به گزارش فناوری فرهنگی، جشنواره خوب و با وقار ، ناب و زلال و پر از عشق نیامده رفت . و ما باز ماندیم تا دو سال دیگر .
امشب وقتیکه به تالار وحدت رسیدم مدعوین و میهمانان داشتند کمکم میآمدند .محوطه حیاط تالار وحدت رنگ و بویی دیگر گرفته بود .از همان اول دلم گرفت چون اختتامیه جشنواره بود اما نوید در دل امید میداد که این پایان شروع دیگری در پی دارد و اختتامیه به معنی شروع دوباره نیز هست . دوستان و میهمانان یکبهیک میآمدند و باز خیلیها را که در این چند شب قهوهخانه ندیده بودیم زیارت کردیم و دیدارها تازه شد .جای خیلیها خالی بود شادروانان سعدی افشار ، مرشد ترابی ، جعفر والی ، داود رشیدی ،مصطفی عبدالهی ، رضا رضامندی ،احمد علامه و… خیلی از رفقا و هنرمندان و پیشکسوتان و اساتیدی که جایشان واقعاً سبز بود و یادشان زنده .
همه محوطه را صندلی چیده بودند و صندلی ها آرامآرام پر میشد .با خود گفتم تا شلوغ نشده یک سری به قهوهخانه آقای نوری بزنم با آن چاییهای تازه با طعم نعنا و هل و دارچین لبسوز و جان فروز . بوی آش در فضا پیچیده بود . در بخشی از محوطه بساط پذیرایی را علم کرده بودند از شربت با تخم شربتی گرفته تا کیک و خربزه و هندوانه و…
با خودت گفتم زود میروی اما دلشادیام از این است که دو سال دیگر بازمیآیی و امیدوارم که دو سال دیگر آنقدر زود تمام نشوی نه پنج روز امیدوارم که یک جشنواره ده روزه داشته باشیم .
برنامه داشت شروع میشد ابتدا برای تبرک آیات دلانگیزی از قرآن کریم با صوتی خوش قرائت شد و پس از سرود ملی مراسم اختتامیه رسماً شروع شد . مراسمی که کارگردانش اتابک نادری و مجریاش شاعر طنزپرداز وطنازجناب رضا رفیع بود . هم او که بیتی خواند بدین مضمون ، ای خدا که خالق خرسی / از اینکه ما را آفریده ای ، مرسی ؛ و بنده بنا بهرسم شاعری و استقبال از این طنازپرداز بیتی را سرودم بدین مضمون : ای خداوند خالق میمون /از اینکه مارا آفریده ای ممنون
باشد که در شبهای عید سعید غدیر این را به فال نیک بگیریم و بیت در بیت شود و خانه جشنواره آئینی سنتی ما کامل و منور.
برنامهها یک به یک شروع شد ، رنگ به رنگ و فال به فال و من در این فکر که دو سه ساعت دیگر اینجا سوتوکور میشود و همه میروند فردا شب دیگر قهوهخانهقهوه خانه سید عظیم موسوی با برنامه هایش و ترنا بازی محسن میرزا علی نیست که سری به آن بزنیم و دمی فارغ از دنیا و مافیها در آن بیاساییم و با برنامههای متنوعش روح و جان جلا دهیم .
باید گفت آنچه که در جشنواره و ایضاً اختتامیه چشمگیر بود و موجب دلگرمی حضور کودکان و نونهالان نوجوانان و جوانان بود .این آیندهسازانی که ادامهدهنده و پاسدار ارزشها و فرهنگ و هنر و سنت و آئین و… این مرزوبوم مقدس هستند . این فکر آدم را دلگرم میکند .این عزیزان در این دوره از جشنواره چه خوش درخشیدند .پاتوق و بخش جوانه ها ابتکاری است که تا آینده برای نمایش های ایرانی برکت دارد.
در همین افکار بودم که سینیای چای آوردند ، شاید این آخرین چای قهوهخانه امسال باشد رفت تا دو سال دیگر .در همین اثنا برنامه داشت آرامآرام روبه پایان میرفت . خداحافظ جشنواره آئینی سنتی ،خداحافظ همه نمایشهای سیاهبازی ،خداحافظ نقالی و پردهخوانی و تعزیه ، خداحافظ ترانه های نواحی و فولکلور و محلی ، خداحافظ حرکات دلانگیز رقصندگان محلی و خداحافظ قهوهخانه باصفا . دلهایمان در قهوهخانه جشنواره آئینی سنتی جا ماند با همه نخبگان و هنرمندان فولکلراش با همه آنچه در قالب پژوهش های شفاهی دیدیم .دریغ که باید دو سال صبر کنیم تا باز پای بساط ترنای قهوهخانه و برنامههایش بنشینیم و دوباره دیدارها تازه کنیم و جانودل صفا دهیم . خداحافظ جشنوارهای که دلها را به هم نزدیک میکنی و وفا و صفا و محبت و دوستی و عشق به وطن میآفرینی و هنر و فرهنگ این مرزوبوم ایزدی را حفظ میکنی ، خداحافظ ، نه ، که باید بگویم سلام جشنواره نوزدهم ، سلام .
آنهم با امید هایی که سخنان مهدی شفیعی درباره سالنی برای نمایش های آئینی سنتی در دل روشن می کرد.
بوی آش رشته جا افتاده فضا را پر میکرد و مراسم اختتامیه در حال تمام شدن . من رفتم سراغ آقای نوری که آش را تقسیم میکرد و یککاسه آش رشته خوش بروبو برایم ریخت و گفت تا دو سال دیگر یا علی مدد ، گفتم در پناه مولا ، آش دستپخت خودش بود و چه آشی جایتان خالی دلتان نخواهد .آنقدر آش بود که همه خوردند و بعضیها هم دو کاسه و بازهم کم نیامد . همه داشتند از یکدیگر خداحافظی میکردند و من در این فکر که دلم را کجای این قهوهخانه جاگذاشتهام ، نکند گم شود ، نکند تا دو سال دیگر پیدایش نکنم .در قیلوقال با خودم بودم که دستی به شانهام خورد و صدایی گفت خسته نباشی ، برگشتم ، دکتر فتحعلی بیگی دبیر جشنواره بود با لبخند همیشگیاش . لبخندش را که دیدم دلم کمی قرص شد .گفتم شما هم خسته نباشی حاجی . گفت انشااله تا دو سال دیگر و جشنوارهای بهتر، گفتم انشااله .
منبع:ایران تئاتر