به گزارش فناوری فرهنگی، یک روز از روزهای سال 1896 جناب ژرژ ملی یس[1] فرانسوی که اساساً تردست و صاحب شعبده خانه بود، داشت در خیابان از عبور کالسکهای سلطنتی (در بعضی روایات اتوبوس آمده) فیلمبرداری میکرد که فیلم در دوربینش گیر کرد و مدتی فیلم بیش از حد نور خورد و سفید شد. ژرژ خان بعد از اینکه فیلم را ظاهر کرد، قسمت سفید شده را از وسط فیلم حذف کرد و دو سر باقیمانده فیلم را به هم چسباند. نتیجه کار جالب بود.
از این درس بنا داریم شما را به سفری کوتاه در دل تاریخ صد و اندی سالهی سینما و تدوین ببریم و مهمترین تحولات فنی و هنری تاریخ این هنر را باهم مرور کنیم تا از این طریق باقیماندهی اصطلاحات و عبارات فنی این رشته به گوشهایتان آشنا شده باشد و بعد از این به سراغ اصل ماجرا یعنی یادگرفتن اینکه تدوین خوب و تدوین بد چیست و چگونه میتوان به آن رسید برویم.
کمی تاریخچه
اگر به خاطر داشته باشید قول داده بودیم ماجرای کشف تدوین آن هم درست حین یک تشیع جنازه را برایتان تعریف کنیم؛ به نوعی میتوان گفت این، یکی از قصههای معتبر کشف و پیدایش تدوین است. هرچند عدهای معتقدند پیشتر از اینها نیز از تدوین استفاده کردهاند. القصه، ماجرا از این قرار بود که یک روز از روزهای سال ۱۸۹۶ جناب ژرژ ملی یس[۱] فرانسوی که اساساً تردست و صاحب شعبده خانه بود، داشت در خیابان از عبور کالسکهای سلطنتی (در بعضی روایات اتوبوس آمده) فیلمبرداری میکرد که فیلم در دوربینش گیر کرد و مدتی فیلم بیش از حد نور خورد و سفید شد. ژرژ خان بعد از اینکه فیلم را ظاهر کرد، قسمت سفید شده را از وسط فیلم حذف کرد و دو سر باقیمانده فیلم را به هم چسباند. نتیجه کار جالب بود. جای کالسکه سلطنتی در مدتی که فیلم در دوربین گیر کرده بود با یک ماشین نعش کش عوض شده بود.
ژرژ ملییس
این برای ملی یسی که از هر فرصتی استفاده میکرد تا ایدههای شعبده بازانهاش را پرورش دهد فرصت بسیار ایدهآل و امکانی خارقالعاده بود. بعد از این ملی یس از این امکان تدوین به کرات جهت محو کردن اشیا و افراد روی صحنهاش بهره برد و از این گذشته متوجه شد که از این طریق میتوان قصهگویی نیز کرد. ملییس روی فیلم آزمایشهای بسیاری انجام داد و بیش از ۵۰۰ فیلم ساخت. کارها و آثار او برای بسیاری از فیلمسازان الهامبخش بود.
با جستجوی نام ملییس در گوگل در خلاصه معرفی ای که در اولین صفحه نمایش داده میشود او به عنوان یک شعبدهباز معرفیشده نه یک فیلمساز.
بعد از ملییس شاخصترین چهرهها در اوایل دوره تدوین ادوین-اس-پورتر[۲] و دیوید-وارک-گریفیث[۳] هستند. هرچند عدهای که به نام اعضای مکتب برایتون در انگلیس شناختهشدهاند مدعی هستند برای اولین بار تمهیدات تدوینی نظیر رویدادهای موازی، برش به نماهای متعدد از یک رویداد و استفاده از نماهای بسته را بهکاربردهاند. اما بنا به دلایلی ابداع این تمهیدات بیشتر به نام پورتر و پس از او به گریفیث منتسب شده است.
به ویژه در مورد گریفیث نقش بسیار مهم او این بود که قابلیتهای تدوین تداومی را هوشمندانه و آگاهانه کشف کرد، به کاربرد و گسترش داد. کارهایی نظیر استفاده از نماهای درشت، پرش به گذشته[۴] و آثار بزرگ و عظیم او مثل تولد یک ملت و تعصب که ساختههای سینمایی بسیار عظیمی بودند و تا مدتها نظیر نداشتند تأثیرات عمیقی بر صنعت فیلمسازی جهان گذاشت و به نوعی میتوان گفت سینما را از یک سری تصاویر متحرک بیسروته و صرفاً بامزه تبدیل به ابزاری بسیار موثر و قوی در روایت گری و داستانپردازی و خلق درام کرد.
تعصب ساخته گریفیث
به ویژه فیلمسازان روس در آثار و نوشتههای خود به کرات از گریفیث تقدیر کردهاند. حتی میتوان گفت یکی از اصلیترین دلایل روی آوردن روسها به سینما و به خصوص تمرکز آنها بر بحث تدوین، انرژی و الهاماتی بود که از آثار باشکوه گریفیث گرفته بودند.
پس از گریفیث مهمترین تحول و کانون توجه سینمای هنری روسیه و فرانسه، مکتب مونتاژ بود، اما از آن طرف ماجرا در سینمای عامهپسند و گیشهای موفقیت غالب از آن کمدی سازان بود و تا سالها تحول خاصی در حوزه تدوین روی نداد.
در اوج شکوفایی و یکهتازی سینمای سبک مونتاژ در محافل هنری، در سال ۱۹۲۸ ناگهان صدایی عالم سینما را تکان داد. صدایی که از فیلم خواننده جاز[۵] بلند شده بود. یعنی سینما دیگر ساکت نخواهد بود و لب گشوده است. دوره سینمای ناطق از این تاریخ به طور رسمی شروع شد و همان طور که آیزنشتاین و بعضی هم قطارهایش پیشبینی کرده بودند[۶]، ظهور صدا کمکم تدوینِ هنری و سینمایِ مبتنی بر خلقِ معنی از طریق ترکیب تصاویر را بیش از پیش و با شتابی روزافزون محو و سینمای قصه گو و روایت محور را جایگزین کرد.
خواننده جاز – اولین فیلم ناطق سینما ۱۹۲۸
همان اتفاقی که فیلمسازان مکتب مونتاژ آن را خلاف فطرت سینما و مایلشدن سینما به نمایش و ادبیات تعبیر کرده بودند. این روند تا جایی ادامه یافت که دیگر کسی حاضر به تماشای فیلمهای کسلکننده صامت نداشت و به این ترتیب در عرض چند سال و علیرغم مقاومتهای عدهای از فیلمسازان، سینمایِ خاموش، برای همیشه خاموش شد.
از این دوره به بعد استودیوها و سینمای کلاسیک هالیوود تا اواخر دهه ۵۰ میلادی یکهتاز سینمای دنیا بودند و فیلمنامه نویسان و کارگردانها حرفهای خود را به تدوینگران دیکته میکردند. با این وجود در همین دوره بود که تدوینگران کمکم شناخته شدند و کارگردانان به اهمیت آنها در سر و شکل دادن به کارهای خود پی بردند و تدوین را بعد از ۶۰ سال رشته ای هنری در سینما و لایق دریافت جایزهی مستقل دانستند.
منبع:مدرسه آینه