به گزارش فناوری فرهنگی،با ورود تکنولوژی به عرصه فرهنگ و هنر و شکل گیری مقوله «صنعت فرهنگ» بحث ارتباط اقتصاد و سینما از دو منظر مثبت و منفی از طریق حوزه های جامعه شناختی، فلسفه و ارتباطات مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. گروهی که ورود پول به عرصه فرهنگ وسینما و بازاری شدن آن را موجب از بین رفتن اصالت و قداست هنر می دانند و گروهی دیگر که اقتصادی شدن هنر را باعث پیشرفت و ارتقای آن می دانند. ولی امروزه حراج های میلیاردی آثار هنری، موضوع معیشت هنرمندان و ارتباط تنگاتنگ تبلیغات و سرمایه داری ضرورت بیشتری را در ارتباط هنر و اقتصاد موجب گردیده است.
البته تفکر چپ انتقادی، شآن و استقلال برای هنر قائلند و اساسا ارتباط هنر با پول و بازار را موجب به ابتذال کشیده شدن هنر می دانند ولی در جامعه لیبرال سرمایه داری هنر نیز مانند سایر حوزه های زندگی بشر ارتباط تنگاتنگی با سرمایه داری دارد و از یک طرف هنر برای ادامه حیات نیاز به حمایت بنگاه های اقتصادی دارد و از طرف دیگر جامعه سرمایه داری در امر تبلیغات و درآمد بیشتر به هنر و هنرمندان به عنوان یک ابزار نگاه می کند. به هر صورت میان این دو نوع نگرش تفریطی و افراطی شاید بتوان با قائل شدن یک نگاه اعتدال گونه این مقوله را منطقی و اصولی مورد بحث و بررسی قرار دارد. یعنی اینکه می شود برخلاف چپ ها کاملا به مقوله اقتصاد و هنر بصورت منفی نگاه نکرد و یا اینکه همچون لیبرال سرمایه داری آنقدر ابزارگونه به هنر نگاه نکنیم که موجب ابتذال آن گردیم.
سینما به عنوان یک هنر نمایشی در همه جوامع به ویژه آمریکا علاوه بر کارکردهای ساختاری در بخش محتوا نیز توجیحات اقتصادی و مادی را نیز در خود دارد و بسیاری از فیلم های آمریکایی تاکنون صرفا پردازش اقتصادی و یا راه حلی اقتصادی برای وضعیت کشور بوده اند. به عنوان مثال ماشین پول سازی آمریکا یعنی هالیوود در تمام بحران ها و اتفاقات به داد جامعه آمریکا رسیده است. هر گاه بحرانی اتفاق افتاده است، هالیوود وارد گود شده است و به توجیح سیاست های آمریکا پرداخته است. مخصوصا در قضیه جنگ آمریکا علیه به اصطلاح «تروریسم»، هالیوود با ساخت فیلم های میلیاردی به تبیین و تشریح و توجیح سیاست های آمریکا پرداخت. جالب است بدانید تا سال 1948 تنها منبع درآمد استودیوهای هالیوودی گیشه سینما بود، اما با فراگیری تلویزیون، استودیوهای هالیوودی مجبور شدند راه های جدیدی را برای درآمدزایی پیدا کنند. روش جدید آن ها تمرکز بر بازی ها و سرگرمی های خانگی بود. تا سال 2003 درآمدهای استودیوهای هالیوودی از بازار سرگرمی خانگی، تلویزیون، ویدئو بازیهای رایانه ای و دی وی دی ،پنج برابر بیشتر از فروش فیلم ها در گیشه بود. این امر موجب شده است که استودیوها و شرکت های فیلم سازی بتوانند محصولات خود را حتی به آدم هایی که اهل سینما رفتن نیستند بفروشند و این در واقع همان حقوق مادی و معنوی فیلم ها و سریال های تلویزیونی است که تولید کرده اند. با فروش این حقوق از طریق رسانه های مختلف تولید استودیوها حتی از فیلم هایی که چندین دهه پیش تولید شده اند هم درآمدزایی دارند. این محصولات معمولا با روش «یا همه یا هیچ»که مطابق قوانین ضد انحصاری آمریکا است فروخته می شوند.
در این روش محصولات در بسته ای که شامل یک یا چند فیلم پرطرفدار و تعدادی فیلم کم طرفدار و یا ارزان قیمت است فروخته می شوند. در واقع با این شیوه فیلم هایی که در شرایط عادی شانس چندانی برای فروخته شدن ندارند به شکلی اجباری به مشتریان ارایه می شوند که خود موجب افزایش سود شرکت ها می شوند. به هرحال در دنیای امروز نقش اقتصادی و پول سازی هنر به ویژه سینما را نمی توان نادیده گرفت. با نگاهی مختصر به آمار فروش فیلم ها و گردش مالی سینما در کشورهای مختلف نظیر آمریکا، هند و چین می توان به نقش پررنگ سینما در اقتصاد این کشورها پی برد. تاثیر فرهنگی و ایجاد فرصت های شغلی فراوان در کنار این گردش مالی عظیم صنعتی بودن هنر و سینما را بیش از پیش آشکار می سازد. نمونه ای از این آمار به شرح زیر می باشد:
به طور کلی در آمریکا 40 هزار سالن نمایش فیلم در 7 هزار مجموعه سینمایی وجود دارد. صنعت سینمای این کشور حدود 2 میلیون و پانصد هزار شغل ایجاد کرده است و حقوق سالیانه کارکنان این صنعت حدود 14/1 میلیارد دلار است. جالب است که بیش از هفتاد درصد صادرات آمریکا از طریق کالاهای فرهنگی صورت می گیرد و البته با اتفاقاتی که در فن آوری های جهانی ایجاد شده است، سیطره و هژمونی آمریکا در جهان بیشتر از طریق فرهنگی می باشد و مهم تر اینکه این نوع از سلطه پایدارتر و قوی تر می باشد. این نوع صادرات کالا علاوه بر درآمد مستیقیمی که از فروششان عاید کشور صادر کننده می شود موجب تغییرات ساختاری و فرهنگی در کشور مقصد می گردند و به اصطلاح استحاله فرهنگی ایجاد می نمایند.
کل سرمایه گذاری سینما در جهان در سال 2004، بیش از22 میلیارد و 601 میلیون دلار بوده است که همین حدود نیز از اکران به سینما بازگشته است. بنابراین سود اصلی سینما در جهان از نمایش های خانگی و تلویزیونی حاصل می شود. قیمت تمام شده یک فیلم به طور متوسط در آمریکا 22 میلیون دلاراست و در هند 120 میلیون تومان است. بنابراین هندیها با115میلیون دلار در سال 926 فیلم می سازند. البته از این تعداد حدودا 100 فیلم مطرح و از میان آنها فقط 20 فیلم برتر وجود دارد و سطح بقیه نازل است. اما در ایران قیمت تمام شده هر فیلم به طور متوسط 250 میلیون تومان است. در ایران هر سال 50 تا 70 فیلم ساخته می شود. از نظر درآمد سالن نیز آمار جالبی وجود دارد و تفاوت کشورهای بزرگ عرصه فرهنگ با کشورهای کوچک به وضوح نشان داده می شود. آمریکا 10 میلیارد، در ژاپن 2 میلیارد، در انگلیس و فرانسه 1 میلیارد و هند 700 میلیون دلار درآمد دارد. پس با این اختلاف فاحش طبیعی است که آمریکا با سینمای هالیوود خود نفوذ گسترده ای در جهان داشته باشد. کل درآمد ما از سینمای ایران در سال های 1388 تا 1392 حداکثر 20 میلیارد تومان بوده که از این مقدار 50 درصد سهم سینماها و 35 درصد الی 40 درصد درآمد تولید کننده و 10 تا 15 درصد هم هزینه اکران مثل تبلیغ است. یعنی یک هزارم درآمد کل سینما در جهان از آن ایران است و این آمارها هرگز نمی تواند رضایت بخش باشد. کمبود مخاطب مشکل اصلی سینمای ماست و آن نیز به علت ضعف محتوایی و ساختاری در سینمای ماست. بحران کپی رایت و تکثیر خیابانی نیز مزید بر علت گردیده اند.
رکود بازار سینما به ساختار و محتوای فیلم ها نیز سرایت کرده است و طی این سال ها ماحصل سینمای ما انگشت شمار فیلم های خوب بوده است. البته از سال 1393 و در یکی دو سال اخیر رشد سینمای ایران چه از لحاظ درآمدزایی و افزایش مخاطبان و چه از لحاظ محتوایی فیلم ها قابل توجه بوده و این رشد چشمگیر روح تازه ای در صنعت سینمایی کشورمان دمیده است. اما موردی که مشخص است هنوز به سینمای ایران نمیتوان به عنوان یک صنعت با گردش مالی بالا نگاه کرد. چرا که یک صنعت علاوه بر درآمدزایی برای کشور باید قابلیت صادرکنندگی نیز داشته باشد. امیدواریم با ادامه سیاست گذاری درست دولت و مسئولین که باعث جان گرفتن دوباره سینمای ایران شد و نگاه ملی به هنر و سینما شاهد پیشرفت روزافزون این صنعت در کشورمان باشیم.
*حامد رضائی
منابع:
- خبرگزاری مهر
- روزنامه شرق
- Artyasuj.ir