به گزارش فناوری فرهنگی، اساسا طرح مفهوم صنایع فرهنگی (به عنوان ریشه مفهوم صنایع خلاق)، از مارکسیسم اروپایی نشات میگیرد. در این نحله فکری با توجه به نقش نویسنده و هنرمند به عنوان کارگر برای موسسههای انتشاراتی و نقد آن (چه از منظر شیوه تولید و چه از منظر تاثیرگذاری آن بر توده) مفهوم صنعت فرهنگ و در پی آن صنایع فرهنگی شکل گرفت.
در انگلستان، پیروان مکتب اقتصاد سیاسی رسانه، صنایع فرهنگی را از منظر رسانه و با نگاهی انتقادی مورد بررسی قرار دادند. در این زمان مفاهیمی مانند بیطرفی رسانهای و دفاع از آزادی رسانهها محور اصلی بحثهای این حوزه بود، در نتیجه مسائل بیشتر از منظر دموکراسی و ارزشهای محوری غربی بررسی میشدند.
اما دوران تاچر و خصوصیسازیهای زمان او تغییرات بسیاری را پدید آورد. در زمان تاچر هر وزارتخانه در برابر بودجهای که از خزانهداری میگرفت مسئول بوده و بایستی دستاوردهای خود را از منظری اقتصادی ارائه مینمود. بنا بر این دیگر بحثهایی چون آزادی رسانهها و دموکراسی جایگاه خود را از دست دادند و بازار تنظیم کننده اصلی روابط و تعیین کننده برنامهها از جمله برنامههای فرهنگی شده بود.
از سوی دیگر حزب کارگر و اندیشمندان چپ انگلستان (مانند اقتصاددانان مکتب اقتصاد سیاسی رسانه) نیز هر چه بیشتر از تحلیلهای اقتصادی چپ فاصله گرفته و به تحلیلهای جریان اصلی روی آوردند. طراحی سیاستهای اقتصاد خلاق حاصل این دوره فکری تئوریسینهای حزب کارگر میباشد.
با بررسی سیاستهای حزب کارگر در انگلستان برای اقتصاد خلاق میتوانیم سه محور اساسی زیر را مشاهده نماییم:
۱. اجرای برنامههای پایش برای اندازهگیری عوامل مختلف صنایع خلاق و انتشار آن
۲. تاکید بر تربیت نیروی کار خلاق
۳. تاکید بر حمایت از مالکیت فکری
پایش و اندازهگیری، دادهها و اطلاعات مورد نیاز برای تصمیمگیری و برنامهریزی را در هر صنعتی فراهم میآورد. اما دو سیاست دیگر خاص صنایع خلاق میباشند.
صنایع خلاق اصولا متکی بر انسانهای خلاق است. انسانهای خلاقی که بتوانند در یک محیط مناسب، کنار یکدیگر کار کنند. بر همین اساس هر کشوری که خواهان پیشرفت در این صنایع است، بایستی به تربیت چنین نیروی کاری بپردازد.
از سوی دیگر این نیروی کار بایستی بتواند از طریق کار و فعالیت خود به کسب ثروت بپردازد. در انگلستان برای مقابله با غولهای آمریکایی و ژاپنی صنایع خلاق، تاسیس پخش کنندهها و شرکت های بزرگ بینالمللی مورد نظر قرار گرفته است. در این شرایط تعامل تولید کنندگان خلاق که معمولا قدرت چانهزنی پایینتری نسبت به شرکتهای بزرگ دارند، میتواند موجب نادیده گرفتن بسیاری از حقوق آنان شود و این امر به تدریج انگیزه نوآوری و خلاقیت را از میان میبرد. به همین جهت تاکید جدی دیگر سیاستهای صنایع خلاق انگلستان بر روی مالکیت فکری است.
بنا بر آن چه از نظر گذشت، توجه به تربیت نیروی کار خلاق، ایجاد زمینههای فعالیت اقتصادی برای آنان و حفظ انگیزه خلاقیت با تاکید بر ساز و کارهای مالکیت فکری، پایههای اساسی سیاستهای انگلستان خلاق میباشند.
منبع:شبکه نوآوری