به گزارش فناوری فرهنگی، پیش نوشت یک: در زمینه تفاوت شبکه های اجتماعی با کامیونیتیها، مدتی قبل مطلب کوتاهی را در وبلاگ انگلیسی نوشتهام.
هنوز آنجا هم فرصت نکردهام این بحث را تکمیل کنم. اما چون برای خودم مطلب مهمی بود، دوست داشتم اینجا هم به آن اشاره کنم.
پیش نوشت دو: تا جایی که من میدانم و میفهمم، متاسفانه در زبان فارسی امروز، ما واژهی رایجی که معادل مناسب Community باشد نداریم.
از میان گزینههای جمع، جامعه، انجمن، اجتماع، گروه، حلقه، مجلس، جماعت، جمعیت، مجمع، محفل و سایر واژههای خویشاوند آنها، هیچکدام دقیقاً معادل Community نیستند.
خودم به شخصه، واژهی انجمن را به عنوان معادل این کلمه، زیبا میدانم. اما متاسفانه امروز، معنای انجمن محدودتر ازمعنای گذشتهی آن است.
انجمنهای صنفی، انجمن فیزیک، انجمن اولیا و مربیان و سایر ترکیبهای انجمن، کمی رسمی هستند و عموماً معنای حقوقی هم دارند.
گسترهی معنای امروز این لغت، محدودتر از معنای آن در گذشته است. منظورم زمانی است که مثلاً حافظ میگفت:
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد
نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
در گذشته، هر گرد هم نشستنی از انسانها برای هدفی خاص (چه عیش و عشرت و چه هدفهای اجتماعی و فرهنگی) انجمن نامیده میشده است (فرهنگ معین).
با توجه به علتهایی که مطرح کردم، همچنانکه دیدهایم در نوشتههایم، بسته به شرایط، از واژههای مختلفی به عنوان معادل Community استفاده کردهام و میکنم.
در بحث غولی به نام مردم، از اصطلاح قبیله های زندگی استفاده کردم.
اما اینجا فکر میکنم ترکیب گروههای اجتماعی مناسبتر باشد. اگر چه میدانم که آنها که درس مدیریت خواندهاند، طبیعتاً بخشی از عمر خود را صرف حفظ کردن تفاوتهای گروه و تیم کردهاند و به تبع آن احتمالاً احساس میکنند آنچه من اینجا مینویسم به تعریف تیم نزدیکتر است تا گروه.
بگذریم.
به هر حال، من در این نوشته به جای Community از واژهی گروه های اجتماعی استفاده میکنم و شما لطفاً در ذهن خود، هر جا که احساس کردید معنای کلام، آنچنانکه باید منتقل نمیشود، به جای گروه های اجتماعی، از همان واژهی Community استفاده کنید.
اصل مطلب:
شبکه های اجتماعی بخش مهمی از زندگی و تجربه انسان امروزی را به خود اختصاص میدهند.
حضور در شبکه های اجتماعی و عضویت در آنها، صرفاً به معنای مدرن بودن و به روز بودن در نظر گرفته نمیشود.
بلکه ضرورتی انکارناپذیر و اجتناب ناپذیر محسوب میشود و اگر کسی، به هر دلیل در شبکه های اجتماعی حضور ندارد، باید برای این عدم حضور، علتها و بهانه هایی داشته باشد.
در نخستین نگاه، ممکن است این مسئله بسیار ساده و بدیهی به نظر برسد: تکنولوژی پیشرفت کرده است.
ابزارهای ارتباطی جدید به وجود آمده و توسعه پیدا کرده اند. انسانها میتوانند دوستیها و ارتباطات خود را، جدا از شکل سنتی و ارتباط چهره به چهره، با استفاده از این ابزارهای نوین، مدیریت کنند و توسعه دهند.
به عبارتی با چنین نگاهی، اتفاق خاصی نیفتاده است.
همان شکل ارتباطات سنتی که همیشه وجود داشتهاند صرفاً در بستری جدید و با کیفیتی متفاوت، وجود دارند و ادامه پیدا میکنند.
کسانی که چنین دیدگاهی دارند، قاعدتاً معتقدند که ابزار جدیدی آمده و این ابزار جدید، جایگزین ابزارها و شیوه های قدیمی شده است. آنچه میخواهم در ادامه توضیح بدهم این است که – به عنوان یک تحلیل شخصی – شبکه های اجتماعی، جایگزین ارتباطات قبلی نیستند.
بلکه شکل کاملاً جدید و متفاوتی از ارتباط هستند و اگر در استفاده از آنها، شیوههای قبلی ارتباط را به فراموشی بسپاریم، بخشی از اموختهی بزرگ انسان در طی هزاران سال اخیر را از دست خواهیم داد و شاید، چنین روندی به نفع گونهی انسان نباشد و تسلط انسان بر محیط خویش را کاهش دهد (قبلاً هم در متمم، مطلبی داشتیم که به این مسئله اشاره میکرد: تکنولوژی خنثی نیست).
برای درک بهتر فضای شبکه های اجتماعی مدرن (مبتنی بر فن آوری اطلاعات)، کافی است مروری به شکل گیری آنها داشته باشیم.
میتوان گفت Sixdegrees.com اولین نمونهی شبکه اجتماعی به شکل امروزی بوده است.
این شبکه اجتماعی که از نظریه شش درجه جدایی الهام گرفته بود، به اعضایش اجازه میداد که برای خود، صفحه پروفایل درست کنند و از طریق آن با دیگر دوستان خود در ارتباط باشند.
نخستین شبکه های اجتماعی، انعکاسی از ارتباطات اجتماعی در دنیای فیزیکی بودند.
هر کس، پروفایلی درست میکرد و با دوستان دیگرش هم در ارتباط بود و البته میکوشید از طریق دوستانش، دوستان جدیدی را هم بیابد. به همین علت، کاربران قدیمی Sixdegrees و بعد از آن Orkut و سایر شبکه های اجتماعی مشابه، در سالهای نخست شکل گیری آنها، بخش قابل توجهی از دوستان آنلاین خود را در دنیای فیزیکی هم میشناختند و البته تلاش میکردند دوستان بیشتری پیدا کنند.
اما شبکه های اجتماعی آنلاین، اگر قرار باشد سایهای از دنیای فیزیکی باشند، هم بر ضد اصول کسب و کار عمل کردهاند و هم از پتانسیلهای وب، آنچنان که باید و شاید استفاده نکردهاند.
تلفنها و موبایلها (نسل غیرهوشمند آنها) نمونههایی از ابزارهای تکنولوژیک بودند که صرفاً رابطههای دنیای فیزیکی را تقلید و تکرار کردند. اگر من تو را میشناختم و با تو در دنیای فیزیکی ارتباط داشتم، میتوانستم شماره تلفن تو را هم بگیرم و با تو ارتباط صوتی هم داشته باشم.
شبکه های اجتماعی دیجیتال، قبل از اینکه یک جامعه باشند، یک شبکه بودند و هستند و به همین علت، ما به جای اجتماع شبکه ای از شبکه اجتماعی استفاده میکنیم. در شبکه اجتماعی، باید افراد بیشتری درگیر شوند.
هر کسب و کاری، با درگیر کردن مشتری یا Engagement زنده میماند و با درگیر کردن بیشتر مشتری، سودده میشود. به همین دلیل، شبکه های اجتماعی کم کم به شبکه به مفهوم علمی آن نزدیک شدند.
هر انسانی در شبکه یک Node یا گره محسوب میشود و هر گرهای از طریق تعدادی پیوند یا Bond به چند گرهی دیگر متصل میشود. افزایش تعداد گرهها و افزایش تعداد کل پیوندها، به معنای رشد یک شبکهی اجتماعی و افزایش متوسط درگیری مخاطبان (یا مشتریان) با آنهاست.
فرهنگ شبکه و شبکه سازی هم طبیعتاً در شبکه های اجتماعی شکل می گیرد.
در شبکه، هیچ گرهای به خودی خود ارزش ندارد. بلکه ارزش آن در شکل ارتباط با گرههای دیگر مشخص میشود. هر چه تعداد پیوندها بیشتر باشد و هر چه گرههای مجاور، از اهمیت و تاثیرگذاری بیشتری برخوردار باشند، یک گره هم ارزش و اعتبار بیشتری پیدا میکند.
اینجاست که کم کم، عدد و کمیت وارد بازی میشود. تعداد فالورها، به معنای این است که چند گرهی دیگر در شبکه با من (به عنوان یک گره) در ارتباط هستند. کیفیت فالورها هم به تعداد فالورهای آنهاست. اگر یک گره (یا یک اکانت) با ۱۰۰ هزار فالور، من را به عنوان یک گره دنبال کند (با من پیوند برقرار کند) برای من اتفاقی بسیار ارزشمندتر از آن است که دوستی با ۵ فالور، وارد شبکه ارتباطات من بشود.
تعداد لایکها و کامنتها، نشان دهندهی استحکام یک Bond یا پیوند است و طبیعی است که علاوه بر تعداد پیوندها و اعتبار گرهها، استحکام پیوند من با آنها هم شاخص دیگری است که قدرت و اعتبار من را به عنوان یک گره در این شبکه، مشخص میکند.
حتی کسی که یک حساب شخصی کوچک و خانوادگی در فیس بوک یا اینستاگرام یا سایر شبکه ها دارد، احتمالاً انکار نخواهد کرد که برایش تعداد لایکها مهم است. اگر فقط ۲۰ نفر او را تعقیب کنند، باز هم ترجیح میدهد یک مطلبش، به جای ۳ مورد، ۶ یا ۸ یا ۱۵ مورد لایک بخورد.
طبیعی است که شبکه های اجتماعی هم، به شیوه های مختلف میکوشند گرههای خود را به برقراری پیوندهای بیشتر ترغیب کنند. این کار از طریق پیشنهاد دادن اکانتهایی مشابه سلیقهی من و شما و یا از طریق نشان دادن پستها و مطالبی که دوست من در حال لایک کردن آنهاست یا شیوههای هوشمندانهی دیگر، انجام میشود.
دلم میخواهد دوباره تاکید کنم که منظور من، تفسیر منفی از شبکه های اجتماعی نیست.
بلکه تاکید بر این است که شبکه های اجتماعی، ابزار جدیدی برای ارتباطات قدیمی ما نیستند و جایگزین آنها هم نخواهند بود.
بلکه یک شخصیت و هویت (Entity & Identity) جدید هستند که به همت نبوغ عمیق و عظیم انسان، “خلق” شدهاند و فضایی جدید و فرصتهایی جدید و تهدیدهایی جدید را فراهم کردهاند.
کسی که ماشین را، صرفاً یک اسب جدیدتر در نظر بگیرد (و قدرت موتور آن را هم بر اساس اسب بخار بسنجد!) ممکن است در شناخت بهتر فرصتها و ظرفیتها و تهدیدهای ورود ماشین به عرصهی جامعه، اشتباه کند.
ماشین، صرفاً یک نسل جدید از اسبهای قدیمی نبوده و نیست. یک مخلوق جدید است که دنیای خالق خود را به شکل گسترده تحت تاثیر قرار داده است.
من میخواهم شبکه های اجتماعی را، با گروه های اجتماعی که در گذشته وجود داشتهاند و هنوز هم – لااقل فعلاً – وجود دارند مقایسه کنم.
اجازه بدهید چند مثال از گروهها را مطرح کنم تا مقایسه آنها با شبکه های اجتماعی سادهتر باشد:
- گروهی که به صورت هفتگی دور هم جمع میشوند و کتاب میخوانند.
- گروهی که با هم به کوه میروند. گروهی که برای نظافت طبیعت کمک میکنند.
- گروههای مجازی در فضای وب. مثلاً گروه ده یا بیست نفرهی وبلاگ نویسانی که در وبلاگستان، مینویسند و سلیقهها و دغدغههای مشابه دارند و خوانندگان مشترکی هم دارند یا خوانندگان جدید خود را به سمت سایر هم گروهیهای خود هدایت میکنند.
- گروه چند هزار نفرهی دوستان من در متمم، که برای یادگیری و توسعه دانش و مهارتهای فردی خود تلاش میکنند.
یکی از ویژگیهای شبکه های اجتماعی در این است که هر یک از گرهها، تمایل به بیش از حد به بزرگ شدن دارند.
حتی برند لوکسی که در فضای فیزیکی حضور خود را محدود میکرد و محدود بودن مخاطبان و مشتریان را جزو اصول خود میدانست و حتی برای تبلیغ به جای رسانههای فراگیر، به سراغ رسانه های لوکس و به جای فضاهای عمومی به سراغ فضاهای خاص میرفت، در شبکه های اجتماعی، ناخواسته به سمت افزایش تعداد مخاطبان حرکت میکند.
برندهایی که قبلاً فقط در بازیهای تنیس و گلف دیده میشدند و بازیهای شلوغتر مثل فوتبال را جدی نمیگرفتند و در شان خود نمیدانستند، امروز از طریق فن پیجهای خود برای افزایش تعداد مخاطب با برندهای بسیار ضعیفتر از خود، رقابت میکنند.
امروز در اینستاگرام یا فیس بوک، مهم نیست که بنز باشی یا پراید.
شبکه های اجتماعی، به هر دو شما به یک اندازه فضا میدهند و بسیار دشوار است که بخواهی به کسی اثبات کنی که اعتبار یک برند، به محدود بودن تعداد طرفدارانش در شبکه های اجتماعی است.
تمایل به بزرگ شدن، فضای دفع کردن را به روی گره ها میبندد.
یک گروه اجتماعی، جاذبه و دافعه دارد. کسانی هستند که هرگز به داخل یک گروه راه داده نمیشوند و کسان دیگری هم هستند که اگر اهداف و ارزشهای آنها با گروه سازگار نباشد، از گروه رانده خواهند شد. اما در شبکه های اجتماعی، اصل بر باز بودن فضاست. اصل بر این است که هر کسی بخواهد میتواند عضو هر گروهی باشد و محدود کردن و بستن فضا و دیوار کشیدن، فرع بر آن است.
تفاوت دیگر گروه های اجتماعی و شبکه های اجتماعی در این است که در گروه های اجتماعی، هدف محوریت دارد و در گره های شبکه های اجتماعی، تعداد ارتباط.
من اگر امروز به شما بگویم که یک جلسهی کتابخوانی داریم که فقط ۱۰ عضو فعال دارد اما صد نفر هم علاقمند هستند که باشد. اما هرگز کتاب نمیخوانند و در بحثها مشارکت نمیکنند و حتی به حرفها گوش نمیدهند، احتمالاً شما آنها را به گروه کتابخوانی راه نخواهید داد.
حتی مداحی که روضه میخواند، مخاطبی را که گریه نمیکند، به چالش میکشد و علاقهای به حضور مخاطب ساکت غیرفعال خاموش ندارد!
اما حالا فرض کنید که همان گروه کتابخوانی در یکی از شبکه های اجتماعی فعال شده (مثلاً فیس بوک). من به شما میگویم که هزار نفر از دوستان من هستند که هرگز علاقهای به خواندن این موضوعات ندارند و با کتاب هم میانه ای ندارند، اما دردسری هم ایجاد نمیکنند. دوست داری بگویم اکانت شما را فالو کنند؟
فکرمیکنم میتوانید پاسخ را حدس بزنید.
در گروه های اجتماعی، افرادی که به یک هدف مشخص متعهد هستند، در کنار هم قرار میگیرند و میکوشند که روابطی عمیق با یکدیگر ایجاد کنند تا راحتتر به اهداف خود و اهداف گروه خود دست پیدا کنند.
در شبکه های اجتماعی، افرادی که به یک هدف متعهد هستند یا هیچ هدفی ندارند، در کنار افرادی که صرفاً با آن هدف مخالف نیستند (یا حتی مخالف هم هستند) در کنار هم قرار میگیرند و شلوغ بودن گره و ارتباط گستردهی آن با گرههای دیگر، به تنهایی یک اعتبار است!
یکی دیگر از تفاوتها که اهمیت آن هم کم نیست، شیوهی متعهد شدن افراد است.
کسی که عضو بسیج است، میگوید من بسیجی هستم. یعنی به کل آن مجموعه متعهد است. امثال من که در دبیرستان البرز درس خواندهایم، هنوز هم میگوییم که: من البرزی هستم. عضویت در یک گروه اجتماعی، بخشی از هویت ماست. اما کسی میگوید: من اینستاگرامی هستم؟ من فیس بوکی هستم؟
می گویند: من در فیس بوک اکانت دارم. من در اینستاگرام اکانت دارم. بر خلاف گروه های اجتماعی که هر کسی به کل گروه متعهد است، در شبکه های اجتماعی هر گرهای به گرههای دیگری که با آنها در ارتباط است متعهد است.
این بحث را میشود خیلی بیشتر ادامه داد. اما به نظرم مطالبی که گفتم برای بیان منظورم کافی است.
فقط باید به یک نکتهی مهم دقت داشته باشیم:
در میان فضاهای اجتماعی امروز، جایی را پیدا نمیکنیم که به صورت مطلق، گروه اجتماعی باشد یا به صورت مطلق، شبکه اجتماعی باشد. بلکه همهی فضاها در طیفی بین این دو قرار دارند.
ممکن است الان یک اکانت در فیس بوک یا اینستاگرام ببینید که به نوعی، فضای خود را به گروه اجتماعی نزدیک کرده. ممکن است جای دیگری در یک گروه اجتماعی، احساس کنید که فضا و فرهنگ و مدل ذهنی یک شبکه اجتماعی، حاکم و غالب است.
اما به خاطر داشته باشیم که همچنانکه می گویند رسانه خود را به پیام تحمیل میکند، بستر هم خود را به رابطه تحمیل میکند و نمیتوان به طور کلی از بستر فاصله گرفت.
اما یک چیز را میدانم. با توجه به اینکه در جامعهی ما، فرهنگ و فضا و زیرساخت شکل گیری گروه های اجتماعی (در مقیاسهای متوسط و بزرگ) چندان مهیا نبوده یا لااقل مسیر آن چندان هموار نبوده (کافی است به سمن ها یا همان سازمانهای مردم نهاد نگاه کنید و یا به جمعی دویست نفره فکر کنید که بخواهند بدون مجوز رسمی،هر هفته دور هم جمع بشوند و حافظ بخوانند) به نظر میرسد مردم جامعهی ما، آن چیزی را که از گروههای اجتماعی میخواستند، در بستر شبکههای اجتماعی جستجو کردند و شاید به همین دلیل است که ناگهان به صورت جمعی، به صفحه ی یکی حمله ور میشویم و یا تمام نام و نان یک نفر را، به اتفاق سادهای در یک جنبش اجتماعی مجازی، به نابودی میکشانیم!
در این باره میتوان بیشتر حرف زد و امیدوارم فضا و حوصلهای باشد که باز هم در موردش بگوییم.
پی نوشت: من در نوشتن این مطلب، خیلی فکر نکردم و حتی نوشتهی خودم را دوباره نخواندم. بنابراین احتمالاً سستی تحلیل و استدلال در آن وجود داشته و دارد. خواهشم این است که حرفهای بالا را نه به عنوان یک تحلیل یا نقد یا دیدگاه، بلکه به عنوان خوراکی برای فکر کردن در نظر بگیرید.
دوستی داشتم که میگفت: من عاشق جلسات Brain Storming یا طوفان فکری هستم. چون یکی از قوانینش این است که اگر کسی مزخرف هم گفت، حق اعتراض ندارید. باید فضا برای مطرح کردن ایدهها باز باشد.
امیدوارم شما هم با مدل ذهنی جلسات طوفان فکری، حرفهای من را خوانده و شنیده باشید.
پیِ پی نوشت: اگر وقت و حوصله داشتید، بعداً در مورد اینکه از زیرساخت شبکه های اجتماعی چه استفاده هایی میتوان کرد، به صورت جداگانه می نویسم. چون آن زیرساخت هم بسیار مفید و موثر است و میتوان به عنوان ابزاری قدرتمند و مهم، به آن نگاه کرد.
منبع: روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی