معرفی کاراکتر سوپرمن،کال ایل

سوپرمن

1هوش                    ۱۰۰٪

قدرت                     ۱۰۰٪

سرعت                  ۱۰۰٪

تداوم                     ۱۰۰٪

توان                      ۱۰۰٪

مبارزه (تن به تن)     ۸۵٪

زندگی‌نامه

نام کامل                کلارک کِنت (کال ایل)

نام مستعار             کلارک جوزف کنت، مرد پولادین، مرد فردا، آخرین فرزند کریپتون، آبی بزرگ، مارولِ متروپلیس، مرد عمل

نام مخفف              سی. کی، کلارک کنت

محل تولد               کریپتون

اولین حضور             اکشن کامیکز شماره‌ی ۱ (ژوئن ۱۹۸۳)

ناشر                     دی سی کامیکز

صف‌بندی               خوب

مشخصات ظاهری

جنسیت                مذکر

نژاد                      کریپتون

قد                        ۳/۶ فوت (۱۹۱ سانتی متر)

وزن                      ۲۲۵ پوند (۱۰۱ کیلوگرم)

رنگ چشم             آبی

رنگ مو                  مشکی

2

مشخصات شغلی

شغل                    خبرنگار دیلی پلنت و رمان نویس

مکان                     متروپلیس

ارتباطات

انتساب به گروه‌ها

لیگ عدالت امریکا، لژیون ابرقهرمانان(سوپربوی در تیم پیش از بحران[۱])،انجمن عدالت امریکا(نسخه‌ی زمین-۲در پیش از بحران)، اسکادران ستاره‌ای (نسخه‌ی زمین-۲ در پیش از بحران)

بستگان

لوئیس لِین (همسر)، جور-ایل (پدر، درگذشته)، لارا (مادر، درگذشته)، جاناتان کنت (پدرخوانده) ، مارتا کنت(مادرخوانده)، سیگ-ایل (پدربزرگ پدری، درگذشته)، زور-ایل(عمو، درگذشته)، آلورا (خاله، درگذشته)،سوپرگرل(کارا زور-ایل، دخترعمو)، سوپربوی (کان-ایل/کانر کنت، نیمه-همزاد)

نیرو‌های سوپرمن

  • فیزیولوژی کریپتونی: ساختار سلولی سوپرمن متراکم‌تر، انعطاف‌پذیرتر و پیشرفته‌تر از بافت انسانی است. عجیب است اما به نظر می‌آید وی، با وجود قابلیت بالای سلولی، بدون ذخیره‌ی انرژی خورشیدی زرد در این سلول‌ها، فاقد این قدرت مافوق بشری است. بدون این ذخیره‌سازی، قدرت سوپرمن برابر با انسانی هم‌قد و هم‌وزن او خواهد بود که فعالیت فیزیکی معمول دارد.
  • جذب انرژی خورشیدی: به لحاظ تکنیکی، این منبع اصلی انرژی سوپرمن است. نیروهای او خواه‌ناخواه از حداکثر جذب نیروی خورشیدی بهره می‌برند، زیرا این نیروها قویاً بستگی به وجود نور زرد خورشید دارند. سوپرمن در مبارزات و جبران صدمات و موارد خاص از این قابلیت استفاده می‌کند. البته نور قرمز خورشید او را ضعیف می‌سازد.
  • قدرت فوق‌ بشری: میزان قدرت او ناشناخته است ولی به راحتی قدرت برداشتن باری تا ۱ میلیون تن را دارد.
  • فناناپذیری: این قابلیت نسبی سوپرمن است. او از انفجاری معادل یک میلیون کلاهک هسته‌ای جان سالم به در برده و اکنون مقاوم‌تر از گذشته است. حتی عبور از خورشید آسیبی به وی نمی‌رساند و مجاورت با خورشید قرمز کریپتون، آسیب جسمی خاصی به او نمی‌زند بلکه قرار گرفتن در معرض اشعه‌های قرمز خورشیدی نیروهای او را تخلیه و تضعیف می‌نماید. او در برابر انفجار ماه، انفجار خورشیدی و اشعه‌ی امگای دارک‌سید[۲] مقاومت می‌کند.
  • عمر طولانی
  • 11استقامت فوق بشری: می‌تواند فعالیت فیزیکی شدید را تا مدت نامعلوم ادامه دهد.
  • پرواز: در محیط‌هایی با جاذبه‌ی کمتر از ۱ (خارج از جو کره زمین) با سرعت مافوق نور و در جو زمین با سرعت بالا می‌تواند پرواز کند.
  • سرعت فوق بشری: سوپرمن سریع‌ترین موجود در دنیاست. او قادر است واکنش سریعی نشان دهد و با سرعت بسیار بالا حرکت کند. اغلب با سرعتی بالاتر از سرعت نور در حرکت است اما در این زمینه به «فلش» (والی وست) نمی‌رسد.
  • شنوایی فوق بشری: او توانایی شنیدن هر صدایی با هر اوج و فرودی را دارد. تنها مخلوق زمینی که توانایی شنیدن در بازه‌ی مشترک با سوپرمن (۰۱/۰ تا ۲۰۰ هزار هرتز) را دارد وال آبی است. ضمنا او می‌تواند روی شنیدن یک صدای خاص از میان همه صداهای دنیا تمرکز کند و هر صدایی از جمله ضربان قلب یا پمپ خون در رگ‌ها را بشنود.
  • شامه‌ی فوق‌العاده
  • تولید صوت فوق‌العاده
  • خودکفائی: ذخیره‌ی انرژی و بی‌نیازی موقت از مصرف غذا و خواب
  • عامل التیام
  • دم فوق‌العاده و قدرت ایجاد طوفان یا فریز کردن هدف
  • لیزر چشمی برای متمرکز کردن گرما روی هدف
  • بینایی فوق‌العاده: قابلیت دیدن طیف الکترومغناطیس، تلسکوپی، میکروسکوپی و اشعه‌ی ایکس

توانایی‌ها

  • مبارز فوق‌العاده
  • سطح هوشی: نابغه
  • اراده‌ی تسخیرناپذیر
  • تسلط به فنون رزمی[۳] (قابلیت جدا کردن خود از جسم)
  • رهبری

نقاط ضعف

  • جادو: نسبت به شگردهای جادویی و فراوانی آسیب پذیر است.
  • کریپتونایت
  • سرب: او قابلیت دیدن چیزی را در پشت مانع سربی ندارد.
  • انرژی خورشیدی: او برای تامین انرژی به نور زرد خورشید نیاز دارد و نور قرمز خورشید می‌تواند برای تضعیف او مورد استفاده قرار گیرد.

تاریخچه

آغاز

کال-ایل در سیاره‌ی رو به نابودیِ کریپتون متولد شد. نام پدر و مادر او جور-ایل و لارا بود. جور-ایل امیدوار بود همسرش را در زمان بارداری توسط موشک آزمایشی به خارج از سیاره بفرستد و از نابودیش جلوگیری کند اما کال-ایل زودتر از موعد مقرر متولد شد و دستگاه‌های نگهدارنده تنها به اندازه یک نفر ظرفیت داشتند. در نتیجه نوزاد -آخرین پسر کریپتون- به تنهایی به زمین فرستاده شد.

سفینه‌ی حامل کودک در منطقه‌ی ساتِن در نزدیکی اسمال‌ویل در کانزاس فرود آمد و جاناتان و مارتا کِنِت آن را یافتند. آنها او را مانند پسر خود بزرگ کردند و نامش را کلارک کنت نهادند. به تدریج و با بزرگ شدن کنت، او به قدرت‌های ماورائی مانند نیروی فوق‌العاده و پرواز دست یافت.

نام دوستان وی در اسمال‌ویل، پیت راس و لانا لَنگ بود و آنها تا زمان بزرگسالی با وی ارتباط دوستانه داشتند؛ چنان‌که می‌بینیم راس در دوره‌ی شهرداری لوتر به مقام مشاور شهردار می‌رسد.

کلارک با پیت و چند پسر نوجوان دیگر فوتبال بازی می‌کند. نیروهای او موجب می‌شود بازوی پیت بشکند و بازی را خراب کند. کلارک با احساس گناه به همراه کارگر مزرعه به خانه می‌رود. روز بعد در مدرسه وقتی پیت از کلارک می‌خواهد گچ دستش را امضا کند نیروهای کلارک موجب می‌شوند او شکستگی بازوی پیت را ببیند در نتیجه کلارک فرار می‌کند. لانا به دنبال او می‌رود و آنها درباره‌ی روزی صحبت می‌کنند که نیروهای کلارک را کشف کردند، زمانی که او لانا را از لبه‌های دروگر کمباین نجات داد. وقتی کلارک می‌گوید از لمس کردن دیگران می‌ترسد لانا به او دلگرمی می‌دهد. این کار قابلیت لیزر چشمی کلارک را فعال می‌کند اما او اتفاقی سالن تمرین را می‌سوزاند. کلارک تعجب می‌کند که چه اتفاقی برایش افتاده است.

همان شب، جاناتان تصمیم می‌گیرد تمام داستان ورود کلارک به خانواده را به او بگوید. آنها همیشه می‌دانستند او خاص است. نه به خاطر اینکه شخص خاصی است یا برای توانایی‌های غریب او. آنها می‌دانستند چون او در یک موشک نقره‌ای از آسمان آمده بود و به دعاهای آنان پاسخ گفته بود. کلارک ابتدا بسیار خشنود شد تا اینکه موشک شروع به پخش یک پیام ضبط شده از جور-ایل کرد. این دانشمند کریپتونی خود را به عنوان پدر کال-ایل، آخرین پسر کریپتون معرفی نمود. او گفت نیروی وی کال-ایل را در محیط زمین حمایت می‌کند اما او هرگز یکی از زمینی‌ها نخواهد بود. کلارک با عصبانیت واکنش نشان داد و کشتی را با لیزر چشمی‌اش منفجر کرد اما کشتی در برابر نیروی او مقاومت کرد. کلارک در محوطه شروع به دویدن کرد و گریه سرداد. جان به او رسید و یکدیگر را در آغوش گرفتند.

4

روز بعد خانواده‌ی کنت به این فکر افتادند که محیط موشک نسبت به نیروهای کلارک ایمن است. آنها برایش تعدادی لیوان شیشه‌ای آوردند تا اشعه چشمی را مهار کند. مارتا کنت تصور می‌کرد این کار کلارک را باهوش‌تر نشان می‌دهد. مارتا به سفینه برمی‌گردد و با یک لحظه‌ تماس با پوشش کریپتونی، وقایعی که پیش از نابودی کریپتون بر سر آن آمد را می‌بیند.

کلارک از ترس آسیب زدن به دیگران از فوتبال بازی کردن با دوستانش سر باز می‌زند. لانا می‌گوید که بهتر است دروغ گفتن را تمرین کند و از کلارک می‌خواهد برای راه‌اندازی غرفه‌ی خاله‌اش در نمایشگاه به او کمک کند. سپس کلارک مرد موقرمز جوانی به نام لکس لوتر را می‌بیند که برای تهیه‌ی بلیطی به خارج از اسمال‌ویل قصدِ فروش کتاب‌هایش را دارد. توجه کلارک به کتابی درباره‌ی «بیگانگان» جلب می‌شود اما وقتی لکس صخره‌ای را که او زودتر یافته بود حرکت می‌دهد کلارک ضعیف می‌شود و مشتی حواله‌ی لکس می‌کند و شیشه و صخره‌ی درونش را می‌شکند.

5 8

گردبادی از ناکجاآباد شروع به وزیدن می‌کند و همه در حال پناه گرفتن هستند اما لانا به سمتی پرتاب شده است. با این وضع، کلارک به سمت لانا می‌دود و می‌پرد… او به پریدن ادامه می‌دهد و به سمت لانا پرواز می‌کند و او را از گردباد نجات می‌دهد. تا اینکه لانا می‌پرسد که چطور به پرواز درآمده است و ناگهان نیروی او کاهش یافته و به زمین سقوط می‌کند. آنها در رودخانه سقوط می‌کنند. شیشه‌ای که او در آخرین جمله به آن اشاره کرده بود آثار اشعه چشمی را روی خود داشت.

کلارک خوشحال بود که برای وضع جدیدش کاربرد مفیدی پیدا کرده، اما مارتا اعتقاد راسخ دارد که اگر کلارک بخواهد از نیروهایش استفاده کند باید لباس دیگری بپوشد یا بدون لباس باشد تا بتواند سریع عمل کند. مارتا با استفاده از طرح‌هایی که بر اساس لباس کریپتونی در هولوگرام و در قنداق کلارک وجود داشت شروع به طراحی لباسی برای او می‌نماید و در عین حال، به اشعه‌ی چشمی کلارک برای دوختن آن نیاز پیدا می‌کند. (زیرا جنس غیرقابل نفوذ لباس در برابر پنج قیچی، یک چرخ خیاطی و اره برقی جاناتان کنت مقاومت کرده بود.)

7هنگامی که کت و شلوار دوخته می‌شود کلارک پایین می‌آید تا آن را بپوشد. مارتا و جان تحت تأثیر قرار می‌گیرند ولی کلارک مطمئن است هرگز دوباره چنین چیز احمقانه‌ای را نخواهد پوشید. او با پوشیدن کت و شلوار، مشغول چند عملیات قهرمانانه در اسمال‌ویل می‌شود. به عنوان نمونه لیونل لوتر را از پرتگاه نجات می‌دهد و از طریق تونل زیرزمینی مخفی به خانه بازمی‌گردد. او به والدینش می‌گوید که دارد از چشم دیگران پنهان می‌شود و این کار را بیشتر بخاطر شرم از یونیفرم‌اش انجام می‌دهد.

کلارک آسما‌ن‌ها را به همراه جاناتان جستجو می‌کند و نگاهی به کهکشان‌های دوردست می‌اندازد و از تنهایی خود تعجب می‌کند. روز بعد، هنگامی که او کتاب دکتر اِدِل را می‌خواند، لکس موجب اختلال در تحقیقات او می‌شود. او در متروپلیس مشغول جستجوی طرح‌های ساختمانی لکس درباره‌ی ساخت‌وساز شهر است. لکس طرح عظیم خود را برای کلارک شرح می‌دهد و کلارک به او پیشنهاد می‌دهد گاهی با هم وقت بگذرانند. لکس به ایده‌ی او می‌خندد.

لانا می‌کوشد کلارک را درباره‌ی این واقعیت که بیشتر بچه‌ها از او دوری می‌کنند – یا او آنها را از خود می‌راند – دلداری دهد. هنگامی که لانا به او ابراز محبت می‌کند، چشمان کلارک زبانه می‌کشند و او بی‌اختیار به لانا می‌گوید که مایل است آن دو فقط دو دوست باقی بمانند و در نتیجه او را غمگین می‌کند.

کلارک متوجه می‌شود که بچه‌ها او را دست انداخته‌اند و به زودی کارش توسط سه نفر از اعضای گروه ابرقهرمانان مختل می‌شود. گروه مزبور، قوانین را می‌شکنند تا کلارک را به آینده ببرند. آنها با گروهی که طرفدار حاکمیت مطلق انسان هستند مبارزه می‌کنند. پنج نابغه خوشی آنها را برهم می‌زنند تا عواقب رفتارشان را گوشزد کنند. سپس کلارک را به زمان حال بازمی‌گردانند و ماجراجویی‌های آینده را به او وعده می‌دهند.

هنگامی که کلارک در حال تعریف آینده برای پدرش است موشکی به خانه نزدیک می‌شود. کلارک آن را متوقف می‌کند و کشف می‌نماید که موشک آزمایشی از کریپتون است.

وقتی کلارک جوان‌تر بود لَر گاند از اهالی سیاره دَکسَم[۴] که دچار فراموشی بود وارد اسمال‌ویل شد. کلارک هیجان‌زده بود که کسی را شبیه خودش پیدا کرده تا جایی که شروع به طراحی این فرضیه کرد که او برادر بزرگترش بوده و نامش «مان-ایل» است! هرچند پس از اینکه به طور اتفاقی یکی از اهالی دکسم در سرب ظاهر می‌شود حافظه‌ی او برمی‌گردد. کلارک او را به منطقه فانتوم می‌فرستد تا درمانی برای مسمومیت سربی او پیدا کند.

کلارک در طول مدت مدیدی که ابرقهرمانی مخفی است به ملاقات با گروه ابرقهرمانان ادامه می‌دهد. آنان دائماً او را به زمان خود می‌بردند تا به عضویت گروه‌شان درآید. آنها بسیاری از ماجراجویی‌ها را با او درمیان می‌گذارند. کلارک پیش از آنکه برای همیشه به زمان حال بازگردد، گاه و بیگاه بین زمان آینده و زمان خودش در سفر است. خاطرات او از این ملاقات‌‌ها توسط دختر زحل پاک می‌شود تا در سیر وقایع تغییری رخ ندهد. کلارک این اتفاقات را به شکل خاطرات مبهم رؤیاگونه به یاد می‌آورد.

کلارک پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان تصمیم می‌گیرد چند سالی در دنیا سفر کند و زبان‌ها، رسوم و فرهنگ‌های مختلف را بیاموزد. او هر زمان که ممکن بود به دیگران کمک می‌کند؛ هر چند هیچ‌وقت به لباس و هویت ابرقهرمان درنمی‌آید.

مدت کوتاهی در پاریس اقامت دارد. در آنجا روزنامه‌نگار مشهوری به نام سیمون را ملاقات می‌کند. همزمان ملاقات‌هایی با خانم جوانی به نام رزی دارد. مدت کوتاهی از دیدار او با رزی نمی‌گذرد که به طور اتفاقی یکی از همکلاسی‌های دبیرستان – کنی برِیومن – را می‌بیند. کنی باعث دوری رزی از کلارک می‌شود. آن دو رابطه‌ی بسیار عاشقانه‌ای را پیش می‌گیرند و خیلی زود نامزد می‌شوند اما مدت بسیار کوتاهی که همه منتظر خبر عروسی هستند همه چیز به هم می‌خورد. کلارک هرگز متوجه دلیل آن نمی‌شود.

کلارک مدتی را در استرالیا می‌گذراند و رابطه‌ی عاشقانه کوتاهی با کالی لیوین برقرار می‌کند.

در دانشگاه با لوری لماریس آشنا می‌شود و این آشنایی صمیمانه تا جایی پیش می‌رود که کلارک را از اسرار لوری آگاه می‌کند. کلارک پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه عازم متروپلیس می‌گردد.

کلارک در متروپلیس با شهروندانی روبرو می‌شود که ناچار بودند زندگی سریع، ارزان و سرسام‌آوری داشته باشند. او به دفتر «دیلی پلنت» می‌رود که یک ساختمان مخروبه با نقاشی دیواری‌های موسوم به «گرافیتی[۵]» هستند. داخل ساختمان عمدآً کیف خود را باز می‌کند و محتویات آن را بیرون می‌ریزد (تا بی‌دست و پا جلوه کند). در آسانسور رودی جونز سرایدار را می‌بیند که به او می‌گوید ناهارش را جا گذاشته است. جونز با او شبیه یک شهرستانی صحبت می‌کند و در آخر ناهارش را به او تحویل می‌دهد.

کلارک در طبقه اصلی ران تروپ، استیو لمبارد، کت گرانت و جیمی اولسن را می‌بیند. او گردآورنده‌ی گزارش‌ها را اشتباه گرفته و از دفتر پلنت سردرمی‌آورد. جایی که لوئیس لِین و پِری وایت درباره‌ی استحقاق یک موضوع بحث می‌کنند. پری می‌گوید دنبال کردن لوتر به نابودی مجله منجر می‌شد و لوئیس در پاسخ، نجابت آرمانی را ملاک کار قرار می‌دهد.

پری، لوئیس و کلارک را به یکدیگر معرفی می‌کند. لوئیس پیشنهاد می‌دهد کلارک را به یک ماموریت ببرد و پری غافلگیر می‌شود. او کلارک را به ساختمان شرکت لکس می‌برد که در حال پرده‌برداری از یک نمونه‌ی فناوری هستند. لوئیس دزدکی با کلاه‌گیس بلوند وارد می‌شود و کلارک را فریب می‌دهد تا نگهبانان را مشغول کند.

در طبقه بالا، لوتر از لباس تمام فلزی خود رونمایی می‌کند و لوئیس با تحسین به تمجید از این ماشین احتمالاً جنگی می‌پردازد. مامور امنیت او را دستگیر می‌کند. لوئیس فرار می‌کند اما در حین فرار سکندری می‌خورد و از ساختمان سقوط می‌کند.

کلارک صدای هیاهو را می‌شنود. دزدکی به داخل یک کوچه می‌رود، لباسش را عوض می‌کند و لوئیس را نجات می‌دهد. مردم او را می‌گیرند و او از ترس اینکه افشای هویتش کار اشتباهی باشد فرار می‌کند.

توجه خبرنگاران به موضوع جلب شده است، اما لوئیس و پری درباره‌ی داستان مرد پرنده بحث می‌کنند. آدم‌های لوتر می‌آیند و از لوئیس می‌خواهند که با آنها برود. آنها دنبال کلارک می‌گردند تا او را نیز با خود ببرند. لوئیس حاضر می‌شود برود زیرا فرصت پیدا می‌کند از لوتر چند سوال بپرسد. لوئیس و کلارک منتظر لوتر می‌مانند و او در حالی که مشغول صحبت درباره‌ی ثروتش هستند وارد می‌شود. هنگامی که آنها مشغول صحبت می‌شوند رودی جونز که به یک انگل تغییر شکل یافته به کارکنان شرکت لوتر حمله می‌کند.

کلارک سروصدای انگل را می‌شنود و می‌کوشد به بهانه‌ای جلسه را ترک کند اما به محض اینکه موفق می‌شود انگل متلاشی شده و بوی آن به مشام می‌رسد. کلارک سرمی‌رسد و انگل را از ساختمان خارج می‌کند. در همین لحظه دندان‌های انگل شروع به رشد می‌کنند. انگل آنها را در گردن کلارک فرو می‌برد تا نیرویش را بمکد. هر دو در خیابان سقوط می‌کنند.

کلارک نیروی خود را جمع کرده و مشتی حواله‌ی انگل می‌کند. اشعه‌ی چشمی او به انگل می‌خورد و آن را درجا فریز می‌کند. افرادی که در آن حوالی هستند با ترس و قدرشناسی به کلارک می‌نگرند. لوتر ظاهر می‌شود و سعی می‌کند وحشت ایجاد کند. کلارک صحنه را ترک می‌کند.

او روی سقف ساختمان دیلی پلنت، جیمی را می‌بیند که بر لبه‌ی بام ایستاده است. کلارک با این فکر که ممکن است قصد خودکشی داشته باشد جلوی او را می‌گیرد. آنها درباره‌ی حس طرد شدن در یک شهر بزرگ با هم حرف می‌زنند و جیمی می‌گوید که می‌خواهد از شهر برود. سوپرمن او را قانع می‌کند که نرود زیرا جیمی تنها دوست او در این شهر است. جیمی می‌پرسد ممکن است از سوپرمن یک عکس بگیرد و سوپرمن اجازه می‌دهد.

موضوع فوق با داستان لوئیس و عکس جیمی، مرد پرنده را به عنوان «سوپرمن» معرفی می‌کند. این امر لوتر را خشمگین نموده و موجب می‌شود او به پری وایت اعلان جنگ کند.

10

همان شب، وقوع آتش‌سوزی در انبار اصلی دیلی پلنت یک گردونه‌ی مرگ به وجود می‌آورد اما سوپرمن همه را نجات می‌دهد. افکار عمومی به تدریج با سوپرمن همراه می‌شود و حتی حس قدردانی بیشتر افراد دیلی پلنت نسبت به او برانگیخته می‌گردد. این تنها روزنامه متروپلیس است که سوپرمن را به شکلی مثبت مجسم می‌کند. هنگامی که او در حال ترک ساختمان است جیمی و لوئیس را می‌بیند که در حال تبادل اطلاعات درباره داستان جدیدی هستند. هر سه معتقدند که آتش‌سوزی کار یک خرابکار است. جیمی درباره‌ی هویت او شگفت‌زده است…

در دفتر دیلی پلنت همه چیز روال عادی خود را دارد. لوئیس در حال رفتن به دفتر است که سلامِ گروهبان جان کوربن را می‌شنود. کوربن کسی است که پدر لوئیس به عنوان همسر آینده‌اش انتخاب کرده است. لوئیس سعی می‌کند از دست او خلاص شود اما جان از رفتن سرباز می‌زند تا اینکه با کلارک کنت برخورد می‌کند. کوربن می‌خواهد کنت را کنار بزند اما او با تلفیقی از شوخ‌طبعی ساده‌لوحانه و کمی بدجنسی، کوربن را دست به سر می‌کند. کلارک به او پیشنهاد می‌دهد برای لوئیس لین ناهار بخرد تا به این بهانه کنارش بماند.

پس از ناهار لوئیس لین درباره‌ی جان کوربن با کلارک صحبت می‌کند. کوربن برای پدر لوئیس کار می‌کند و کسی است که پدرش بیش از لوئیس و خواهرش به وی علاقه‌مند است. لِین همیشه در آرزوی داشتن یک پسر بود. لوئیس همچنین می‌گوید مادرش را به خاطر ندارد. وقتی کلارک سعی می‌کند او را آرام کند، لوئیس می‌گوید کلارک باید دائماً بین دو نقاب دست‌وپاچلفتی احمق بودن یا مطمئن و بی‌پروا بودن در نوسان باشد. با شنیدن صدای انفجار در آسمانخراش، کلارک وانمود می‌کند گوش‌درد دارد و لوئیس را ترک می‌کند.

کلارک با پرواز در صحنه‌ی حادثه به عنوان سوپرمن، ژنرال لِین را می‌بیند که می‌خواهد با او مصاحبه کند. لین اشاره می‌کند که پیش از این گزارشاتی مبنی بر دستیابی انسان به توانایی‌های فوق‌العاده وجود داشته و کارشناسان او مطمئن هستند سوپرمن انسان نیست. سوپرمن توضیح می‌دهد که در سیاره‌‌ی زمین بزرگ شده و خود را آمریکایی می‌داند و نیز قصد دارد نیروهایش را به کار بندد تا عضو مفیدی برای جامعه باشد. لین بهانه می‌آورد که این فقط یک مصاحبه است و می‌خواهد بداند سوپرمن چه قابلیتی دارد و چقدر به لوئیس علاقه‌مند شده است. سوپرمن با گفتن اینکه دشمن هیچکس نیست، صحنه را ترک می‌کند.

6در بیرون از صحنه، سوپرمن با سربازانی برخورد می‌کند که در برابرش کاری از پیش نمی‌برند. گرچه سربازان با پشتیبانی کوربن بازمی‌گردند و او می‌کوشد در نبرد تن‌به‌تن سوپرمن را تضعیف کند. کوربن سنگ گداخته‌ای را نزدیک می‌آورد و سوپرمن ضعیف می‌شود اما یکی از گلوله‌ها با برخورد به سنگ کمانه کرده و انفجاری ایجاد می‌کند که کوربن را زمینگیر می‌سازد.

سوپرمن در میان سربازانی که برای نجات کوربن عجله دارند از مجرای فاضلاب فرار می‌کند. ژنرال لین و نیروهایش به دیلی پلنت می‌روند تا روزنامه را تعطیل کنند و سوالاتی درباره‌ی سوپرمن بپرسند. در همان زمان سوپرمن در مجرای فاضلاب زیر متروپلیس زخمی نشسته است.

سربازان سوپرمن را در فاضلاب پیدا می‌کنند و با او درگیر می‌شوند تا به تدریج تسلیم شود. متالو وارد صحنه درگیری می‌شود و شروع به حمله به سربازان می‌کند تا به سوپرمن برسد. لوئیس سرمی‌رسد تا درباره‌ی کریپتونایت به او هشدار دهد تا فرار کند اما سوپرمن حاضر نیست تسلیم شود. متالو با اشعه‌ی کریپتونایت به او حمله می‌کند و افراد تماشاچی در معرض خطر قرار می‌گیرند. سوپرمن پوشش مدوری بر گرد کریپتونایت ذوب می‌کند و متالو را به خارج از اتمسفر می‌برد تا کمبود اکسیژن او را از پای درآورد.

9سم از راه می‌رسد و دستور می‌دهد تا سوپرمن و لوئیس را دستگیر کنند. جمعیت در مقابل ارتش برمی‌آشوبد و سوپرمن آنها را ساکت می‌کند و می‌گوید که نه ارتش، نه لکس لوتر و نه حتی خود او، بلکه مردم ناجیان اصلی متروپلیس هستند.
سوپرمن به دیدن لکس می‌رود و به او می‌گوید متروپلیس متعلق به او نیست: «تو مالک ما نیستی.» لکس پاسخ می‌دهد سوپرمن اهل زمین نیست. و سوپرمن می‌گوید «اینجا خانه‌ی من است» و می‌رود.

سوپرمن لوئیس را در بالای ساختمان دیلی پلنت می‌بیند و از او تشکر می‌کند که باعث شده احساس تعلق به زمین داشته باشد. او شروع به چرخیدن گرد کره خاکی کثیف می‌کند. لوئیس می‌پرسد: «تو انسانی یا بیگانه؟» و او پاسخ می‌دهد: «من سوپرمن هستم.»

منبع:پی‌نما

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد