به گزارش فناوری فرهنگی، سوالی که در تیتر مقاله مطرح شد، دغدغه تمام بزرگان صنعت بازی های ویدیویی و گیمرها است. هنر کلمه ارزشمندی است و همیشه برای اثرهای هنری و هنرمندان ارزش های زیادی قائل می شوند. آیا بازی های ویدیویی واقعاً هنر هستند؟ چه عواملی وجود دارد که منجر می شود بازی ویدیویی یک هنر باشد، یا نباشد؟
راجر ایبرت، یکی از بزرگ ترین منتقدان و فیلم نامه نویسان آمریکا، فردی بود که به پرسش «آیا بازی های ویدیویی نوعی هنر به حساب می آیند؟» پاسخ «خیر» داد و در آخر مطلب، اکثر بازی هایی که به دستش رسیده بود تا اثبات کند بازی ویدیویی هنر هستند را رقت انگیز خواند.
او از لحنی استفاده کرد که موجب خشم گیمر ها شد و از آن ها خواست که در خانه شان بنشینند و صبح تا شب بازی کنند و به خود تلقین نکنند که در حال تجربه اثر هنری هستند! پاراگراف آخر متن وی این بود:
چرا گیمرها با این شور و شدت و نگرانی خواستار آن هستند که بازی های ویدئویی حالتی از هنر شناخته شود؟ بابی فیشر، مایکل جردن و دیک بوتکاس هیچ وقت نگفتند که فکر میکنند بازی آن ها نوعی هنر به حساب میآید. حتی شی هوا چن، برنده 500 هزار دلاری مسابقه جهانی بازی ماه جونگ در سال 2009 نیز چنین ادعایی ندارد. چرا گیمرها به اینکه به بازی هایشان بپردازند و از آنها لذت ببرند راضی نمیشوند؟ دعای خیرم پشت سرشان خواهد بود. آیا به تائیدیه نیازمندند؟ میخواهند از «بازی کردن» خود در مقابل خانواده، دوست، همکار، همسر و حتی دیگر منتقدین دفاع کنند؟ میخواهند قادر به این باشند که نگاهشان را از صفحه تلویزیون بچرخانند و بگویند: «من در حال مطالعه بخش مهمی از هنر هستم؟» اگر این جملات ارضایشان میکند بگذار بگویند.
متنی که راجر نوشت زرد و توخالی نبود؛ درحدی که حتی مترجم این مطلب خودش را در حدی نمی بیند که به مخالفت با او بپردازد و از روی تعصب، بازی های ویدیویی را بزرگ و ارزشمند جلوه دهد. هرچه باشد او در هنر سینما و فیلم نامه نویسی جزو فعالان بزرگ است و اعتبار مقالات او نسبت به خیلی از دیگر منتقدان بالاتر جلوه می کند.
با تمام این اوصاف، مردم هیچ وقت به یک جواب حتمی برای پرسش «آیا بازی های ویدیویی نوعی هنر هستند؟» نرسیدند. هنوز هم افرادی هستند که با مدرک و دلیل بازی های ویدیویی را نوعی هنر می خوانند. هنوز هم صحبت های بسیاری در این باره می شود و شاید با خواندن نظرات هر دو طرف، قضاوت خود را انجام داده باشید.
خواندن نگرش دو طرف به نگرش خودتان در زمینه بازی های ویدیویی و ارتباط هنر با آن کمک خواهد کرد. مطلبی که روبرویتان قرار دارد، توسط یک نویسنده میهمان در سایت معتبر کوتاکو نوشته شده و سعی کرده به پرسش مطرح شده پاسخ دهد.
گرانت تاوینور، در رشته فلسفه دانشگاه لینکلن تحصیل کرده. کتاب او، که «هنر بازی های ویدیویی» نام دارد توانسته محبوبیت قابل توجهی کسب کند. به سبب مطالعات او و تحقیقاتی که در این زمینه انجام داده، فرد شایسته ای برای جواب دادن به راجر ایبرت است. متن پیش رو که در سال 2010 و بلافاصله بعد از متن راجر ایبرت نوشته شده، بازی های ویدیویی را زیر تیغ فلسفه هنر می برد و یک کالبدشکافی مجازی روی بخش های مختلف یک بازی ویدیویی انجام می دهد. با دیجیاتو همراه باشید.
مقاله جدید راجر ایبرت درباره بازی های ویدیویی و پتانسیلی که در زمینه هنر دارد، جنجال عظیمی در اینترنت آفرید؛ نظرات از جبهه های مختلف سرازیر می شد و بحث ها به نقطه اوج خودش می رسید. این موضوع نشان می دهد که علاقه بسیاری برای پاسخ دادن به این سوال وجود دارد: «آیا بازی های ویدیویی هنر هستند یا خیر؟»
بسیاری از مردم چنین مناظره ای را بی هدف می خوانند. آن ها سوال دیگری را مطرح می کنند: «چرا باید ثابت کنیم که بازی های ویدیویی نوعی هنر هستند؟»
هنوز پاسخ ها پیدا نشدند، اما چیزی در درونمان است که گاه گاهی خودش را بروز می دهد و به شکل یک سوال در می آید: آیا هنگامی که پشت کامپیوتر یا تلویزیون هستم، یک اثر هنری تجربی می کنم؟
نظرهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و هر کدام ساز خودشان را می زنند، اما زمان آن رسیده که از نظرهای شخصی و سلایق فردی فراتر رفت و این موضوع را در سطح جدیدی زیر ذره بین گذاشت.
در حال حاضر، بازی های ویدیویی وارد دنیای «فلسفه هنر» شدند؛ دانش آموختگان و محققان این زمینه می خواهند از دید هنر، و فلسفه اش به آن سوال بزرگ پاسخ دهند.
کتاب ها و مقالات زیادی در این زمینه منتشر شده که توسط آرون اسماتس و دومینیک لوپس به تحریر درآمده اند. کتاب خودم یعنی «هنر بازی های ویدیویی» نیز جزو همین موارد است که می خواهند بازی های ویدیویی را برحسب هنر، توضیح دهند.
یکی از مسائلی که مورد بررسی قرار گرفت، وضعیت بازی های ویدیویی به عنوان یک مدیوم جدید در دنیای هنر است. برای برطرف کردن ابهام ها، پاسخ به سوالات و بررسی منطقی مسائل باید از فلسفه هنر استفاده شود.
در کتاب خودم یک فصل جداگانه به این موضوع اختصاص دادم که در این مطلب به صورت گذرا به همه آن ها می پردازم.بهتر است فعلاً راجر ایبرت را نادیده بگیریم؛ نقد او درباره بازی های ویدیویی نشان می دهد که مسئله را جدی نگرفته، و زمان زیادی را صرف درگیر شدن با بازی های ویدیویی انجام نداده است.
پس از دید فلسفه هنر، چگونه مشکل را حل کنیم؟ چگونه بازی های ویدیویی و هنر به یکدیگر پیوند می خورند؟ مشکل اساسی این است: به جای آنکه بپرسیم آیا بازی های ویدیویی در حال حاضر هنر هستند (یا در آینده خواهند شد)، می خواهیم بدانیم که آیا بازی ویدیویی می تواند در میان زیرشاخه های هنر قرار بگیرد یا خیر.
باید ابتدا ببینیم که چگونه می توان هنر را دسته بندی یا حتی چگونه هنر را تعریف کرد. همین موضوع باعث شد که بحث های رخ داده در اینترنت به بی راهه کشیده شود؛ زیرا هنوز نمی دانند هنر را چگونه تعریف و دسته بندی کنند.
تعاریف مبهمی در قبال هنر گفته می شود: «چشمه (دوشان) نشان می دهد که هر چیزی می تواند هنر باشد!» چنین تعاریفی مطمئناً نمی تواند به ما کمک کند. به همین دلیل است که هنوز نتوانستیم بازی ویدیویی را در کنار هنر قرار دهیم؛ تعاریف مربوط به هنر گنگ و نامفهوم هستند.
بحث های شکل گرفته در باب این قضیه نشان می دهد هیچ کس اطلاع درستی درباره تعریف مفهوم هنر ندارد؛ آن ها بیشتر به روش های پایه ای تعریف هنر که توسط افلاطون یا ویتگنشتاین گفته شده بسنده می کنند. بدتر از آن، بعضی ها به طور ناخودآگاه براساس تعریف شخصی خود از هنر، درباره چنین مسئله بزرگی به بحث و جدل می پردازند.
پس بهتر است قبل از هر چیزی نگاهی به تعاریف بزرگان این زمینه بیاندازیم. خوشبختانه بحث های فلسفی درباره طبیعت هنر همانند بقیه مناظره های آکادمیک، بی ثمر نیست و همیشه نتایج مطلوبی از آن به دست می آید؛ خصوصاً به میان آوردن تئوری های جدید در این زمینه و پیشرفت واضح در درک مفهوم هنر، که می تواند در این راه به ما کمک کند. کتاب «تعریف هنر» به قلم استفن دیویس منبع خوبی برای درک این مسئله است.
باید تاکید کرد که هنوز تمام متخصصان به یک تعریف جامع و واحد از هنر نرسیده اند؛ پس بهترین کار این است که موقعیت بازی ویدیویی نسبت به بقیه رقیب ها (فیلم، موسیقی و …) را در نظر بگیریم.
توضیح تمام تعاریف مربوط به هنر و فلسفه آن ها تمرکز ما را از موضوع اصلی دور می کند؛ درنتیجه می خواهم براساس تعریف هنر، جایگاه بازی ویدیویی به عنوان یک هنر را بسنجم.
راه های مختلفی برای تعریف هنر وجود دارد که ما از «شرح خوشه ای هنر» استفاده می کنیم. طبق این اصل، هنر می تواند از طریق «ترکیب فصلی مجموعه ای از شرایط»، تعریف شود. «ترکیب فصلی» عبارت تخصصی برای کاربرد کلمه «یا» است؛ پس تشریح هنر براساس ترکیب فصلی به این صورت است: «متغیر X هنر است اگر X برابر a باشد یا X برابر b باشد یا … ».
(یادداشت: اگر حتی یکی از آن شرایط برقرار باشد، گزاره درست خواهد بود. حتی اگر X فقط a باشد اما نه b باشد نه c باشد و نه … باز هم X هنر است. برای توصیف هنر از علم منطق در ریاضیات گسسته استفاده شده که برای اطلاعات بیشتر می توانید به جلد اول کتاب ریاضیات گسسته نوشته گریمالدی، و از همه مهم تر گوگل مراجعه کنید)
در واقع، این روش می خواهد به تناقض بزرگ عرصه هنر پایان دهد: بین نقاشی مونا لیزا، فیلم پالپ فیکشن، سمفونی بتهوون، و رمان قمارباز داستایوفسکی چه وجه اشتراکی وجود دارد؟ هیچی! شاید در برخی از موارد ویژگی ها مشترک باشند، اما به طوری کلی نمی توان یک وجه اشتراک محسوس برای آن ها پیدا کرد.
شرح خوشه ای هنر اذعان می کند که یک اثر هنری باید سهم زیادی از یک سری ویژگی های مشخص را داشته، و اهمیتی ندارد که فاقد چند مورد باشد. بعضی فیلسوفان مدعی اند که تعاریف خوشه ای یا فصلی با یکدیگر مرتبط هستند.
احتمالاً منظور اصلی از این تعاریف، چنین چیزی باشد: هنر شاید یک خاصیت استثنایی نداشته، بلکه شامل مجموعه ای از خواص است که به صورت مرحله ای در بعضی ویژگی ها به اشتراک (نوعی همپوشانی) می رسند.
اگر کمی دقت کرد می توان این موضوع را در علم زیست شناسی نیز دید؛ در طبیعت می بینیم که بعضی گونه ها، چه از نظر رفتاری و چه از نظر فیزیکی، در بعضی از مراحل زندگی با یکدیگر خصایص مشترک دارند که آن ها را به یکدیگر مرتبط می کند. (در واقع این شاید فلسفه اشتباه سنت گرایان باشد. آن ها تصور می کنند که یک شی یا وجود در جهان هستی نوعی «جوهر مستقل» دارد که در شی یا موجود دیگر نیست).
یک اثر هنری چه ویژگی هایی دارد؟ در یک مقاله تحقیقاتی که توسط فیلسوف بریز گاوت نوشته شده، هنر شامل المان های زیر است:
بعد از درنظر گرفتن قضاوت های عامیانه که یک چیزی را اثر هنری میشمارند و المان هایی که موجب می شوند چیزی اثر هنری نباشد: 1) دارای صفات زیبایی شناختی مثبت؛ مانند زیبایی، برازندگی یا ظرافت (المان هایی که پتانسیل آن را دارند تا لذت را به شما منتقل کنند)؛ 2) بیانگر احساسات باشد؛ 3) به صورت هوشمندانه چالش برانگیز باشد؛ 4) منسجم، به هم پیوسته و پیچیده باشد؛ 5) پتانسیل آن را داشته باشد که مفاهیم پیچیده را به ما منتقل کنند؛ 6) نشان دهنده عقاید و تفکرات فردی (خالق اثر هنری) باشد؛ 7) تمرینی برای قدرتمند ساختن تفکرات بصری باشد (آنقدر خاص و غیرتقلیدی باشد که تصویرهای جدیدی در ذهنمان ایجاد شود)؛ 8) نوعی ساخته دست یا نوعی نمایش که ایجاد آن نیاز به مهارت بالایی دارد؛ 9) متعلق به نوعی فرم هنری رایج باشد (فیلم، نقاشی، موسیقی و …)؛ 10) سازنده آن به هدف ایجاد اثری هنری سعی در خلق آن کرده است.
تمام آثار هنری، پیرو بسیاری از موارد گفته شده هستند. اگر فرصتی بود، اکثر آثار هنری معروف را براساس این گفته زیر ذره بین قرار می دادم و می گفتم از چه مواردی پیروی می کنند که به دلیل فرصت کم نمی توان انجام داد..
لیستی که توسط دنیس داتن، در کتاب غریزه هنری نشر شده نیز تقریباً همین گونه است: انتقال لذت مستقیم، نشان دهنده استعداد و مهارت، بداعت و خلاقیت، جوهره انتقادی، نوعی نمایش و ارائه، تمرکز روی موضوعی خاص، نشان دهنده فردیت خالق (با دیدن چیزی بدانیم خالقش که بوده)، اشباع احساسی، چالش های هوشمندانه، سنت ها و عرف ها و در نهایت «تجربه تخیلی».
اگر با دیدن اثری متوجه شدید که اکثر ویژگی های نامبرده را دارند، داتن می گوید که آن چیز نوعی اثر هنری است (در ادامه متن تمام موارد نامبرده شده با ذکر مثال توضیح داده می شوند، اگر کامل متوجه نشدید نگران نباشید).
طبیعت گرایانی چون داتن پا را فراتر از شرح خوشه ای هنر می گذارد و می گوید موارد نامبرده، نشان دهنده گرایشات روانشناختی، رفتاری و فرهنگی انسان ها است که برای همه صدق می کند؛ منتها به اسلوب های مختلف فرهنگی انتقال می یابد.
تمام فرهنگ ها، در واقع، نوعی هنر دارند؛ حتی نمونه های هنری محلی از یک نقاشی در گالری منهتن گرفته تا نقاشی روی غار تمدن مائوری، یک سمفونی در خانه کنسرت وین در قرن 19 میلادی، یا حتی برخی از لحظه های بازی فالوت 3. همه این ها نشان می دهد با وجود آنکه چقدر تنوع در المان ها وجود دارد، اما همه آن ها به عنوان هنر قابل درک هستند.
پس باید یک راه مشخص برای حل مشکل وجود داشته باشد: ما می توانیم ببینیم چند مورد از شرایط و گزینه های گفته شده درباره آثار هنری، برای یک بازی ویدیویی صدق می کند. بدیهی است که بسیاری از بازی های ویدیویی شاید تنها از دو الی سه مورد پیروی کنند؛ بر این اساس بازی پانگ که مادر تمام بازی های ویدیویی است، هنر به حساب نمی آید.
هنر نبودن بازی پانگ هیچ مشکلی برای هنر بودن بازی های ویدیویی به وجود نمی آورد؛ چون برای اثبات اینکه بازی های ویدیویی هنر باشند نباید «تمام» آن ها هنر به حساب بیایند. علاوه بر آن، کسی فکر نمی کند که پانگ یک اثر هنری باشد؛ اگر چنین فکری می کنند از یک طرز تفکر کاملاً شخصی و تجربی پیروی می کنند که کاربردی نیست.
مثال های زیادی از بازی های زور دنیا هستند که برچسب اثر هنری روی آن ها زده شده. براساس مفهوم خوشه ای هنر، آیا واقعاً آن ها اثر هنری هستند؟ بهتر از یک نمونه معروف نام ببریم: بایوشاک.
بایوشاک عنوانی است که گیمرهای امروزی از آن کمتر شنیده اند، اما قدیمی ها می دانند چرا از این مثال استفاده کردم. بیاییم براساس لیست گاوت، بایوشاک را از نظر هنری بررسی کنیم.
در قسمت بعد به بررسی بایوشاک از دیدگاه هنر، تمایز بازی ویدیویی از خود بازی، توجیه وجود دو عنصر قوانین و رقابت در بازی ویدیویی و عدم تضاد آن با هنر، و رد نظر راجر ایبرت به طور کامل پرداخته خواهد شد.
منبع:دیجیاتو