جوانان گرفتار «بی‌ موبایل‌هراسی» شده‌اند/ پیشنهادهایی برای برنامه «خندوانه»

 به گزارش پایگاه فناوری فرهنگی، در سال‌های اخیر موضوع سنجش شادی و هیجانات مثبت مردم کشورهای مختلف از سوی مؤسسات نظرسنجی نظیر «گالوپ» صورت می‌گیرد و نتایج آن سؤالاتی را به ذهن متبادر می‌کند. به عنوان نمونه، در سال 2013 ایران دومین کشور غمگین جهان معرفی می‌شود! مجله «فوربس» نیز در همان سال ایران را در رتبه یازدهم غمگین‌ها قرار می‌دهد.

گزارش‌های مذکور، واکنش‌های مختلفی را در میان تحلیلگران کشورمان ایجاد کرد و برخی افراد در تلاش برای علت‌یابی این موضوع به تبیین‌های منفعلانه‌ای روی آوردند و علت پایین‌بودن شادی مردم ایران را مواردی چون «تورم اقتصادی»، «نبود آزادی‌های اجتماعی»، «ترویج فرهنگ گریه» و … اعلام کردند.

اما این تحلیل‌ها تا چه اندازه صحیح است؟ آیا صرفاً با پرسیدن چند سؤال ساده نظیر «به خوبی استراحت کرده‌اید؟ مورد احترام قرار گرفته‌اید؟ موقعیت لبخند و خنده زیاد برایتان پیش آمده است؟ موضوع جالب و تازه‌ای را یاد گرفته‌اید؟ شاد شده‌اید؟» می‌توان به درباره روحیات مردم همه جهان نظر داد؟

در این باره میزگردی را با حضور حجت‌الاسلام عباس پسندیده رئیس پژوهشکده اخلاق و روانشناسی اسلامی و نویسنده کتاب «الگوی اسلامی شادکامی» (رتبه برتر جشنواره علامه طباطبایی) و حجت‌الاسلام حمید رفیعی‌هنر پژوهشگر گروه روان‌شناسی اسلامی پژوهشکده اخلاق و روان‌شناسی، پژوهشگاه قرآن و حدیث و دانشجوی دکتری روان‌شناسی عمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار کردیم که بخش سوم آن در پی می‌آید.

 

 

*درباره ارتباط نشاط و شادابی با فرهنگ، جای سؤال است که تا چه اندازه باید خودش را با هنجارهای ما همراه کند؟ مثلاً اگر برخی کشورهای خارجی دیسکو دارند ما نداریم آیا ما غمگین هستیم؟ یا به نحوی این مقوله توسط قهوه‌خانه‌ها و قلیان‌‌سراها معادل‌سازی شده‌ است؟ چرا که او شاید این را در فرهنگ خود به نوعی شادی و سرگرمی می‌داند، ابزار موجود چقدر به این موضوع پرداخته‌اند؟

رفیعی: سؤالی دقیق و فنی است، یک خلأیی که در فضای علمی روان‌شناختی وجود دارد قضیه به‌روز شدن یا هنجار شدن ابزارهای سنجش است؛ ما نمی‌توانیم این واقعیت را پنهان کنیم که امروز اکثریت ابزارهای سنجش روانی ما غربی است ابزارهای مطرح و مهم و شاخص. ما این موضوع را انکار نمی‌کنیم و در صورتی که مفید باشند از آنها استفاده هم می‌کنیم.

برخی از این ابزارها وابسته به فرهنگ هستند و برخی دیگر نابسته به فرهنگ‌اند. مشکل ما ابزارهایی که نابسته‌اند نیست، ما مشکلی با این ابزار نداریم، در همه جای دنیا قابل استفاده‌اند اما ابزارهایی مانند ابزار سنجش شادی، شادکامی، بهزیستی روانی و از این سنخ و حتی ابزاری که سلامت روان را می‌سنجند بخش‌های زیادی از آنها وابسته به فرهنگ‌ هستند.

 به عنوان مثال، یک مقیاس معروفی که هم‌اکنون در ایران و بسیاری از جاها استفاده می‌شود به نام «MMPI» یک پرسشنامه است که ویژگی‌های شخصیتی و اختلالات روانی را می‌سنجد. این پرسشنامه در فرهنگ خاص طراحی شده و در آنجا هم جواب می‌دهد. یکی از آیتم‌های آن عبارت است از: «در خوردن شراب افراط می‌کنم»!

اگر بخواهیم این مسئله را نه فضای فرهنگی کشورمان تطبیق دهیم و از افرادی که دیندارند و می‌دانند شراب حرام است بپرسیم که آیا شما در خوردن «شراب» افراط می‌کنید و پاسخ آن هم دو گزینه‌ای «بلی، خیر» باشد، آن فرد باید چه جوابی دهد؟ او که با اصل قضیه مشکل دارد اگر بگوید بلی، یعنی افراط می‌کند اگر هم بگوید خیر یعنی افراط نمی‌کند اما لزوماً معنایش این نیست که اصلاً شراب استفاده نمی‌کند!

یا سؤال دیگر اینکه «هر هفته به کلیسا می‌روید» حال اگر کلیسا را برداریم و جای آن مسجد بگذاریم و بگوییم هفته‌ای یکبار به مسجد می‌روید ذهن مخاطب به سوی نماز جمعه سوق پیدا می‌کند و ممکن است او ماه‌ها به نماز جمعه نرفته باشد. این مفهوم کلیسا یعنی هفتگی اما مفهوم مسجد در اینجا روزانه است.

تست دیگری داریم به نام تست «نئو» (NEO) عوامل شخصیتی را می‌سنجد یک عامل شخصیتی این تست عاملی است تحت عنوان ریسک‌پذیری(Openness). در پی این مفهوم است که آیا تو اهل ریسک‌پذیری و خطر کردن هستی یا نه؟ یکی از گویه‌های آن این است: «معتقدم که هنگام تصمیم‌گیری در مسائل اجتماعی، باید پیرو مراجع مذهبی‌مان باشیم». جواب مثبت به این سؤال، به معنای پایین‌بودن نمره ریسک پذیری شماست!

اما ابهام اینجاست که وقتی این تعبیر «مرجع مذهبی» را از یک ایرانی سؤال کنیم بلافاصله مرجع تقلید خودش در ذهن او تداعی نمی‌شود؟ کسی که دیندار است و اهل تقلید، می‌گوید نه چه جرأتی دارم که مقابل مرجع تقلید حرفی بزنم. اگر در جواب این سؤال، گزینه «کاملاً موافقم» را انتخاب کنم، نمره ریسک‌پذیری من پایین می‌آید یعنی من آدم‌ ریسک‌پذیری نیستم در حالی که منظور این پرسشنامه از مرجع مذهبی بیشتر مفهوم مرجع کلیسایی قدرت بوده است و در آن فرهنگ طراحی می‌شود لذا طبیعی است در آن فرهنگ افراد حتماً براساس مرجع کلیسایی نظر بدهند. تست‌های شادی و شادکامی که دیگر خیلی متفاوت است و اصلاً با فرهنگ ما نمی‌خواند، این خلاء‌ها وجود دارد.

متأسفانه هنوز ابزارهایی طراحی نکردیم که توانسته باشد براساس فرهنگ موجودمان مؤلفه‌های روانی را بسنجد

سؤال کردید موضوع بررسی شادی و نشاط تا چه اندازه با فرهنگ ما هماهنگ شده است؟ متأسفانه باید گفت اتفاق چشمگیری نیفتاده است؛ هنوز ابزارهایی طراحی نکردیم که توانسته باشد براساس فرهنگ موجودمان مؤلفه‌های روانی را بسنجد البته تعدادی کارهای خوبی هم به برکت مؤسسات حوزوی مثل مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در حال وقوع است پرسشنامه‌هایی براساس فرهنگ دینی طراحی شده است؛ از جمله شادکامی، شکر، رضایت زناشویی، خویشتنداری، کارآمدی خانواده، و … اما این کفایت نمی‌کند و ما در اول راهیم. این ابزار در کل کشور اجرا نشده بلکه در یک منطقه کوچکی طراحی و اجرا شده است. البته انصاف را نباید از نظر دور بداریم. چند سالی است ابزارهایی هم جهت سنجش پدیده مفهوم دینداری در برخی از دانشگاه‌های تهران طراحی شده و تلاش‌هایی صورت گرفته تا دینداری را مورد سنجش قرار دهد.

اما ابزارهایی که سلامت روان ما را بسنجد مجموعه بهزیستی کشور تلاش کرده شاخصی را در این زمینه طراحی کند، مجموعه جهادهای دانشگاهی نیز همین طور اما این اقدام‌ها در مقابل حجم ابزاری که دائم در کشورهای پیشرفته طراحی و عرضه می‌شود اگر خیلی خوش‌بینانه بخواهیم بگوییم، یک به صد است. البته مراحل مختلفی که برای طراحی یک سنجش وجود دارد  هم واقعاً رعایت نمی‌شود. نتیجه سخن بنده این می‌شود: ابزارهای موجود نیاز به فیلتر شدن دارد، یعنی نیاز دارد که از صافی فرهنگ ما عبور کند و هنوز بعضی از این موارد اتفاق نیفتاده است یا اینکه ما به طراحی ابزارهایی به خصوص در حوزه شادکامی نیاز داریم که هنوز طراحی نکرده‌ایم.

 

 

* شاید یکی از علل این موضوع آن است که هنوز آن وحدت حوزه و دانشگاه رخ نداده است؟

پسندیده: فقط این نیست، اول اینکه ما اصلاً پژوهشگر نظریه‌پرداز نداریم، دوم اینکه؛ فرهنگ و دینمان را در پژوهش و نظریه‌پردازی به حساب نمی‌آوریم. مثالی در این خصوص برای شما می‌زنم: رابطه پول و شادکامی چقدر است؟ ایسترلینگ یک پارادوکسی مطرح کرده است؛ وی فردی اقتصاددان است و در اقتصاد شادکامی مشغول کار است. آقای ایسترلینگ می‌گوید: ما وقتی مقایسه می‌کنیم بین کشورهای فقیر و غنی، سطح شادکامی آنها با یکدیگر متفاوت است اما در کشورهای ثروتمند وقتی مردم ثروتشان افزایش پیدا کند شادی و نشاطشان نیز افزایش پیدا نمی‌کند، چرا؟ نزدیک به 30 -40 سال است که وی این پارادوکس را مطرح کرده و خودش هم پاسخ‌ها و تحلیل‌هایی ارائه می‌دهد.

بنده همواره به دانشجویانم می‌گویم که یک فرد آمده روی یک پارادوکس مشغول است و عده‌ای از اندیشمندان و محققان را دنبال خود کشیده تا آن را تأیید یا رد کنند و یا برای آن تبیین داشته باشند، در حالی که این اتفاق در کشور ما نمی‌افتد.

حالا پاسخ را ببینید: آقای ایسترلینگ معتقد است: وقتی درآمد فرد افزایش پیدا می‌کند به تناسب افزایش درآمد، خواسته‌هایش نیز افزایش پیدا می‌کند به تعبیر ما آرزوهایش افزایش می‌یابد. طلب‌های او از زندگی افزایش پیدا می‌کند. با وجود اینکه سطح درآمد افزایش پیدا کرده اما سطح توقعات نیز بالا رفته است. پس همچنان در همان وضعیت هستیم! در ادبیات اسلامی به این حالت می‌‌گوییم آرزوهای دور و دراز یا انتظارات غیر واقعی از زندگی داشتن.

ایسترلینگ می‌گوید مصرف‌گرایی در زندگی دنیوی به این دلیل است که پول نمی‌تواند شادی و نشاط را افزایش دهد، پس ما به یک مؤلفه‌های دیگری نیاز داریم که در ادبیات دینی‌مان به آن تعدیل خواسته‌ها می‌گویند آیا این را در تست‌ها از ما سؤال می‌کنند یا خیر؟ متأسفانه در این تست‌ها نمی‌آید.

نمونه دوم: آقای سلیگمن 14 جلسه برای شادکامی طراحی کرده است یک جلسه از آن را برای حرص اختصاص داده است و می‌گوید: ‌وقتی افراد در زندگی‌ها دچار حرص ‌شوند احساس شادکامی‌شان در زندگی کاهش پیدا می‌کند، یعنی وقتی من زیاده‌خواه بودم شادکامی کاهش پیدا می‌کند لذا در آن 14 جلسه که طراحی کرده برای شادکامی، یک جلسه را برای قناعت قرار داده است البته به شدت در این زمینه فقیرند چون چیزهایی مثل قناعت به تازگی وارد ادبیاتشان می‌شود.

کمتر طراح و نظریه‌پرداز هستیم حتی در مجامع علمی‌‌مان بیشتر مصرف‌کننده ابزارهای دیگرانیم. هیچ‌گاه نیامده‌ایم خودمان تولیدگر باشیم و این یکی از اشکالات جدی کشور ما است

آیا ما تا حالا پرسیده‌ایم قناعت یا حرص فرد چقدر است؟ و بعد تست کنیم شادی یا احساس خوشبختی‌شان بالاست یا خیر، آقای سلیگمن در آن 14 جلسه یک جایی برای عفو و بخشش گذاشته است که 2 جلسه به آن می‌پردازد و می‌گوید همدیگر را ببخشید تا شادکامی‌تان افزایش پیدا کند. حال آنکه این تست‌ها چه چیزی را می‌سنجد: آیا خندیدی یا نخندیدی، طی دو ـ سه روز گذشته عصبانی شدی یا نشدی؟

حتی در دنیای غرب اتفاق افتاده که تغییر نگرش صورت گرفته، مباحث نظری تغییر کرده اما همچنان در جامعه ما یا حتی در سطح اندیشمندان و متخصصان و اساتید دانشگاه ما براساس همان نگاه کاملاً سطحی و ظاهری شادی را می‌سنجیم.

ما یک مشکلی را در سطح علمی کشورمان داریم و آن اینکه کمتر طراح و نظریه‌پرداز هستیم حتی در مجامع علمی‌‌مان بیشتر مصرف‌کننده ابزارهای دیگرانیم. هیچ‌گاه نیامده‌ایم خودمان تولیدگر باشیم و این یکی از اشکالات جدی کشور ما است اما قاطبه مجامع علمی و دانشگاهی ما روی همین حرکت می‌کنند و به جای اینکه تولیدگر باشند بیشتر مرعوب دانش آن طرف هستند. همین‌طور که در اقتصاد بیشتر واردکننده هستیم تا تولیدکننده و صادرکننده، در بحث علوم انسانی هم دقیقاً این‌گونه‌ایم.

در حالی که در خود غرب، روان‌شناسی فرهنگی مطرح شده است. وقتی می‌گویند روان‌شناسی باید با فرهنگ همراه باشد آیا ما متناسب با فرهنگ خودمان، روان‌شناسی تولید کرده‌ایم و بعد بسنجیم ببینیم آیا ما مردم شادی هستیم یا ناشاد. بنده نمی‌خواهم وضعیت‌مان را یک وضعیت کاملاً خوب ترسیم کنم و بگویم مردم ما در عالی ترین وضعیت قرار دارند ممکن است مردم ما هم جاهایی نیاز به آموزش داشته باشند اما بدانیم در کدام پارادایم سخن می‌گوییم با کدام چارچوب فرهنگی باید حرکت کنیم براساس کدام نظریه متقن متناسب با فرهنگ خودمان باید حرف بزنیم آنجاهایی که مردم وضعیت‌شان خوب است نمره بالایی می‌گیرند آن جایی که نمره پایین گرفته‌اند، اصلاحش کنیم مواردی هم وجود دارد که قابلیت اصلاح دارد و باید اصلاح شود.

این اتفاق متأسفانه یکی از مسائل بزرگ جامعه علمی ما است که کمتر به سوی تولید می‌رویم و حتی در دانشگاه‌های بزرگ کشور به دانشجوها اجازه داده نمی‌شود وقتی دانشجویی می‌خواست برای مقطع دکتری پروپزال مبتنی بر مسائل اسلام ارائه دهد پاسخ شنید مگر تو به آن حد رسیده‌ای که می‌خواهی کار مستقل انجام دهی؟! برو کار غربی‌ها را بگیر و کمی تغییرش بده به عنوان رساله دکتری تحویل بده. تا این نگاه در جوامع علمی باشد چه رشدی خواهیم کرد؟ این خلاها را نمی‌توان پر کرد.

* جامعه کنونی‌ها به شدت مصرف‌زده شده است و میزان رضایتمندی ما از ابزارهایی که باید اولیات نیازها را برطرف کند و دائماً این نیازها را با غربی‌ها در جامعه ما دیده‌اند و ایجاد کرده‌اند و دریافته‌اند که می‌توانند یک بازار فروش خوبی داشته باشند یا اینکه ایراد از فرهنگ ما است که نتوانسته‌ایم در یک برهه‌ای از زمان جامعه را کنترل کنیم و اکنون به اینجا رسیده‌ایم پایه و اساس این مصرف‌زدگی از کجاآمده و چگونه می‌توان با آن مقابله کرد؟

پسندیده: ما از مصادیق شادی به جایی رسیدیم که باید مصرف‌زدگی را کنترل کنیم، آرزوهای دور و دراز را مهار کنیم و توقعات را کاهش دهیم دقیقاً چیزی که با منطق اسلام سازگار است. تحقیقی که سال 93 از مؤسسه گالوپ منتشر شد بعد از اینکه در آن تحقیق گفتند ایران رتبه دوم را دارد در شادترین، پاراگوئه را شادترین کشور جهان معرفی شده در حالی که به لحاظ اقتصادی وضعیت به شدت پایینی دارد.

به تحلیل مؤسس گالوپ توجه کنید؛ گالوپ می‌گوید به خاطر اینکه مردم کشور پاراگوئه به نقاط مثبت زندگی‌شان بسیار نگاه می‌کنند و از همان چیزی که دارند خوب لذت می‌برند و مردم این منطقه در تمرکز روی مسائل مثبت زندگی‌شان برجسته هستند یعنی افرادی که در زندگی‌شان «داشته‌های» خودشان را می‌بینند احساس شادی و نشاط بیشتری در زندگی دارند. اما اگر شما اهل آرزوهای دور و دراز باشید مدل این آروزها آن است که توجه ما را از داشته‌های زندگی‌مان به نداشته‌ها معطوف می‌کند، داشته‌های خودمان را تحقیر می‌کند و مرتب، حسرت نداشته‌هایمان را می‌خوریم.

بنابراین یکی از بحث‌هایی که در شادکامی مؤثر است کنترل اینها است. ما این کار فرهنگی را انجام ندادیم و به جای اینکه بیاییم روی مؤلفه‌های جدی و تأثیرگذار نشاط و شادی مردم کار کنیم جلسات شادی و نشاط در پارک‌ها می‌گذاریم که زمانی شهرداری آن را برپا می‌کرد برای اینکه شادی مردم برود بالا. در حالی که این شادی سطحی و زودگذر است و پایه‌ها در جای دیگر خراب است.

به جای اینکه روی مؤلفه‌های جدی و تأثیرگذار نشاط و شادی مردم کار کنیم جلسات شادی و نشاط در پارک‌ها می‌گذاریم که نتیجه مورد نظر را به همراه ندارد

وقتی که فرد، پر از حرص و آرزو و مصرف‌زدگی است اصلاً نمی‌تواند آزاد و راحت باشد نمی‌تواند ذهن بازی داشته باشد تا از داشته‌های زندگی خویش لذت ببرد و از تفریح و شادی فقط به عنوان مخدر استفاده می‌شود که همانند مواد مخدر زمانی که اثرش تمام شد بلافاصله غم و اندوه‌های منفی دوباره سراغ شخص می‌آید چون آن حرص قبلی هنوز وجود دارد. همچنین آن نقاط مثبت، هیچ‌گاه اسلام نمی‌گوید بگویی وضع مالی‌ات خیلی خوب است بلکه می‌گوید بپذیر که نقاط منفی هم در زندگی تو وجود دارد ولی آنچه را که داری لااقل بپذیر، داشته‌های زندگی‌ات را ببین. کنترل آرزوهای دور و دراز، مقایسه‌های اجتماعی زندگی‌ها با دیگری، حرص زدن زیاد و مصرف‌‌گرایی، مخرب شادی و شادکامی است.

گیر ما این نیست که چرا مجلس عزاداری برای حضرت سیدالشهدا (ع) می‌گذاریم بلکه مهم آن نقطه‌ای که باید درست تشخیص داده شود، باید تشخیص دهیم مشکل کجاست. گیر، این ویژگی‌هاست که مرتب فرهنگ ما، صداوسیما، مسئولان، تحت عنوان رفاه و افزایش سطح زندگی مردم به آن دامن می‌زنند و براساس همین موارد سطح نشاط و شادکامی افراد پایین می‌آید، در حالی که اینها جزو مؤلفه‌های اصلی تعیین کننده شادکامی ما هستند.

* آقای پسندیده، شما اثر علمی «الگوی اسلامی شادکامی» را به رشته تحریر درآورده‌اید، آیا خود مؤسسه دارالحدیث از این نظریه‌ها استفاده کرده‌اند و متن ایرانی شده یا اسلامی شده را جایگزین کتاب‌های مثبت‌اندیش و امثال دیل کارنگی کنند؟ چون هنوز متنی که به این نحو مورد استقبال توده مردم باشد، نداریم.

 

 

پسندیده: ما هر کاری که بخواهیم انجام دهیم برای اینکه متقن باشد باید یک پایه نظری درست و علمی داشته باشد. ما باید براساس فرهنگ خودمان، آیات روایات اسلامی، چارچوب نظری خوبی داشته باشیم برای شادکامی اما این حد کارهای نظری در حد مجامع علمی و دانشگاهی خوب است و تا حدودی که بنده خودم توانستم این مباحث را در جاهایی طرح کنم مورد استقبال افرادی که در زمینه‌های علمی کار می‌کنند قرار گرفته اما عمومی‌سازی مقوله دیگری است.

یعنی پس از انجام کارهای نظری، نوبت به عمومی‌سازی و وارد ساختن آن‌ها به جریان زندگی مردم می‌رسد و این امر مستلزم آن است که ما نوع تولیداتمان متناسب با چارچوب‌های نظری نباشد بلکه تولیداتی باشد براساس نوع نگاه مردم، خواست مردم و سلیقه مردم.

در این زمینه کمتر کار شده و یکی از ضعف‌هایی که در کشور ما وجود دارد همین است. همان طور که ما در صنعت، بسته‌بندی‌هایمان مشکل دارد، حتی اگر کالا جنس خوبی داشته باشد در حوزه ارائه و انتقال مطالب نیز این ضعف‌ها را داریم. البته پیش از «الگوی اسلامی شادکامی» کتاب رضایت از زندگی یا هنر رضایت از زندگی که خلاصه‌ شده «رضایت از زندگی» است فروش بسیار خوبی در کشور داشته و تیراژ خوبی داشت اما به هر حال کار عمومی‌سازی، مقوله دیگری است که بخشی از آن در حد کتاب می‌تواند انجام شود.

بخش دیگر این عمومی‌سازی به رسانه‌ها ارتباط دارد؛ صداوسیما و مطبوعات ما پس از تولید یک کار نظری اگر مورد قبول واقع شود و از اتقان بالایی برخوردار باشد باید براساس آن حرکت کنند.

متأسفانه این اتفاق در کشور ما نمی‌افتد یعنی همان انفکاک و گسستی که بین صنعت و دانشگاه وجود دارد در حوزه‌های علوم انسانی نیز بین مجامع علمی و بخش‌های کاربردی کشور وجود دارد بخشی از آن به ضعف ما مربوط می‌شود در تبدیل آن به آثار  و محصولات مورد نیاز مردم که باید قابل خواندن و عرضه باشد و بخشی هم به حوزه‌های سیستم‌های اداری ما در بخش‌های مختلف باز می‌گردد که باید از آن استفاده کنند و خیلی وقت است که اتفاق نیفتاده است.

* از  صدا و سیما نام بردید آیا برنامه خندوانه را دیده‌اید؟ ارزیابی شما از این برنامه چیست؟  آیا این برنامه که درصدد بود شادی‌ حلال و خنده حلال را که آقای قرائتی روی آن تأکید دارند به جامعه تزریق کند، عملکرد موفقی داشته؟ پیشنهاد شما برای اینکه بتواند مؤثر باشد، چیست؟

پسندیده: بنده این برنامه را دیده‌ام اما نه به طور مرتب و همیشگی، بخش‌هایی از آن را دیده‌ام. در مجموع ارزیابی من ارزیابی مثبتی است منتها با یکی دو نکته.

مثبت بودن این برنامه به دلیل این است که یک هیجان مثبت، شادی و خنده را بر لب‌های مردم بیاورد بدون اینکه از راه منفی این اتفاق افتاده باشد یعنی خنده و شادی مشروعی که در آن تمسخر نمی‌شود مثلاً ما در نوع خنده‌های‌مان با تمسخر دیگران بخندیم این یک شادی منفی است.

در سفرهایی که پیامبر اکرم (ص) همره با اصحاب خویش داشتند گاهی اوقات وقتی افراد به خواب می‌رفتند یکی از افراد کفش‌ فرد دیگری را برمی‌داشت و پنهان می‌کرد وقتی فرد بیدار می‌شد و درمی‌یافت که کفش‌هایش نیست با واهمه و ترس، اطراف را جست‌وجو می‌کرد و اطرافیان نیز همه به آن می‌خندیدند پیامبر اکرم (ص) پرسید برای چه می‌خندید، آن فرد خیلی آرام به حضرت گفت: کفش‌هایش را من قایم کرده‌ام، حضرت فرمودند چه جوری دلتان می‌آید دل مؤمن را بلزانید. سپس آن فرد گفت: من شوخی کردم.

این اتفاق در خندوانه نیفتاد که دیگران مسخره شودند. اگر آقای رامبد جوان، فیلمی می‌سازد به نام «ورود آقایان ممنوع» با تمسخر آموزه‌های دینی این فیلم نمی‌تواند مثبت باشد حتی اگر بخنداند. اگر رامبد جوان دچار تحول شده و فیلمی ساخته باشد یا اینکه متحول نشده و ساختار صداوسیما او را مجبور کرده بدون تمسخر، دیگران را بخنداند این مسئله می‌تواند نکته مثبتی باشد اما یکی دو ملاحظه را باید رعایت کرد:

اولاً بدانیم آنچه درباره خندیدن عرض کردیم در تعالیم ما دارای حدودی است مثلاً زیاد خندیدن، قساوت قلب می‌آورد و پیامد منفی خواهد داشت. صحیح است که هنوز دانش تجربی ما نتوانسته اثبات کند اما روند نظریه‌ها را که به مرور زمان نگاه می‌کنیم می‌بینیم بشر غربی حرفی می‌زند بدون منطق دین و بعد آن قدر آزمون و خطا می‌کند که سرش به سنگ می‌خورد و برمی‌گردد. در تئوری‌های شادکامی، آقای رامبد جوان می‌گفتند که من خیلی مطالعه کرده‌ام بله ایشان مطالعه کرده اما توجهی به روند تغییر نظریه نداشته است.

اگر آقای رامبد جوان بداند چگونه با خندوانه، میزان رضامندی را افزایش دهد و سطح آرزوها را پایین آورد، موفق‌تر است

نظریه‌ها از لذت صرف در بحث شادکامی شروع شده‌اند تا الان که سلیگمن می‌گوید: «موفقیت، شادکامی می‌آورد». توجه کنید تا چه اندازه میان این دو تفاوت وجود دارد سلیگمن در اثر جدیدش می‌گوید: موفقیت در زندگی و دستاوردها مهم است نه فقط هیجانات. بنده معتقدم که این مسئله در حال وارد شدن به  ادبیات ما است ولی باید بدانیم خندیدن زیاد و قهقهه شدید، هر دو اثر منفی‌اش را خواهد گذاشت.

نکته دوم اینکه باید بدانیم شادی در محور و مرکز زندگی وجود ندارد؛ بلکه همراه زندگی باید باشد اما اساس و اصل زندگی نیست اگر خنده، اصل زندگی قرار بگیرد آن چیزی است که ما در ادبیات دین به آن می‌گوییم «لهو». لهو، حرام است ولی الزاماً هر لهوی که حرام است، موضوعش حرام نیست. ممکن است خنده زیاد و بیش از اندازه به تفرحیات پرداختن مصداق لهو باشد بدون اینکه ما کار حرامی انجام داده باشیم این موارد را باید برنامه‌سازان برنامه خندوانه در نظر داشته باشند.

و نکته آخر هم درباره خندوانه که تقریباً قسمت‌های پایانی اتفاقای افتاد این بود که یک سری مفاهیم در قالب طنز وارد زندگی مردم ‌شد و این می‌تواند خیلی مثبت باشد؛ اگر آقای رامبد جوان بداند چگونه براساس همین خندوانه، رضامندی را افزایش دهد، مقایسه نکردن در زندگی، سطح آرزوها را پایین آورد موفق‌تر است؛ یعنی ببیند در سطح مباحث نظری‌مان نرم‌افزارهای احساس رضامندی در زندگی چیست و کم‌‌کم اینها را در برنامه افزایش دهد، به یک شادی و نشاط پایداری در زندگی دست پیدا خواهیم کرد برخی از موارد که رعایت شده مانند مناسبات محرم و نامحرم است که آنها هم قاعدتاً مورد توجه صداوسیما بوده و رعایت می‌‌کنند.

 

 

مراقب ابتلا به بلای «شادی هالیودی» باشیم

رفیعی: به طور کلی نظر بنده درباره برنامه خندوانه مثبت است بنا به کلیات و جنبه‌های مثبتی که این برنامه به آنها توجه دارد.

امّا هر برنامه‌ای اگر بخواهد ثبات پیدا کند باید نکته‌هایی را در فرآیند اجرای خویش توجه کند، گاهی اوقات شروع یک برنامه با استقبال خوبی مواجه می‌شود اما در ادامه با چالش‌هایی روبرو می‌شود. باید توجه داشته باشیم همه آنچه را که داریم، زود خرج نکنیم یا توجه داشته باشیم همه آنچه که هست، همین نیست و فکر نکنیم مردم همیشه به این موضوع خواهند خندید اینکه تلاش کنیم به آدم‌ها یاد بدهیم بخندند، لبخند بزنند امر مثبتی است اخمو نباشند، نکته خوبی است. اما اینکه فکر کنیم همّ و غم زندگی‌مان این باشد که چرا نمی‌خندیم و یا باید بخندیم به همان بلای «شادی هالیودی» مبتلا شده‌ایم که ناپیدا وارد صحنه زندگی‌مان می‌شود و تصور ما این است که اگر روزی خنده‌ای در چهره ما نبود و آن خنده را تظاهر نکردیم آن روز، روز خوبی نخواهد بود.

مراقب باشیم این خطر، ما را تهدید نکند. دوره‌ای این موضوع را در آمریکا تجربه کردند بعدها فهمیدند این تجربه، تجربه موفقی نیست که ما آدم‌ها را سوق دهیم به سوی شادی‌های سطحی.

پیشنهاد بنده این است که اگر می‌خواهیم این برنامه سالیان سال پابرجا بماند، عنوان «خندوانه» باید به «زندگانه» تغییر یابد یعنی اگر ما اصل را فقط روی خنده قرار دهیم، خنده تمام می‌شود و زودهنگام با این شیوه دچار مشکل می‌شویم.

مثلاً، کمدین‌هایی که برای بیان خاطرات‌شان به برنامه خندوانه دعوت می‌شوند، خودشان نیز تصریح می‌کنند که نمی‌خواهند از چارچوب خارج ‌شوند و تلاش می‌کنند از زندگی‌ خودشان بیان کنند و نهایتاً اتفاقاتی که بین خودشان بوده را نقل کنند که موجب خنده و شادی افراد شود از این جهت که آن فرد از خانواده خودش می‌گوید لطمه‌ای به شنونده نمی‌زند اما باید حواسش باشد که یک روزی این خاطره تمام می‌شود و سری بعد باید خاطره دیگری بگوید خاطره‌ای از دوست، همسایه و… گفته شود و این بار به جای اینکه با هم بخندیم، به هم می‌خندیم چرا چون «خاطره‌های پدرمان» تمام می‌شود.

اگر می‌خواهیم این برنامه سالیان سال پابرجا بماند، عنوان «خندوانه» باید به «زندگانه» تغییر یابد یعنی اگر ما اصل را فقط روی خنده قرار دهیم، خنده تمام می‌شود و زودهنگام با این شیوه دچار مشکل می‌شویم

 بنابراین فضای خنده و شادی را آرام‌آرام به صورت هنرمندانه با توانایی‌هایی که وجود دارد به سوی لایه‌های عمیق‌تر رضایت از زندگی ببریم آیتم‌ها و مؤلفه‌هایی در آن تعریف کنیم که افراد را به سمت شادی پایدار سوق دهد. مثلاً کاری که آدم‌ها در زندگی خودش انجام داده‌اند و یک احساس مثبتی پیدا کرده‌اند معنای خوبی پیدا کرده‌اند: مثلاً تا حالا یک احساس پریشانی و آشفتگی در زندگی‌شان بود اما بعد از آن اتفاق، یک احساس مثبتی را تجربه می‌کنند و گویی هدف روشنی در زندگی خویش پیدا کرده‌اند این خاطرات البته با چاشنی خنده است که افراد را به شادی‌های پایدارتر سوق خواهد داد.

نکته بعدی هم که باید در این برنامه مراقب آن باشیم، انعکاس نمادهای غربی است. به نظرم لزومی ندارد این نمادها وارد صحنه‌های زندگی ما شود حالا خواسته یا ناخواسته به این توجه دارند یا ندارند، فرض کنید مجری برنامه مرتباً با شلوار جین در برنامه حاضر شود به نظر بنده، این پوشش مطابق با فرهنگ ما ایرانی‌ها نیست؛ اینکه فرد در زندگی‌ شخصی‌اش چه می‌پوشد کاری نداریم اما وقتی در قالب یک برنامه رسمی و عمومی انعکاس می‌یابد به نظرم یا نوعی فرهنگ سازی است و یا نوعی انفعال در برابر فرهنگ غربی.

نکته دیگر اینکه، بعضی از افراد در بیان خاطره مجبورند حرکاتی هم از خودشان درآورند گاهی اوقات با این حرکات به مرز حیا کمی لطمه وارد می‌شود.

مهمانانی را هم که به برنامه خندوانه دعوت می‌کنند، نباید مرتباً سؤالات کلیشه‌ای ساده از آنها پرسید؛ یعنی یک تعداد سؤال مشخص را از همگان همین را بپرسیم که آیا مثلا به مرگ فکر کرده‌اید؟ یا این جملات را تکمیل کن! و … .

خنده 30 ثانیه‌ای «خندوانه» با مبانی دینی سازگاری ندارد

پسندیده: بنده با خنده سی‌ثانیه‌ای این برنامه خیلی مشکل دارم؛ حرکت خوبی نیست؛ ما در روایات داریم و نظریه خنده نیز از این روایت استخراج می‌شود که باید شگفتی پشت خندیدن باشد و سببی داشته باشد، یعنی چیزی که تعجب دارد ما می‌خندیدم لذا شما کسی را که استاد دانشگاه است از او بخواهیم الکی بخندد، اصلاً جالب نیست. به آقای دکتر افروز گفتند بخند، ایشان گفت: من یک بار خندیده‌ام، الکی نمی‌خندم!

* بروز رفتارهای جمعی چه‌ اندازه می‌تواند مؤلفه‌ای برای شادکامی و نشاط به شمار رود؟

پسندیده: در مطالعاتی که ما در منابع اسلامی داشتیم در بحث نشاط یکی از مسائل مؤثر در افزایش شادی و نشاط افراد،  داشتن ارتباط با دیگران است ما آدم‌ها تنها آفریده نشدیم و طوری طراحی نشدیم که تنهایی به ما خوش بگذرد از این‌رو یکی از چیزهایی که نسبت به آن تأکید شده و گفته شده که شادی و نشاط می‌آورد همین ارتباط داشتن با دیگران است؛ این ارتباط گاهی اوقات ارتباط خانوادگی، ارتباط با دوستان، گفت‌وگو با دیگران است.

براساس این منطق اگر بیاییم اموری مثل مشغول شدن به موبایل‌ها، اینترنت و مواردی از این قبیل را در نظر بگیریم می‌بینیم شاید چون در منشأ و در درون خودِ آن کار به نوعی شادی وجود داشته باشد اما اگر از حد خودش خارج شود که جای ارتباط با دیگران را بگیرد و ما را منزوی و فردگرا کند کاملاً اثر منفی‌ای در درازمدت خواهد گذاشت. بنابراین باید مراقب بود هر چیزی در زندگی در جایگاه خودش و به اندازه باشد.

نکته دوم اینکه این جور فردگرایی‌ها و سرگرم شدن به وسایل و ابزارها و حتی اگر خوب هم باشد اگر بیش از اندازه بشود نتیجه معکوس می‌دهد.

به طور مثال غذا خوردن، غذا خوردن خوب است اما اگر انسان آنقدر بخورد که خفه بشود اثر منفی خود در خواهد گذاشت به دیگر معنا افراط در یک چیز عامل منفی خواهد بود.

 

 

رفیعی: در این زمینه، فرهنگ ما ایرانی‌ها و آسیایی‌ها در مقایسه با فرهنگ غربی کمی جلوتر و موفق‌تر است به دلیل اینکه ما یک فرهنگ جمع‌گرا داریم اصلاً در فرهنگ ما، این‌گونه فرزندان‌مان را رشد می‌دهیم که با دیگران مشارکت و ارتباط داشته باشند البته در نظریه‌های شادکامی، مشارکت اجتماعی یک مؤلفه است نه اینکه غربی‌ها از آن غافل شده‌اند بلکه آنها هم معتقدند که مشارکت اجتماعی یک مؤلفه شادکامی است که هرچه بیشتر وجود داشته باشد یک بخشی از شادکامی افراد تأمین می‌شود اما مشکل این است که در مقام عمل موفق نمی‌شوند چون آن فرد در جامعه‌ای رشد کرده که فردگرا بوده و خود پیروی و استقلال فردی بیشتر ترویج می‌شده تا ارتباط جمعی و با دیگران بودن.

اگر امروز ما می‌بینیم جوان ایرانی در میان جمع نشسته اما رفتار فردگرا دارد این رفتار متعلق به فرهنگ ما نیست از جای دیگری به ما تزریق شده است

لذا وقتی می‌خواهند از مشارکت اجتماعی استفاده کنند با مشکل مواجه می‌شوند اما در فرهنگ‌ ما ایرانی‌ها یا اصولاً کشورهای آسیایی، پژوهش‌هایی انجام شده، مشاهده کرده‌اند که کودک را از زمانی که می‌تواند راه برود و حرف بزند در جمع فامیل که می‌نشینند یکی از چیزهای لذت‌آور این است که یک شیئی را به کودک و خردسال می‌دهند و می‌گویند ببر بده عمو. عموم هم می‌گوید ببر بده دایی! و همین طور کار ادامه پیدا می‌کند و در قالب این بازی، آموزش‌های جمع گرایانه هم نهفته است.

یعنی این ارتباط، مهربانی، به فکر دیگری بودن را از همان کودکی به کودک آموزش می‌دهند. همچنین تحقیقات نشان می‌دهد «خود»(Self) که سازه اصلی در شخصیت انسانهاست؛ در کودکان شرقی، جنبه ارتباطی و جمع گر دارد در حالی که «خود» در فرهنگ غربی، فردگرایانه است و به فکر خود بودن همواره مؤلفه شکل دهنده این «خود» است. تحقیق دیگری نیز انجام شده که در آن دانشجویان آمریکایی و دانشجویان ژاپنی حضور دارند از آنها پرسیده می‌شود که اگر کسی در میان جمع، کاری بکند که شما دلخور شوید چه بازخوردی از خود نشان می‌دهید؟ دانشجویان ژاپنی در پاسخ می‌گویند خیلی عکس‌العمل مستقیمی نشان نمی‌دهیم و از او علتش را می‌پرسیم و بعد کمکش می‌کنیم اما جواب دانشجویان آمریکایی این است که جوابش را صریح می‌دهیم. ببینید این یعنی قطع ارتباط اما جواب ندادن و بعداً پیگیر شدن یعنی تلاش و علاقه‌مندی برای ادامه ارتباط.

البته اگر امروز ما می‌بینیم جوان ایرانی در میان جمع نشسته اما رفتار فردگرا دارد این رفتار متعلق به فرهنگ ما نیست از جای دیگری به ما تزریق شده است فرهنگ ایرانی این‌گونه جوان را تربیت نکرده است بنابراین وقتی این گونه رفتارها را می‌بینیم باید گلوگاه‌های ورود برخی از فرهنگ‌ها را بگیریم. دوم اینکه امروز پدیده‌ای به نام «بی موبایل هراسی»(Nomophobia) تعریف می‌شود که در آن افراد به تلفن همراه وابسته می‌شوند یا مدت زیادی را به استفاده از این وسیله اختصاص می‌دهند و همیشه نوعی هراس یا اضطراب از دست‌دادن و گم‌شدن گوشی و تمام شدن شارژ باتری آن را دارند. این افراد وقتی در جمع قرار می‌گیرند نیاز دارند حتماً چیزی در دست‌شان باشد لذا به موبایل به عنوان یک تکیه‌گاه درونی می‌نگرند که هر جا می‌روند باید همراهشان باشد، این یک عارضه ثانوی است که به لحاظ روانی در وجود ما نیست ولی به ما تلقین می‌شود که ما نیاز به این موبایل و تبلت داریم وگرنه آرامش نداریم و کم‌کم این احساس را پیدا می‌کنیم که به این وسیله نیاز داریم.

* آیا این رفتار می‌تواند در طولانی‌مدت منجر به افسردگی شود؟

رفیعی: صریحاً نمی‌توان گفت بروز این رفنارها‌ یک علامت خطرساز است اما اگر رفتارهایی مثل استفاده از موبایل و پناه آوردن به تنهایی و گریز از جمع بخواهد ادامه پیدا کند و کل زندگی ما را فرا بگیرد بله قاعدتاً در این هنگام آسیب‌پذیر می‌شویم و در حوادث و استرس‌هایی که در زندگی پیش می‌آید احتمالاً بیشتر در معرض اختلالات قرار خواهیم گرفت.

* ما کشور اسلامی هستیم و با هر وسیله و ابزاری نمی‌توان شادی کرد اما از طرفی هم در اغلب جمع‌های خانوادگی یا عروسی‌ها از آهنگ‌های غیر مجاز برای ابراز شادی استفاده می‌شود و اصولاً این‌گونه برای ما نهادینه شده که حتماً باید آهنگی زده شود تا شاد شویم؟ ابزاری که می‌تواند نشاط و شادی درست را برای ما به ارمغان آورد چیست؟

پسندیده: شادی‌ها 10-12 مؤلفه دارند که کنار هم آمدن هر کدام از آنها در زندگی می‌تواند درست باشد آنچه که ما در این مجالس به مشکل برمی‌خوریم، مشکل فرهنگ وارداتی است البته محدوده‌ای از آن را ما نیز در فرهنگ خودمان داشته‌ایم و چه بسا ممکن است اسلام با آن مشکلی نداشته باشد اگر در مجلس زنان باشد و نامحرمی در مجلس نباشد.

گاهی اوقات چیدمان خوب یا مرتب و منظم بودن را با تجمل‌گرایی اشتباه گرفته‌ایم در حالی که خود نظم، لذت‌بخش است

 بعضی چیزها وارداتی است ما مدل و الگو می‌گیریم از فرهنگ دیگران و بعد فکر می‌کنیم چون از فرهنگ غربی اتخاذ شده حتماً درست است و ما را هم شاد خواهد کرد در حالی که در همان مجلس شادی می‌بینیم خانمی نشسته و درونش پر از کینه است اما چه کاری می‌توانیم برای شاد بودن آن انجام دهیم شاید به لحاظ ظاهری لب‌شان می‌خندند اما از درون از شدت ناراحتی بغض در حال انفجار است به نظرم تأثیر فرهنگ بیگانه بیش از اندازه شده است.

* راهکار عملیاتی شما برای داشتن مجلسی شاد و بدون گناه چیست؟

 

 

پسندیده: نخست اینکه افراد به صورت جمع، دور هم نشستند چرا که جمع بودن خودش یک نکته است که در خانواده‌های ما کاهش پیدا کرده است. دوم؛ این جمع الزاماتی را که در چارچوب شادی وجود دارد را رعایت کنند محلی که در آن حضور دارند محل مرتبی باشد؛ چیدمان می‌تواند مؤثر باشد گاهی اوقات ما چیدمان خوب یا مرتب و منظم بودن را با تجمل‌گرایی اشتباه گرفته‌ایم در حالی که خود نظم، لذت‌بخش است. همچنین استفاده از عطر و بوی خوش، لذت بویایی ما را تحریک می‌کند یک موضوع شادی‌آور که گناه در آن نباشد درباره آن صحبت و همفکری شود، بحث خندیدن و شادی کردن با هم و مزاح‌ها می‌تواند در این جمع‌ها باشد. استفاده از خوراکی‌ها؛ بخشی از لذت‌ها برای خوردن و آشامیدن است، چیزی را که آن جمع دوست دارند انجام دهند.

بعضی از موارد هم امکانات بیشتری می‌خواهد مانند استفاده از آب که باعث شادی و نشاط می‌شود. تحرک داشتن: خیلی از وقت‌ها فکر می‌کنیم باید کار خاصی انجام دهیم تا شاد شویم در فرهنگ امروزی چون تحرک‌ها کم است بدن خمود من اجازه نمی‌دهد که روحم، روح شادی باشد اگر این مجلس ما، این دور هم نشستن‌ ما در پارک و همراه پیاده‌‌روی باشد مجموعه این موارد اعم از منظره خوب، آب و هوای خوش، تحرک بدنی و گفت‌وگو، استفاد از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها می‌تواند احساس نشاط و شادابی را به افراد بازگرداند و ریشه‌ای‌تر از همه اینها آن دل صاف داشتن است؛ یعنی افراد با دل پاک، نیت صاف با هم ارتباط داشته باشند نه با حسادت و کینه و سو‌ءظن و بدبینی نسبت به هم.

نکته‌ای که واقعاً مجالس ما را از درون به آشوب می‌کشاند همین چشم و هم‌چشمی‌ها است. نوع پوشش ما باید اولین بار باشد که استفاده کرده‌ام اگر دومین مرتبه باشد فرد احساس حقارت می‌کند که چرا در این مجلس مهم، لباسی را پوشیده که قبلاً هم یکبار پوشیده است این گونه امور پست و دون‌مایه باعث می‌شود افراد نتوانند از چیزهایی که دارند استفاده کرده و لذت ببرند لذا فکر می‌کنند حتماً باید آواز و آهنگی باشد و حتماً باید کسی باشد که حرکاتی موزونی انجام دهد مرحله بعد شدت می‌گیرد و مواد مخدر و مشروبات الکلی هم به آن اضافه می‌شود. بنابراین جای دیگری مشکل دارد و ما به جای اینکه آنها را اصلاح کنیم مرتب می‌آییم درجه عوامل محرک شادی را افزایش دهیم تا فکر کنیم شادتر شده‌ایم در حالی که در نهایت اثر معکوس گذاشته و مخرب شادی‌های ما خواهد بود.

دیدن منظره‌های خوب، آب و هوای خوش، تحرک بدنی و گفت‌وگو، استفاد از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها می‌تواند احساس نشاط و شادابی را به افراد بازگرداند و ریشه‌ای‌تر از همه اینها آن دل صاف داشتن است

رفیعی: به نظر بنده گروهی که دور هم جمع می‌شوند و می‌خواهند شاد باشند محتوای سخنان‌شان می‌تواند از سنخ دیگر باشد به جای اینکه افراد ناراحت از این  باشند یک ساعت فلان‌جا رفتیم و هیجانی تجربه نکردیم بیاییم در این جلسات محتواهایی بگذاریم که وقتی فرد به خانه‌اش باز می‌گردد، در منزل خودش احساس خوب آن جلسه ادامه داشته باشد و این احساس را داشته باشد که چقدر خوب شد که من امروز به فلان جلسه رفتم. بنابراین در این جلسه باید اتفاقاتی بیفتد که هیجانات پایدارتری به من بدهد.

مثلا هر بار یک نفر از اتفاقات مثبت زندگی‌اش تعریف کند یا جنبه‌های مثبت زندگی‌اش را به زبان بیاورد و دیگران هم بشنوند و آن روز را به شنیدن نکات مثبت در یک موضوع خاص اختصاص دهند. دوم اینکه اگر افراد حاضر در جلسه نسبت به هم کینه و عداوتی دارند رسماً اعلام کنند که گذشت کرده و همدیگر را خواهند بخشید.

برنامه‌ریزی کنیم نوع پذیرایی که قرار است در آن جلسه صورت گیرد یک پذیرایی سطح متوسطی باشد که از عهده همگان برآید ولو اینکه یکی وضع اقتصادی‌اش خوب و دیگری وضع مالی متوسطی دارد تا آن فرد برای فراهم کردن یک ساعت شادی، قبل و بعدش گرفتار یک سری از هیجانات منفی نشود.

نباید مسئله را غلط طرح کنیم؛ اینکه ما فقط شاد باشیم و یک هیجانی پیدا کنیم یا اینکه می‌خواهیم یک احساس خوب پیدا کنیم بسیار با هم تفاوت دارند!

پسندیده:‌ خیلی مهم است که شاد بودن برای ما مهم است یا احساس خوب پیدا کردن؟ نباید مسئله را غلط طرح کنیم؛ اینکه ما فقط شاد باشیم و یک هیجانی پیدا کنیم یا اینکه می‌خواهیم یک احساس خوب پیدا کنیم بسیار با هم تفاوت دارند فرهنگ ما به دنبال این بوده و همین هم درست است که غربی‌ها هم آرام آرام رویکردهایشان در حال تغییر است این صحیح است و اگر اینگونه شد ما فقط به دنبال این نیستیم که آیا به کار بردن آلات موسیقی، جایز است یا جایز نیست.

منبع: فارس

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد