنگاههای فعال در صنعت را به نفع خریداران کاهش می دهد. در صنعت گالری داری، این عامل نقش موثری در افزایش بازده اقتصادی ایفا می کند. از آنجا که مشتریان این صنعت عموما از طبقات بالای اجتماعی و قشر مرفه به حساب می آیند و بازدید از گالری برای این دسته از افراد به طور همزمان و در نتیجه خرید تابلوها در حضور سایر مشتریان صورت می گیرد قدرت چانه زنی خریداران تحت تاثیر عامل تفاخرات اجتماعی تا حد زیادی کاهش می یابد و از این رو تاثیر مثبتی بر بازده اقتصادی صنعت گالری داری داشته است. در طرف مقابل می توان از «قدرت چانه زنی تامین کنندگان» نام برد که تاثیری مشابه دارد. به عنوان مثال سوپر استارهای سینما به عنوان تامین کننده یک نهاده لازم برای تولید یک فیلم سینمایی غالبا از قدرت چانه زنی بالایی در مقابل تهیه کننده برخوردارند و همین امر از سود سرمایه گذار به نفع بازیگر می کاهد.
موارد و مثالهای گفته شده حکایت از این دارد که اگر در میان صنایع فرهنگی مختلف سودآوری تا حد زیادی متفاوت است و همچنین اگر درون یک صنعت فرهنگی نیز سودآوری برخی فعالان بیش از سایرین به نظر می رسد باید دلیل این امر را در مولفه های تشکیل دهنده «شدت رقابت» جستجو کرد. به دیگر سخن، درک درست از تفاوتهای اقتصادی میان صنایع فرهنگی در گرو شناخت عمیق از مقوله شدت رقابت در این صنایع است. این امر ضرورت پرداختن هرچه بیشتر به این مقوله را از سوی سیاستگذران فرهنگی دو چندان می سازد.
منبع: تسنیم