به گزارش فناوری فرهنگی، این یادداشت گزارشی است از دو پژوهش دانشگاهی. در ابتدا گزارشی از پایاننامه فاطمه امیراحمدی ارائه میشود. هدف اصلی این پژوهش «تبیین جای خالی اسطورههای بومی در دنیای کودکان ایرانی» بوده است. پژوهشگر از راه مصاحبه با ۲۷ هنرمند این عرصه کوشش کرده است توضیحی برای این امر پیدا کند. در قسمت بعد گزارشی از پایاننامه سماء تقوایی ارائه میشود. در این پژوهش کوشش شده است که از طریق مطالعات اسطورهشناختی الگویی برای طراحی فیلمنامههای انیمیشن طرح گردد.
تبیین جای خالی شخصیتها و اسطورههای بومی در دنیای کودک ایرانی
تولید محتواهای هنری سازگار با شرایط تاریخی-اجتماعی ایران برای کودکان از سالها پیش محل بحث بوده است. در این راستا تلاشهایی از سوی بخش خصوصی و برخی مراکز فرهنگی و مراکز نیمهدولتی انجام گرفته است. اما به نظر میرسد این تلاشها چندان ریشهای و پایدار نبوده است.
فاطمه امیر احمدی در پایاننامه خود که در سال ۱۳۹۱ در دانشگاه سوره دفاع شده به این مسئله پرداخته است. هدف از نگارش این پایاننامه «تبیین جای خالی شخصیتها و اسطورههای بومی در دنیای کودک ایرانی» است.
در این راستا ۲۷ هنرمند ایرانی که در این عرصه فعالاند اعم از کارگردان فیلم انیمیشن، نویسنده، فیلمنامهنویس، نگارگر کتاب کودک مورد مصاحبه قرار گرفتهاند. هر کدام از مصاحبهها حاوی ۱۳ پرسش از پیش طراحی شده بوده است.
تحلیل برخی از پاسخهای مصاحبهشوندگان جالبتوجه است. همانطور که پژوهشگر در بخش جمعبندی اشاره میکند پرسش اول (که در واقع مجموعهای از پرسشهاست) به دنبال سنجش میزان شناخت و توجه هنرمندان نسبت به حوزه «اسطورهشناسی» است. در این پرسشها ماهیت اسطوره و جایگاه آن موردنظر است.
پژوهشگر از پراکندگی و همچنین تحلیل برخی از پاسخها نتیجه میگیرد که این هنرمندان شناخت عمیقی از ماهیت و تعریف «اسطوره» ندارند. برای تحکیم این نتیجه نویسنده پاسخهای مصاحبهشوندگان به پرسش شماره ۸ را پیش میکشد. در این پرسش از هنرمندان خواسته شده بود نظرشان را درباره پژوهشهایی که در ساخت آثار برای کودکان در ایران انجام میشود بگویند.
در پاسخ، اغلب هنرمندان اذعان کردهاند که مطالعه و تحقیق در کارهای فرهنگی و هنری ما بسیار کم و ناچیز است عدهای از این هنرمندان ادعا میکنند که اصلاً تحقیقی در این مورد انجام نمیشود و عدهای دیگر بر بیاهمیت بودن تحقیق در این کارها اشاره میکنند.
پرسش هفتم درباره علت عدم حضور یا حضور کمرنگ و کمدوام اسطورههای بومی در دنیای کودکان ایرانی است. پاسخها به این پرسش در سه دسته تقسیمبندی شدهاند. مکررترین اشارات متوجه ضعف امور «مدیریتی» است.
ذیل این عنوان عوامل زیر از جهت تعداد بیشترین اهمیت را داشتهاند: ۱- سرمایهگذاری لازم انجام نمیشود ۲- مدیریت درست اعمال نمیگردد ۳- مدیران فرهنگی تخصص لازم را ندارند. پس از این دسته دوم عوامل مرتبط با «هنرمند» است.
مصاحبهشوندگان در این قسمت به «کمکاری هنرمند» و «ضعف تکنیکی هنرمند» اشاره کردهاند. دسته سوم (به ترتیب تعدد اشارات) به مدیریتِ گروهِ هنرمندان و نحوه همکاریهای آنها مربوط است. مصاحبهشوندگان در این قسمت به «عدم کار گروهی» و «پراکندگی» و «انفعالی کار کردن» هنرمندان اشاره داشتهاند.
در راستای این موارد مصاحبهشوندگان در پاسخ به پرسش آخر به ارائه راهکارهای درباره این موضوع پرداختهاند. اغلب مصاحبهشوندگان به حل مسائل مدیریتی اشاره داشتهاند. از نظر آنها این امر مستلزم «سرمایهگذاریهای کلان» و بهرهمندی از امکانات و حمایتهای دولتی است. همچنین مصاحبهشوندگان به «انجام کارهای تحقیقاتی» و افزایش همکاریها در انجام این پژوهشها اشاره کردهاند.
اسطوره و انیمیشن: کاربست الگوی اسطورههای در فیلمنامهنویسی
پژوهش بعدی که در این گزارش موردبررسی قرار میگیرد پایاننامه کارشناسی ارشد خانم سماء تقوایی است به نام «اسطوره و انیمیشن: کاربست الگوی اسطورههای در فیلمنامهنویسی» که در تابستان ۱۳۹۳ در دانشگاه هنر اصفهان به انجام رسیده است.
هدف اصلی این پژوهش بررسی ساختاری اسطوره اژدهاکشی در متون کلاسیک ایران و تطبیق این ساختار با الگوی سه پردهای فیلمنامه جهت استفاده در تولیدات انیمیشن است. اهداف فرعی این پژوهش عبارتاند از (۱) آسیبشناسی اقتباسهای صورت گرفته از اسطورهها در انیمیشنهای تولیدشده در ایران (۲) بررسی الگوی سفر قهرمان در تولید آثار درخشان سینمایی و (۳) پیشنهاد راهکاری برای استفاده از ساختار داستانهای اسطورهای جهت خلق ایدههای تازه برای تولید انیمیشن.
برای رسیدن به این اهداف پژوهشگر از نظریههای ساختاری در باب اسطوره استفاده کرده است. از جمله این نظریات میتوان به نظریه تکاسطوره جوزف کمبل و همچنین نظریات کریستوفر ووگلر اشاره کرد.
در این پژوهش با استفاده از نمونههای موردی فراوان و همچنین بررسی برخی از آثار کمپانیهای بزرگی که در عرصه ساخت انیمیشن فعالاند نتیجه گرفته شده که در ساخت بسیاری از انیمیشنهای موفق در جهان از داستانهای اسطورهای که در اذهان عمومی شناختهشدهترند استفاده شده است.
اما انیمیشنهای اقتباسشده از اساطیر در ایران روند دیگری را طی کردهاند. در ایران علیرغم استفاده از اساطیر شناختهشده و موردتوجه، انیمیشنها با استقبال چشمگیری روبرو نشدهاند. به نظر پژوهشگر دلیل این امر در نحوه اقتباس از اسطورههاست.
اغلب انیمیشنهای اقتباس شده در ایران، متون ادبی و تاریخی را بیکموکاست و با تغییرات اندکی در رسانه سینما بازگو میکنند. اینگونه اقتباس در اغلب در آثار کلاسیک و اولیه انیمیشن در دنیا نیز به چشم میخورد.
به این معنا که در این آثار تغییرات اعمالشده در پیشمتن یا همان متن اصلی در حدی نیست که به خلقی تازه منجر شده باشد و میتوان ردپای روایت ادبی اقتباس شده را به راحتی در انیمیشن موردنظر تشخیص داد.
البته این شیوه ساخت انیمیشنهای اقتباسی در ایران میتواند کارکردی آموزشی داشته باشد یعنی میتواند در شناساندن شخصیتهای اسطورهای به کودکان و نوجوانان مفید باشد؛ اما نمیتواند تمامی قابلیتهای ساخت اسطوره را در فیلمنامهنویسی مورداستفاده قرار دهد.
همچنین در ایران اکثر قریب به اتفاق آثار اقتباس شده از اساطیر ایران، به اقتباس از شاهنامه محدود شده است و در میان داستانهای شاهنامه نیز تنها بعضی از آنها مورد اقتباس قرار گرفتهاند و ازقضا از این تعداد کم نیز بهصورت «مکرر» توسط کارگردانان مختلف اجرا شده است.
در این موارد نیز جایگشتهای صورت گرفته در این آثار به ترجمان بینانشانهای و بینازبانی محدود شده است. یعنی تنها متن ادبی به متنی سینمایی تبدیل شده و متن منظوم شاهنامه به نثر روان تبدیل شده است.
از نظر نویسنده اینگونه اقتباس از متون اساطیری در انیمیشنهای ایرانی با وضعیت اسطورهشناسی در ایران مشابهت فراوانی دارد. ایشان به نقل از بهار مختاریان از کتاب «درآمدی بر ساختار اسطورهای شاهنامه» (۱۳۹۲) اظهار میدارند که در ایران معمولاً اسطوره و شناخت ان به منابع پیش از اسلام، یعنی اوستا و متون فارسی میانه و منابع و آثار مبتنی بر روایات پیش از اسلام، مانند شاهنامه، محدود میشود و بسیاری از اساطیر دیگر را نادیده انگاشته و تکلیف افسانهها، داستانهای دینی و آئینها را با اسطوره روشن نمیسازد.
همچنین این مطالعات در ایران فاقد دقت روششناختیاند و تنها به بازگویی برخی داستانها و روایات از برخی متون منحصر شدهاند.
نویسنده بر اساس چنین توصیفات و نقدهایی از فضای ساخت انیمیشنهای اقتباسی ایران پیشنهاد میکند و با توجه بیشتر به الگوی روایی و عناصر مشترک و تکرار شونده «اسطورهها» و آشنایی بیشتر با آنها شرایط لازم برای خلاقیتهای هنری فراهم شود.
اولین کار در این راستا شناسایی ساختار اسطوره موردنظر است و پس از آن تطبیق این ساختار با الگوی سهپردهای فیلمنامهنویسی است.
پژوهشگر ۴ مرحله را در شناسایی ساختار اسطوره تشخیص میدهد که این مراحل میبایست به ترتیب انجام گیرند (۱) جمعآوری روایات مختلف از اسطوره (۲) شناسایی و دستهبندی جایگشتهای رخداده در روایات گوناگون (۳) شناسایی و دستهبندی عناصر تکرارشونده (۴) شناخت ساختار اسطوره.
در این پژوهش این الگوی ساختاری در تطبیق با الگوی «سفر قهرمان» (جوزف کمبل) و «سفر نویسنده» (کریستوفر ووگلر) قرار گرفته است. جوزف کمبل در کتاب «قهرمان هزارچهره» (۱۳۸۶) شباهت ساختاری میان اسطورههای و داستانهای کهن در فرهنگهای مختلف را موردمطالعه قرار میدهد و بر این اساس کوشش میکند به الگویی واحد برای تشریح آنها دست یابد.
نظریه وی به نام «تک اسطوره» یا «سفر قهرمان» معروف است. کمبل در این نظریه یا نشان دادن مصادیق مختلف از آیین تشرف، اسطورهها، متون مذهبی و حتی داستانهای پریان استدلال میکند که تمامی مناسک و ریوایات اسطورهای، قهرمانی دارند و سیر قهرمان معمولاً تکرار همان الگویی است که در مراسم گذار، یعنی مراحل سهگانه عزیمت (جدایی)، تشرف و بازگشت وجود دارد.
از میان نظریات ساختاری اسطورهشناسی نظریه کمبل در فیلمنامهنویسی موردتوجه بیشتری قرار گرفت. پیادهسازی الگوی سفر قهرمان بر روی ساختار فیلمنامه توسط کریستوفر ووگلر صورت گرفت. وی در کتاب سفر نویسنده مراحلی که جوزف کمبل به شرح آنها پرداخته است، از لحاظ دراماتیک و با توجه به الگوی سهقسمتی فیلمنامه بررسی میکند.
در قسمت پایانی این پژوهش فرایند ذکرشده بر روایات متعدد اسطوره اژدهاکشی در متون کلاسیک هندواروپایی و همچنین ایرانی انجام گرفته است.
منبع: بردار