به گزارش فناوری فرهنگی، یکی از فیلمسازان و مدیران فرهنگی اوایل انقلاب «هوشنگ توکلی» است؛ شخصی که در آن دوران یکی از بنیان گذاران تلفیلم بود که امروز آن را با سینما فیلم میشناسیم. تلفیلمی که بسیاری از فیلمسازان مطرح کشورمان کار خود را از آن جا شروع کردند و آن مکان باب ورودی برای آنها شد تا وارد عرصه فیلمسازی شوند.
به تازگی خبرگزاری تسنیم با هوشنگ توکلی به گفتوگو نشسته است و او در این نشست حرفهای بسیار خواندنی را اذعان کرده است. او دوران مدیریت فخرالدین انوار و محمد بهشتی را دوران سیاه مدیریت سینمایی میداند و از ضعفهای مدیریت آن زمان میگوید.
توکلی میگوید که سالها بود که تصمیم گرفتهبود سکوت کند و احساس میکرد که این سکوت چقدر خوب است؛ اما در حال حاضر تصور میکند که باید به این سکوت خاتمه داد و راجع به مباحث سخن گفت. چندی پیش بخش اول این گفتوگو منتشر شد که میتوانید آن را (اینجا) آن را مشاهده کنید.
اینک در ادامه مشروح بخش دوم این گفتوگو را مطالعه میکنید:
***
تسنیم: نقش آقای عالمی در آن سالها چه بود؟
توکلی:آقای عالمی در آن سالها یک تکنسینِ آشنا به فنون لابراتوآر و ابزارآلات سینمایی بود و جزء بچههای تحصیلکردۀ قبل از انقلاب به حساب میآمد. در سالهای آغازین انقلاب اسلامی وزارت فرهنگ و هنر با وزارت علوم ادغام شده و به آن وزارت فرهنگ و آموزش عالی میگفتند. بخش سینمایی و فرهنگ و هنر این وزارتخانه را شوراها اداره میکردند. در دورهای که ما وارد فرهنگ و آموزش عالی شدیم، آقای عالمی به سمت مدیرکل تولیدِ فرهنگ و هنر انتخاب شده بود و مسئولیت لابراتوآر هم بر عهده وی بود. حدود 800 نفر پرسنل زیر نظر آقای عالمی کار میکردند، بعد از گذشت چند ماه که کارها سر و سامان گرفت، خود به خود آقای عالمی نتوانست در حوزه مدیریت پابرجا بماند و کنار زده شد؛ اما همکاری او با گروه آقای انوار تا به امروز ادامه پیدا کرد. در کل آقای عالمی معلم مثبتی بود.
صحبتهای مقام معظم رهبری به دلم نشست
تسنیم: از دوستی خود با مقام معظم رهبری بگویید.
توکلی: بعد از این که گروه آقای انوار تلویزیون را تسخیر کردند؛ من و آقای کلهر در تئاتر شهر کار میکردیم، وقتی در فرودین 58 مدیر تئاترشهر تغییر کرد من و آقای کلهر وارد سازمان آموزش و پرورش شده و در بخش کتابهای درسی شروع به کار کردیم. شهید رجایی در آن دوره معاون آموزش و پرورش بود و ما هم زیر مجموع ایشان بودیم. آقای کلهر بخاطر دوستیاش با شهید رجایی و شهید باهنر، بسیار به این دو عزیز نزدیک بود، به همین دلیل درباره مسائل مختلف با من و آقای کلهر مشورت میکردند. یک روز آقای رجایی به من زنگ زد و گفت: مجلس شورای اسلامی که آن زمان در خیابان امام خمینی بود، پر از نمادهای طاغوتی است، صندلیهای قرمز و … . بیاید مشورت کنیم و ببینیم چه کاری میشود انجام داد. من و آقای کلهر راه افتادیم، وقتی رسیدیم و جلوی درب آسانسور منتظر بودیم، درب آسانسور باز شد و آقای باهنر و آیت الله خامنهای از داخل آن بیرون آمدند. این اولین باری بود که آیت الله خامنهای را از نزدیک میدیدم، پیش از آن درباره ایشان صحبتهای بسیاری شده بودم ولی ایشان را از نزدیک ملاقات نکرده بودم. آقای رجایی مرا به آیت الله خامنهای معرفی کرد و بعد از معرفی حضرت آقا دستم را گرفتند و فرمودند:«این انقلاب به این دستها احتیاج دارد، ما خوشحال میشویم که از خدمات شما بهره ببریم.» این صحبتهای آیت الله خامنهای در آن روزها کار را برایم حساستر کرد. شاید تا آن روز افراد بسیار این حرفها را به من گفته بودند؛ اما صحبتهای آیت الله خامنهای به دلم نشست، چرا که صحبتهایش اقتداری بود که نا خدا آگاه به آدم میگفت او حقیقت را میگوید، اگر میگوید فلان کار انجام میشود حتماً انجام میشد.
بعد از آن روز حدوداً هر دو، سه ماه من و آقای کلهر خدمت آیت الله خامنهای میرسیدیم و با ایشان درباره مباحث مختلف صحبت میکردم و ایشان هم تا جایی که امکان داشت موانع را از سر راهمان بر میداشتند.
دفتر حزب توده خیابان لالهزار بود
تسنیم: موانع یعنی چه؟
توکلی: مثال اجرایی میزنم؛ در آن دوره من بیشتر دغدغهام سروسامان دادن به فعالیتهای تئاتر بود، مشکل بزرگی که آن زمان در این مسیر وجود داشت این بود که سراسر خیابان لالهزار را حزب توده اشغال کرده بود و کافههای آن خیابان را تبدیل کرده بودند به پایگاه تبلیغات حزب توده، یعنی انگار دفتر اصلی حزب توده در خیابان لالهزار بود. یارگیری خوبی هم در آن دوره کردند، اگر روزنامههای آن دوره را مطالعه کنید، میبینید که چقدر در کارشان موفق بودهاند. حزب توده دو کار انجام میداد، یک اینکه به تبلیغات برای خودشان میپرداختند، دوم اینکه هر رقیبی را منزوی میکردند و این انزوا باعث میشد هیچ گروهی فرصت تبلیغ نداشته باشد.
سیاوش کسرایی هنرمندان حزب توده را هدایت میکرد
تسنیم: هنرمند شاخص آنها آن زمان چه کسانی بودند؟
توکلی:رکن الدین خسروی، احسان طبری، کیانوری و سیاوش کسرایی بودند که پایگاه آنها در خیابان لالهزار بود. سیاوش کسرایی این افراد را مدیریت میکرد و به اصطلاح رابط آنها با حزب توده بود. این افراد فضای بسیار خطرناکی را در لالهزار به وجود آوردند که منجر به شکایت اصناف و به خصوص آیت الله لالهزاری پیش نماز مسجد لالهزار شده بود. در آن دوره تودهایها یک بازیگر زن قبل از انقلابی که یهودی بود را گذاشته بودند رئیس انجمن اسلامی بانوان تئاتر لالهزار. نگاه آنها این بود که هر چه آقای خمینی میگوید همان است، فعلاً کار خودمان را میکنیم منتها خیلی همراه نبودند یا مثلاً یک کافهای در ابتدای لالهزار بود به نام کافه کرامت، آنها را آتش زده بودند و این شده بود یک سالن تئاتر، درستش کرده بودند و مرحوم آغاسی میآمد و آنجا میخواند. یک روز ما رفتیم کافه کرامت دیدم آقای آغاسی اصول مقدماتی فلسفه و مانیفست را میخواند، ما به او گفتیم این مطلب را کجا آوردهای، گفت که این آقایان گفتند که این مطلب را بخوانم؛ این یعنی از تمام ابزاری که میشد برای جلو بردن کار خودشان استفاده میکردند.
به نظرم امروز نباید با دیدگاه نقد به این وقایع نگاه کنیم، باید از دید حوادثی که در آن برهه از تاریخ اتفاق افتادهاست نگاه کنیم. هنوز ابهامات بسیاری درباره آتش زدن جامعه باربد وجود دارد. جامعه باربد قدیمیترین و مهمترین سالن تئاتر در لالهزار بود ه در اوایل انقلاب افرادی آن را به آتش کشیدند. این که آن افراد چه کسانی بودند و با چه هدفی آنجا را آتش زند هنوز مشخص نیست. افراد حزب توده میگفتند که اتحادیه صنف لوازم الکتریکی آنجا را آتش زند که پاساژ بسازند ولی بعداً در صحبتهایی که داشتیم متوجه شدیم که آنها انقدر سرمایه دارند که احتیاج نداشته باشند جامعه باربد را به آتش بکشند. امیدوارم این آقایان تودهای روزی دهان باز کنند و حقیقت را بگویند. من معتقدم تودهایها جامعه باربد را به آتش کشیدند.
تسنیم: آن زمان جامعه باربد را چه کسی اداره میکرد؟
توکلی: در آن زمان جامعه باربد را استاد اسماعیل مهرتاش اداره میکرد. جامعه باربد جایی بود که همه بزرگان در آن جمع شده بودند و تئاتر ملی را به وجود آورده بودند. اما رابطه خوبی با تودهایها نداشتند، همیشه فضایی رقابت گونه میان آنها وجود داشت.
تسنیم:آیت الله خامنهای آن زمان چه سِمتی داشتند؟
توکلی: ایشان در آن سالهای بیشتر در ارتش و وزارت دفاع فعالیت میکردند. ما با ایشان درباره موضوعات هنری مشورت میکرد و هیچکداممان سمت دولتی نداشتیم. در آن سالها هنوز حوزه هنری تشکیل نشده بود؛ اما آیت الله خامنهای بیان میکردند که ما به یک سازمان انقلابی در زمینه هنر نیازمندیم. بعد از تشکیل سازمان تبلیغات و حوزه هنری کارهای بسیار خوبی صورت گرفت. چرا که تمام دغدغههایی که توسط ایشان به حوزه منتقل میشد، اجرایی میشد.
تسنیم: به غیر از شما و آقای کلهر شخص دیگری میآمد در آن گفتگوها شرکت کند؟
توکلی: نه؛ گاهی آقای جعفر شبیری میآمدند. بعضی روزها جلسات در منزل آیت الله خامنهای که آن زمان در خیابان ایران بود برگزار میشد. دو جلسه هم آقای مهدی عبدخدایی که علاقه بسیاری به این حوزه داشتند با ما آمدند. آقای عبدخدایی انسان مثبت، خوشبیان، خوشفکر و راهگشایی بود.
مهندس موسوی و بهزاد نبوی تصور میکردند که باید روی فرهنگ سرمایهگذاری کنند تا به وقتش از این حوزه سهم خواهی کنند
تسنیم: غیر از مسئله خیابان لالهزار، پروژههای دیگری در آن جلسات مطرح و سازماندهی شد؟
توکلی: مثلاً آیت الله خامنهای نظرشان این بود که ارکستر سمفونیک باید راه اندازی شود. زمانی که آقای رجایی نخست وزیر شد، ما نیز برگشتیم به فرهنگ و آموزش عالی که آقای کلهر پست معاونت سینمایی را دریافت کرد. در این برهه زمانی امکان بیشتری داشتیم تا بتوانیم برنامهریزیها را اجرایی کنیم. اولین مسئلهای که ما به صورت جدی آن را پیگیری کردیم، سروسامان دادن به موسیقی کشور بود. در حال حاضر تمام زیرساختهایی فرهنگی کشور که پا برجاست از آن سالها نشأت میگیرد. مثلاً ما مرکز هنرهای تجسمی، مرکز هنرهای نمایشی و مرکز موسیقی در یک اداره کل فرهنگ و هنر تجمیع شده بودند. حدود یک سال به طور انجامید تا این مراکز را صاحبت قدر مستقل کنیم. تنها مشکلی که ما در آن سالها در زمینه فرهنگ و هنر داشتیم، افرادی بودند که با خط و خطوطی که مقام معظم رهبری در آن سالها ترسیم میکردند سازگاری نداشتند؛ افرادی مانند مهندس موسوی و بهزاد نبوی تصور میکردند که باید روی فرهنگ سرمایهگذاری کنند تا به وقتش از این حوزه سهم خواهی کنند.
تسنیم: موسوی و نبوی در آن دوره یک تیم بودند؟
توکلی: نه؛ بعداً با هم متحد شدند. با قدرت گرفتن آقای خاتمی این افراد با هم متحد شدند.
به موسوی گفتم: وارد این حوزه نشو، حوزه فرهنگ و هنر، حوزه مهندسین نیست
تسنیم: آن طرف لیدری هم داشت؟
توکلی: لیدرشان مهندس موسوی بود؛ اما پنهان بود. آن روزهای با مهندس موسوی دوست بودم، به همین علت دو، سه مرتبه به او هشدار دادم که «وارد این حوزه نشو، حوزه فرهنگ و هنر، حوزه مهندسین نیست». این افراد نقشهای اساسی برای فرهنگ و هنر کشور کشیده بودند و کم کم آن را در کشور اجرایی میکردند. بعد از انفجار نخست وزیری، حوادثی اتفاق افتاد که ما خود به خود کنار کشیدیم، یکی از آن حوادث این بود که در روزنامههایشان به ما حمله میکردند که «طاغوتیان آمدهاند و تئاتر شهر را گرفتهاند». در زمان جنگ تحمیلی ما ارکستر سمفونیک را با 170 نفر نوازنده و خواننده راهاندازی کردیم کار این ارکست این بود که ساعت 7 تا 8 صبح در میدان شهدا جلوی اداره برق امروزی میایستادند و یک ساعت سرود ملی را اجرا میکردند. بعد از 8 مرتبه اجرا، یکسری چماقدار به دستور آقای مهاجرانی (وزیر ارشاد دولت اصلاحات) رفتند و این اکستر را به هم ریختند. در هیچ جای دنیا ارکستر سمفونیک 200 یا 150 نخبه ندارد، حتی آمریکا یا مرکز آنها که اتریش و آلمان است. معمولاً برای اینکه ارکسترهای بزرگ تشکیل شود، میآمدند نخبهها را از کشورهای دیگر دعوت میکردند و این ابتکار فرح بود. برای اولین بار ارکستر سمفونیکهایی که در ایران میآورد روی صحنه و یا اُپراهایی که میآورد، اینها می رفتند بهترینها را از دنیا انتخاب میکردند، دعوت میکردند. این افراد هم به مدت یک ماه میآمدند در این گروه کارهایشان را انجام میدادند و میرفتند، وقتی انقلاب شد، 90 درصد این ارکستر نوازندۀ خارجی بودند و رفته بودند و ما کسی را نداشتیم و طبیعتاً کار ما ساخت و ساز مجددِ یک ارکستر سمفونیک بود. آن زمان دکتر مکری را که جز بچهها خوشفکرِ موسیقی بود را به عنوان مدیرکل فعالیتهای هنریِ «فرهنگ و هنر» انتخاب کردیم. او نیز بلافاصله شروع به ساخت و ساز یک گروه ارکستر سمفونیک جدید کرد. مثلاً آقای شهبال شبپره درام ارکستر سمفونیک را مینواخت.
انوار مهرههایش را در صداوسیما چید، آمد و معاون سینمایی وزیر ارشاد شد
بعد از اینکه مهندس موسوی به نخست وزیری رسید، اولین کاری که انجام داد حذف عبدالحمید معادیخواه بود که او را با اتهامات اخلاقی از سر راهش برداشت. بعد از حذف معادیخواه، مهندس موسوی اعلام کرد که تا اطلاع ثانوی خود سرپرستی وزارت ارشاد را برعهده گرفت. کار بعدی او این بود که کلهر را بردارد و کمال سیدجوادی که از نیروهای مجاهدین انقلاب اسلامی بود جایگزین او کند. سیدجوادی هم شروع کرد و آرام آرام بچههای تیم خودشان را به پستهای مختلف گماشت. همان زمان بود که محمد خاتمی وزیر ارشاد شد، بعد از 5، 6 ماه از گذشت وزارت خاتمی، فاجعه به صورت کامل اتفاق افتاده بود. بعد از این ماجرا، مهندس موسوی و خاتمی جلسهای با انوار گذاشتند که خروجی آن جلسه انتصاب انوار به معاونت سینمایی وزارت ارشاد بود. این انتصاب بعد از زمانی بود که انوار به صورت کامل صداوسیما را تسخیر کرده بود و مهرههایش را در پستهای متخلف گماشته بود.
مرادخانی آن زمان شاگرد من بود
تسنیم: واسطۀ پیوند انوار با سیستم میرحسین موسوی چه کسی بود؟
توکلی: ظاهراً در آمریکا همدیگر را دیده بودند. مهندس موسوی در آن دوره 6 ماه به آمریکا میرود و با بچههای دکتر ابراهیم یزدی آشنا میشود. به نظرم این پیوند زیر سر یزدی بود. تنها کسی که در آن سالها هنوز در وزارت ارشاد مانده بود، من بودم که در بخش تولید فعالیت میکردم؛ مرادخانی آن زمان شاگرد من بود. من تا زمانی که خرمشهر را بچههای جبهه فتح کردند در ارشاد ماندم. بعد از آن دیگر گروه موسوی و انوار توسعه کارهایشان را آغاز کرده بودند. به بهانه این که از این افراد دور شوم دو ماهی به ایتالیا و آلمان سفر کردم تا خانواده و دوستانم را ملاقات کنم.
کرباسچی به هنرمندانی که جلوی دوربین میرفتند حسادت میکرد
تسنیم: به شما فشار میآوردند؟
توکلی: دو ماه اولی که آنجا بودم آنها اصلاً سمت من نمیآمدند. من به انوار گفتم من از ارشاد میروم بیرون وقتی تو رفتی بیرون من برمیگردم، اشتباه کردم چون یازده سال ماند و تمام جوانی رفتم خانه منتظر نشستم او برود که نرفت. ولی وقتی آنها آمدند دیگر یکی یکی همه را بیرون کردند. یعنی تمام نوازندههایی که ما با خوندل آموزش داده بودیم، گروه گروه از راه ترکیه و پاکستان فرار کردند و رفتند. زمانی که جوان بودم کارهای آنها را میگذاشتم به حساب عقدههایشان، اینها تحقیرشده بودند، کسانی که بخصوص میآمدند در حوزۀ فرهنگ و هنر قدم میزدند، آدمهای تحقیرشدهای بودند، چون اگر یک مقدار درک فرهنگ و هنر را داشتند میدانستند راه ورودی نیست، بیشترین دشمنی کرباسچی آن زمان با هنرمندان بود، به کسانی که جلوی دوربین بودند حسادت میکردند.
آدم عاقل اینها بهشتی بود که فکر میکرد یک روزی آدم بزرگی میشود، برای این بزرگ شدن هم خرج کرد، زحمت کشید و عمرش را گذاشت. ولی معتقدم که امروز هنر این مملکت محمد بهشتی را نفرین میکند بخاطر این که راه و خطوطی که او ترسیم کرد ضد جریان فرهنگ و هنر انقلاب بود. انواریها هم که بیشتر نگاهشان مالی بود گلوگاههای مالی را در اختیار میگرفتند و برای خودشان سرمایهگذاری میکردند.بعد از من یک مدیرکل گذاشتند در تولید، او پولها را برداشت رفت آلمان و آنجا یک دفتر ایجاد کرد، در انتخابات خاتمی دفتر او در آلمان فعال بود و برای اصلاحاتیها کار میکرد. این افراد با بودجه فرهنگی کشور تمام خیابان نادری، لوازم برقی و الکتریکی را کاسب شدند و خریدند و فروختند، جنس وارد کردند. کارهای عجیب و غریب بسیاری هم در حوزه سینما انجام دادند، مثلاً بودجه سینما که باید خرجِ توسعۀ سینما و هنرمندان میکردند، خرج خودشان کردند و امروز طبیعی است که قدرت داشته باشند، آدم بفرستند بروی اسکار، هالیوود را بخرند، پول دارند و کارهای بزرگتری میتوانند انجام دهند، به هر حال دنبالِ کسب قدرت بودند.
13 میلیون از رای روحانی را لشکر دانشگاهی جناح چپ برایش جمع کردند و امروز سهمشان را میخواهند
تسنیم: بیرون کردند سمندریان و بیضایی از دانشگاه تهران کار همینها بود؟
توکلی: طیف اینها بود.داستان سمندریان فرق میکند، سمندریان کارش را انجام داده بود، آن زمان بازنشسته بود، دورانی بود که از رونق افتاده بود. یکسری چیزهای کاذب باید آن مقطع درست میشد. اوایل دهه شصت، نیمههای دهه شصت و اواخر آن تفاوت دارد، یک خلاءای در این بین وجود داشت، کلاً دانشجویان هنرهای زیبا و غیره به اعتقاد من در اواخر دهه 40 و 50 در اختیار ساواک است و حزب توده، یعنی آنها هم برنامههایی داشتند، نیروهایی تربیت کردند، چون هنرهای زیبا، یکی از مراکزِ چریک پرور و انقلابی بوده در دهه 40، ساواک برای این دانشگاه چاره جویی میکرد. یکی از فکرهایشان این بود که مرکزیت را از ببین ببرند، به همین منظور شروع کردند با دادن بورسیههایی دانشجویان شهرستانی و حدود 50 نفر را از این طریق به تهران میآورند. بعد از آن به یکباره میبینید که پسر ملک الشعرای بهار که فردی مهم بود و برای سران کنفدراسیونها شکسپیر را اجرا کرده بود، میآورند در دپارتمان تئاتر و او نیز بهرام بیضایی را وارد دپارتمان تئاتر میکند. در آن سالها بهرام بیضایی در آن سالها هیچگونه تجربه تئاتری جز چند متن تحقیقیِ دبیرستانی نداشت. مهمتر از همه آن زمان تحصیلات آکادمیک تئاتر هم نداشت. اینها یک لشکر برای خودشان درست کرده بودند و این لشکر در حال حاضر دانشگاهها کشور را اشغال کردهاند. هدایت جریان چپ در دانشگاهها با این افراد است و نفوذ بسیاری هم دارند. مثلاً در انتخابات اخیر ریاست جمهوری به قطعیت میتوانم بگویم که حدود13 میلیون از آرای آقای روحانی را همین افراد برایش جمع کردهاند و الان که آقای روحانی پیروز شده است، سهمشان را میخواهند.
موسوی برای قدرت کار میکرد نه خدمت!
تسنیم: اتفاقاتی که در ارشاد رخ میداد به گوش آیت الله خامنهای میرسید؟ نظر ایشان چه بود؟
توکلی: آقای خامنهای بعد از ماجرای تاسیس حوزه هنری مشغولیتهای بسیاری پیدا کردند. چون دار و دسته آقای موسوی همه جا را اشغان کرده بودند، آیت الله خامنهای هم کلاً این فضا فاصله گرفت. ایشان به هیچ عنوان درگیر نمیشدند، خط سیر کارهایشان را هم که دنبال کنید میبنید که به هیچ عنوان وارد مشاجره نمیشوند.یک جاهایی مهندس موسوی خوب بود ولی یک جاهایی بیشتر مشخص بود که برای کسب قدرت کار میکنند نه خدمت.
دورانِ سیاه تئاتر و هنر این مملکت در دورانِ نخست وزیری مهندس موسوی است
تسنیم: شما قبل از سال 88 هم اینها را جایی گفته بودید؟
توکلی: بله مطالب وجود دارد، دورانِ سیاه مدیریتِ اینها را من همیشه گفتم در مصاحبههایم وجود دارد، دورانِ سیاه تئاتر و هنر این مملکت در دورانِ نخست وزیری مهندس موسوی است. من سال 61 یا 62 از دست کارهای این افراد رفتم و خانهنشین شدم. فقط سالی یکی، دو برنامه تلویزیونی میساختم که یکی از این کارهای تلویزیونی مدرس بود که بسیار سروصدا به پا کرد و بیمارستانها و اورژانسها در آن یک ساعت که مدرس پخش میشد مریض پذیرش نمیکردند. این حرفهایی که میگوییم همه در نظر سنجیهای سازمان صدا وسیما وجود دارد.
یک روز خانم رهنورد زنگ زده بود به رحیمپور و گفته بود که مهندس موسوی دیشب تا صبح نخوابیده است و قدم میزد، آقای رحیمپور چرایی آن را پرسیده بود و خانم رهنورد گفته بود که آقای موسوی میپرسند که توکلی کجاست و به او گفته بودند که توکلی رفته و پناهنده آمریکا شده است.
مهندس موسوی گفت ما در جنگ هستیم، هنر یعنی چی؟
تسنیم: میشود گفت مهندس موسوی قدرت نداشت که آقای توکلی و امثال او را برگرداند؟
توکلی: مهندس موسوی در زمان جنگ میگفت که ما در جنگ هستیم، هنر یعنی چه؟ من فکر میکنم که چیز که آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد در وزارت ارشاد به ارمغان آوردند ویران کنندهترین طیفی بود که در حوزه هنر و فرهنگ به وجود آمد. بعد هم بلافاصله رئیس جمهور شد. اواخر دوره مدیریت ما لالهزار سروسامان گرفت، یک تعاونی آنجا راه افتاد و همه شروع به کار کردن کردند. سینمای سوخته و آتش زده شده را مجدد بازسازی کردیم. وقتی آقای خاتمی وزیر ارشاد شد اولین حرکتی که انجام داده این بود که 70 نفر گارد ویژه از وزارت کشور گرفت و آمد و لالهزار را قرق کرد و همه مغازهها را تعطیل کرد. من آن زمان به خاتمی زنگ زدم و گفتم چه کار میکنی؟ گفت اجازه بدهید همه چیز دارد درست میشود. از دورۀ خاتمی تا اواخر مدیریتش همه جا بسته است.
مهندس موسوی بسیار محافظهکار بود و به سلامت خودش فکر میکرد و طوری حرکت میکرد که لکهای از بیرون به او زده نشود و موفق هم بود، این است که هیچ لکهای ما نمیتوانیم به مهندس موسوی در این حوزه بزنیم. بسیار هوشمندانه و هوشیار در عرصه سیاست گام بر میداشت. امروز مهندس موسوی نیست، اما افرادی مانند بهشتی که نیروهای پایین دستی به حساب میآمدند، هنوز هستند و کار میکنند و یارگیری میکنند. محسن مخملباف چگونه به یکباره تبدیل شده به یک نیروی ضد انقلاب؟ حوزه هنری تمام امکانتش را در اختیار مخملباف قرار داده بود. چطور مخملباف را بردند فارابی؟ چه به او گفتند و نشانش دادند؟ چگونه شد که این بچهها یکی یکی رفتند در جلسات فارابی و بعد از آن ضد انقلاب شدند؟ اینها کارهایی است که این گروه با نیروها و تواناییهای خود انجام میدهند.
ادامه این گفتوگو بهزودی منتشر میشود… .
منبع: تسنیم