امروزه «دانشِ کاربردی» (با ترکیبی از علم و فنآوری)، هم پایه و حتی موثرتر از حجم سرمایه و اندازه ی بازار، در توسعه ی اقتصادی ملل، نقش دارد. در اقتصاد دانش پایه، تولید و توزیع اطلاعات و پرداختن به آموزش و پژوهش می بایست کارکرد اقتصادی پایدار داشته باشند. بنابراین، کاربردی سازی دانش در جهت کارکرد اقتصادی، میتواند تعریف دقیق تر اقتصاد دانش بنیان باشد.
درواقع، اقتصاد دانش بنیان را میتوان سرمایه گذاری بر روی دانش نیز تلقی کرد. چراکه دانش به مثابه یک کالا قابلیت تولید، عرضه و مصرف دارد. همانطور که میتوان برروی صنعت فولاد یا سیمان، خودروسازی و حمل ونقل، ساختمان سازی، پوشاک و نساجی، فرآوری های غذایی و یا طلا و جواهرات سرمایه گذاری کرد، کارکرد اقتصادیِ دانش را نیز می توان درنظر گرفت و دانش را مورد داد و ستد قرار داد.
به عبارت دیگر، همواره روند کار اینگونه بوده که دانش منتج به تولید محصول میشده و این محصول عرضه و به مصرف می رسیده است؛ اما در اقتصاد دانش بنیان، مسئله این است که باید خودِ دانش، هویت اقتصادی را علاوه بر هویت علمی بههمراه داشته باشد. در این رابطه، نقش علوم انسانی در اقتصاد دانش بنیان و درواقع تجاری سازی علوم انسانی، از جمله مهمترین بحث های قابل طرح در زمینه ی کارکردهای ملموس دانش است؛ چراکه «وظیفه ی علوم انسانی این است که مشکلات جامعه را بهصورت علمی بیان کرده و برای آن راهحل ارائه نماید و نیز پاسخهایی را برای نیازهای زیستیِ مردم مطرح کند». [1]
برخی از علوم، خودبه خود و بی آنکه بخواهیم برای آنها کارکرد تجاری تجویز نماییم، دارای کاربرد اقتصادی هستند. به عنوان نمونه، بسیاری از علوم مهندسی، پزشکی، کشاورزی، … و علومی پایه از جمله شیمی، هویت کاربردی داشته و مستقیما به مکانیزم های اقتصادی نیز ورود دارند، چراکه نسبت به آنها در بازار خاص شان تقاضای موثر وجود دارد. اما در رابطه با علوم انسانی ماجرا متفاوت است؛ چراکه ابعاد نظری در این علوم آنچنان مسلط بوده است که گویی جایی را برای طرح مسئله ی تجاری سازی آن، نمیتوان متصور بود.
شاخه های علوم انسانی از قبیل جامعهشناسی، مردمشناسی، روانشناسی، مطالعات فرهنگی و… اگرچه مستقیما به نیازها و زیست فردی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی مردم مربوط میشوند و همواره در پیِ رصد وضعیت و یافتن پاسخ برای چراییها و چگونگیهای مسائل هستند، لیکن بسیار کمتر اتقاق افتاده است که برای این دانش ها، هویتی اقتصادی و کارکردی تجاری تبیین شود.
به طور مثال، یکی از زمینه های اقتصاد دانشبنیان در علوم انسانی این است که «تجاریسازی فعالیتهای دانشگاهی [ِعلوم انسانی] در قالب قراردادهای مشاوره و پژوهش، همانند سایر قراردادهای اقتصادی صورت پذیرد. درواقع می توان بازاری را تحت عنوان بازار تحقیقات علوم انسانی تعریف نمود که بیشترین مشتریان آن میتواند نهادهای دولتی و نیز موسسات صنعتی و خدماتی باشد. براین اساس، تولید دانش هم منافع اقتصادی خواهد داشت و هم به حل مشکلات جامعه منجر خواهد شد و هم برای جلب رضایت سفارشدهنده، ناگزیر باید کیفیت پژوهش و آموزش، و درنتیجه سطح علمی دانشگاه را بالا برد». [2]
در این زمینه، نقش شرکتهای دانش بنیان، بسیار مهم است؛ چراکه چنین شرکت هایی علاوه بر موسسات عامل، اساساً میتوانند خودِ دانشگاه ها و یا پژوهشکده ها (بهمثابه یک بنگاه تولیدی) باشند؛ به خصوص در کشور ما که درتلاش است رتبه ی خویش را در جوامع درحال توسعه بالاتر ببرد و نیز در اسناد چشماندازش، خود را در میان کشورهای توسعه یافته می بیند. چراکه اکنون اقتصاد دانش بنیان یکی از پارامترهای مهم توسعه یافتگی محسوب می شود.
در این راستا، با وجود اینکه چندسالی است که از ابلاغ «قانون حمایت از شرکتها و مؤسسات دانشبنیان و تجاریسازی نوآوریها و اختراعات» [3] میگذرد، لیکن هنوز جایگاهی شایسته برای علوم انسانی در اجرای این قانون، مشخص نشده، و این مسئله البته پرسشهایی به همراه داشته است؛ از جمله اینکه «باتوجه به شرایط چالش برانگیز فعلی در عرصه ی علوم انسانی و همچنین نگاه قانون شرکتهای دانش بنیان به اقتصاد دانش بنیان، آیا علوم انسانی فرصتی برای ظهور و بروز در زمینهی دانش بنیان دارد؟». [4]
دلیل اصلی چنین پرسشی این است که در کشور ما اقتصاد دانش بنیان را با «اقتصاد high tech (اقتصاد فنآوری بالا)» یکی دانسته و از این رو تنها به بُعد «فنآوری» توجه شده است. درصورتی که منظور از دانش در اقتصاد دانش بنیان اساسا ترکیبی از «علم» و فنآوری است. به عبارت دیگر، معضلی که با آن مواجه هستیم، خوانش اشتباه از مفهوم دانش است؛ برداشتی نادرست که اجازه نمی دهد علوم انسانی تحت حمایت قانون شرکت های دانش بنیان قرار بگیرد. یکی از دلایل این چالش را میتوان قلمداد سیاستگذاران از علوم انسانی مبنی بر اینکه در کشور ما این حوزه نسبت به علوم مهندسی، پزشکی و… «عقب» است و نخبگان علمی کمتری در آن حضور و ورود دارند؛ و خلاقیت ها و نوآوری ها غالبا در علوم کاربردی از قبیل مکانیک، برق و الکترونیک، کامپیوتر و مخابرات، کشاورزی، جراحی، داروسازی، شیمی، رباتیک، هوافضا و … روی می دهد و مواردی از این دست دانست که درواقع ذهنیت تصمیم گیرندگان را نسبت به کارکردهای علوم انسانی منفی ساخته است. اما نکته ی جالب این است که بسیاری از همین سیاستگذاران، از دانش آموختگان علوم انسانی هستند، واین خود البته جای سوال و تاسف دارد.
مطابق تعریف سازمان OECD، اقتصاد دانش بنیان، اقتصادی است که مستقیماً بر مبنای تولید، توزیع و مصرف دانش و اطلاعات قرار گرفته باشد. [5] همانطور که در این تعریف [ِجهانی] دیده میشود، نه تنها دانش محدود به high tech نشده است، بلکه «اطلاعات» نیز به عنوان کلمهی مکمل آورده است. همچنین در تعاریفی اینچنین آمده است که «تولید دانش به عنوان یکی از نیازهای اقتصاد دانش بنیان برای رشد، راههای جدیدی را به منظور افزایش کارایی در تولید کالاها و خدمات ایجاد و ارایه میکند»؛ و «سرمایه گذاری در دانش به معنای هزینهی فعالیت هایی است که سبب ارتقاء سطح دانش موجود و یا کسب و اشاعهی دانش جدید میشود»، و «رشد پایههای دانش در اقتصاد دانش بنیان بستگی به میزان خلق ایدههای جدید در داخل و آزادی ورود ایدههای جدید از خارج» و… [6]
براین اساس و با توجه به ماده ی 1 قانون حمایت از شرکتها و مؤسسات دانشبنیان و تجاریسازی نوآوری ها و اختراعات، که میگوید: «شرکتها و مؤسسات دانش بنیان شرکت یا مؤسسه ی خصوصی یا تعاونی است که به منظور همافزایی علم و ثروت، توسعه اقتصاد دانش محور، تحقق اهداف علمی و اقتصادی (شامل گسترش و کاربرد اختراع و نوآوری) و تجاری سازی نتایج تحقیق و توسعه (شامل طراحی و تولید کالا و خدمات) در حوزه فنآوری های برتر و با ارزش افزوده ی فراوان به ویژه در تولید نرم افزارهای مربوط تشکیل میشود» [7]، و صحبتهای رئیس صندوق نوآوری و شکوفایی کشور که «شرط حمایت این صندوق از طرحهای علوم انسانی را دانشبنیان بودن آنها میداند» [8]، میتوان گفت که اولاً قانون گذار نسبت به مفهوم اقتصاد دانش بنیان و تولید دانش، سرمایه گذاری در دانش، خلاقیت و ایده پردازی و… برداشتی نادرست داشته و یا نتوانسته است دانش را به خوبی تعریف کند و ثانیاً صندوق نوآوری و شکوفایی کشور نیز موفق نشده است این برداشت را در خوانش اجراییِ خود از قانون مربوطه، اصلاح و نسبت به آن تفسیری علمی، منطقی و فرصت ساز ارائه نماید.
در این راستا، جهت برون رفت از چالش یادشده و دستیابی به پاسخی مثبت، راهکارهای زیر را میتوان ارائه داد:
- بازشناسی و تبیین الگوهای جهانی موفق در رابطه با کارکرد علوم انسانی در اقتصاد دانش بنیان (جهت آگاه سازی متولیان امر)
- انجام اصلاحات و تطبیق دادن تعریف اقتصاد دانش بنیان و مولفه های دانشبنیانی با معیارهای جهانی آن، از سوی نهادها و عوامل اجرایی در قانون حمایت از شرکتهای دانشبنیان. (در این زمینه لازم است که متخصصین ارشد علوم انسانی کشور در اقدامی مشترک و موثر، مبانی علمی لازم را تنظیم نموده و جهت اصلاح قانون و دستورالعمل ها در اختیار متولیان امر قرار دهند).
- بازنگری در ساختار پژوهش، آموزش و سرفصل های علوم انسانی در کشور و مطابق سازی با الگوهای جهانی موفق در راستای ایفای نقش موثر در اقتصاد دانش بنیان. (با توجه به نیازهای علمی و فرهنگی کشور)
- راه اندازی کارگروههای تخصصی «اقتصاد دانشبنیان علوم انسانی» در مراکز علمی و پژوهشی مربوطه.
- برگزاری جلسات مشورتی با برخی نمایندگان مجلس و اعضای کمیسون مربوط به قانون حمایت از شرکتهای دانش بنیان با حضور گروه منتخب اساتید و پژوهشگران برجسته ی علوم انسانی کشور.
- برگزاری نشستهای تخصصی درخصوص اصلاح قانون حمایت از شرکتهای دانش بنیان با حضور مسئولین مربوطه و اساتید و پژوهشگران برجسته ی علوم انسانی و متخصصین اقتصادی کشور.
- برگزاری همایشهای ملی و بینالمللی در رابطه با «نقش علوم انسانی در اقتصاد دانشبنیان کشور».
- تدوین کتب و مقالات تخصصی و انجام پژوهش های کاربردی در خصوص «نقش علوم انسانی در اقتصاد دانش بنیان کشور» از سوی اساتید و پژوهشگران این حوزه (در جهت تبیینهای تئوریک، مدلسازیهای کاربردی و راهبردسازی و…)
* نویسنده: حسین خلیلی
پی نویس ها:
[1] برگرفته از متن سخنرانی «دکتر امیری تهرانی زاده» با موضوع «تجربه کاربردی سازی علوم انسانی و اجتماعی در استرالیا»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 29/2/1395.
[2] همان.
[3] قانون حمایت از شرکتها و مؤسسات دانشبنیان و تجاریسازی نوآوریها و اختراعات، مصوب 19/8/1389 مجلس شورای اسلامی، ابلاغی به معاونت علمی و فناوری رییسجمهور و وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری (30/8/1389).
[4] ر.ک: «آیا علوم انسانی دانش بنیان می شود»، فنافر: fanafar.ir، 15/4/1395.
[5] Organization for Economic Corporation and Development (OECD)
[6] تعاریف OECD، به نقل از: معمارنژاد، عباس (1384)، اقتصاد دانشبنیان؛ الزامات، نماگرها، موقعیت ایران، چالشها و راهکارها، مجله اقتصاد و تجارت نوین، شماره 1، تابستان، صص: 83-109.
[7] مادهی 1 قانون حمایت از شرکتها و مؤسسات دانشبنیان و تجاریسازی نوآوریها و اختراعات.
[8] ر.ک: «آیا علوم انسانی دانش بنیان می شود»، فنافر: fanafar.ir، 15/4/1395.
ممنون از سایت خوبتون.
لطفا از این نوع مطالب تحلیلی بیشتر منتشر کنید.
اینکه در این مقاله به مفهوم اقتصاد فناوری از دو زاویه علم ( دانش) و تکنولوژی پرداخت شده است خیلی خوبه . مانایی دانش و تئوری های علمی به تکثر ایده هاست . در نتیجه چاپ چنین موضوعاتی میتواند برای نهادینه کردن تئوری های جریان ساز مفید باشد . با تشکر
خیلی خوب بود.مچکریم
از این سبک یاد داشتها خیلی نیاز داریم.ایشالله گوش شنوایی هم باشد که از این نظرات استفاده نماید
سلام ممنون از مطلب خوبتون
مطلب بسیار آموزنده ای بود. شاید کمتر کسی از بین عموم جامعه از این همه تاثیر علوم انسانی بر اقتصاد آگاهی داشته باشه. با نشر اینگونه مطالب میشه اطلاعات مردم جامعه رو تو این زمینه بالا برد. موفق و پیروز باشید
با سلام
به نظر بنده مطلب فوق بسیار بجا و پرداختن به موضوع بسیار ضروری است. در حوزه ای که من کار می کنم،روانکاوی، با یک جهل وسیع در سطح اجتماعی مواجه هستیم. هر چه بیشتر صحبت می شود به اهمیت موضوع کمتر پرداخته میشود. چون اصولا به نسبت علوم انسانی از جمله علم سلامت روان با توسعه توجهی نشده است. با تشکر از آقای خلیلی دیدار. موفق باشید
با سلام
مطلب بسیار آموزنده ای بود. در افکار عمومی ، علوم انسانی فقط جنبه نظری دارد و کمتر کسی از تاثیر زیاد علوم انسانی بر اقتصاد آگاهی دارد . با نشر اینگونه مطالب و همت اشخاص باسواد و کاربلد در زمینه علوم انسانی میتوان تاثیر علوم انسانی بر اقتصاد دانش بنیان را برای عموم جامعه و به خصوص مسئولین اقتصادی کشور به صورت آشکار تری نشان داد تا این پتانسیل بالقوه در پیشرفت اقتصادی کشور موثر تر واقع شود.از توضیحات کاملتون سپاسگزارم.