به گزارش فناوری فرهنگی، خلاصه ای از سخنان دکتر محمدامین قانعیراد (۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵)چاپ شده در کتاب درآمدی بر کاربردی سازی علوم انسانی در ایران به کوشش خانم دکتر حیاتی
تا زمانی که علوم انسانی در بدنه دانش به رسمیت شناخته نشود و جایگاه آن به عنوان یک شریک عاقل و هوشمند به رسمیت شناخته نشود، تجاریسازی علوم انسانی باعث میشود مادر مسیر اشتباهی قرار بگیریم که دیگران افتادند.
ضرورت ورود علوم انسانی به عرصه
وقتی گفته میشود تجاریسازی علوم انسانی، تصور میشود علوم انسانی باید به طور مستقل و جداگانه به تجاریسازی بپردازد؛ در حالی که بسیاری از این طرحهایی که انجام میشود؛ مانند مهندسی، شهرسازی، سدسازی، پزشکی و بسیاری از رشتههای دیگر که مشغول کار اقتصادی هستند، به طور اجتنابناپذیری به علوم انسانی وابسته هستند و نتوانستهاند از آن بهره ببرند. وزارت نیرو یا بخشهای دیگر پروژههای کلانی را اجرا میکنند که در آن به علوم انسانی بها ندادهاند. در این طرحها چه مقدار اعتبار برای بخش علوم انسانی هزینه کردهاند؟ تقریباً هیچ؛ ولی پروژههای بسیار کلانی را به مهندسی اختصاص میدهند. بعد میگویند: ما مهندسها، این کارها را میکنیم و این نتیجهاش است! شما علوم انسانیها چه میکنید؟ پاسخ این است که ما علوم انسانیها که کنار شما نبودیم؛ به همین دلیل شما کارتان را خراب کردید! برای نمونه طرحهای انتقال آب ـ مثلاً الان صحبت انتقال آب دریای خزر به سمنان است ـ تا چه مقدار از سوی دانشمندان علوم اجتماعی بررسی شده است؟ اگر ایده انتقال آب عملیاتی شود، تجاریسازی اتفاق میافتد و حجم عظیمی از پول را در این کشور جابهجا خواهد کرد. اما واکنش افراد مسئول این است که میگویند: انتقال آب چه ربطی به علوم انسانی و اجتماعی دارد؟ تا زمانی که ربط انتقال آب با علوم اجتماعی مشخص نشود، بهتر است بحث تجاریسازی علوم انسانی هم مطرح نشود. آیا نباید طرحهای عمرانی تجاری ـ اقتصادی نیازسنجی شوند؟ آیا نباید برای این طرحها برنامهریزی شود؟ آیا نباید در فرایندهای مختلف اجرای طرح، ارزیابی صورت گیرد؟ آیا نباید اثر اجتماعی طرحها روی جامعه، فرهنگ، زندگی مردم و اقتصاد سنجیده شود؟ آیا نباید تأثیر زیستمحیطی آن سنجیده شود؟ بدیهی است این بخش کار را علوم انسانی انجام میدهد و در ذات علوم انسانی است.
پیامدهای جبرانناشدنی غیبت علوم انسانی
در هر نوع فعالیت اقتصادی که علوم انسانی وجود نداشته باشد، پیامدهای منفی ایجاد میشود. الان در شهرداریها یک معاونت اجتماعی ـ فرهنگی تعریف شده است که مثلاً در مورد خانواده یا مسجد تحقیق میکند. از آن طرف ھم مهندسین شهر را میسازند؛ بعد نتیجه این میشود که مثلاً در این شهر جای پارکینگ پیدا نمیشود؛ شهری که به ساختمان تقلیل یافته است؛ شهری که مناسبات اجتماعی، هویت ونشانههای شهریاش از بین رفته و ناشهر و ویرانشهر شده است. چرا خیلی از شهرهای ما ویران شهر شدهاند؟ چون علوم انسانی در هیچ جایی از این شهر حضور ندارد. اخیرا راجع به این قضیه تحقیق کردیم؛ یعنی به نوزده واحد از واحدهای سازمانی شهرداری مراجعه کردیم و گفتیم: شما برای جامعه چه کار میکنید؟ گفتند: یعنی چه؟ ما عمران و خدمات ارائه میدهیم و زباله جابهجا میکنیم. در کلانشهر تهران، حجم عظیمی از پولها جابهجا و صرف تجاریسازی میشود. حالا علوم انسانی این وسط چه باید بکند؟ باید جلوی این تجارت را بگیرد. یک جایی بگوید: آقای شهردار! اهالی شورای شهر! شما که فکر این هستید که هر ساختمانی ساخته شود، باید حق تراکمی گرفته شود تا کنار آن کاری تولید شود و مثلاً یک کارگر بیاید و زباله را حمل و نقل کند؛ این اشتباه است! فقط با این دید به شهر نگاه نکنید؛ شهر در حال از بین رفتن است! کاش درآمد شهر تهران به یک دهم از آنچه که اکنون هست کاهش پیدا کند؛ ولی زندگی کنونی شهری در آن ارتقاء یابد، علوم انسانی میتواند این سخن را بگوید. این سخنان خیلی به مذاق دوستان، مسئولین و آنهایی که در حوزه مهندسی کار میکنند، خوشایند نیست. آنها منطق خود را به ما تحمیل میکنند: در عین حال میگویند: ای علوم انسانی! تو هم برو تجاریسازی کن. سؤال اینجاست که مهندسین با این همه منابع مالی کشور در پروژههای عظیم خود چه میکنند؟
جای خالی علوم انسانی
من علوم انسانی میخواهم کنار این مهندسین کار کنم: من میخواهم بیایم در وزارت نفت یا شرکت پتروشیمی ایران و جاهایی که مهندسین آن را در انحصار خود قرار دادهاند، کار کنم. نمیشود که به من بگویند: ای علوم انسانی، برو در ثبتاحوال تجاریسازی کن و من هم میخواهیم در شرکت نفت تجاری سازی کنم! جواب ما علوم انسانیها باید این باشد: من میخواهیم بیایم کنار شما و از دانشم استفاده کنم و بعد ببینم این عسلویه عظیمی که ساخته میشود ـ و ساخته شده ـ چقدر به پژوهش اجتماعی اتکاء داشته است؟ آیا ارزیابی اجتماعی از آن صورت گرفته است؟ البته در این زمینه انجمن جامعهشناسی ایران، چند سال پیش طرحی در چند جلد گزارش انجام داد و بعد هم در سمیناری آن را ارائه کرد؛ و در پایان هم به بایگانی رفت. الان میخواهند که یک عسلویه دیگر برای شیرین کردن آب خلیج فارس بسازند. میگویند: ما یک عسلویه دیگری در حد آن عسلویه باید بسازیم و این هم صنعت بزرگی است. بهتر است دولت کارشناسان علوم انسانی را برای انجام تحقیقات به آنجا ببرد.
در حال حاضر نظام پزشکی ما به صنعت تجاری تبدیل شده است؛ یعنی صنعت پزشکی به جای دانش پزشکی نشسته است؛ مطبهای مختلف، بیمارستانهای مختلف، تجهیزات پزشکی بسیار گسترده، استخدام تعداد زیادی پزشک و پرستار؛ و در کنار آن، اوج بیماری و افزایش بیماری، همه و همه نشان از تجاریشدن این صنعت دارد. این نتیجه فرآیند تجاریسازی است. تجاریسازی برخلاف انتظاری که از آن وجود دارد که مشکل را حل کند، ممکن است به یک منطق درونی تولید ثروت تبدیل شود، بدون اینکه مسئله را حل کند؛ یعنی تعداد زیادی پزشک و پرستار و بیمارستان و حجم زیادی تجهیزات پزشکی وجود داشته باشند؛ اما وقنی وارد بیمارستان میشوید، مشکل بیماری حل نشده است. معضل سلامتی مردم یک معضل اجتماعی است که برای حل آن باید یک متخصص علوم اجتماعی وارد کار شود. هیچوقت به ذهن کسی خطور نمیکند که یک جامعهشناسی یا فیلسوف، وزیر بهداشت بشود. چرا؟ چون اگر جامعهشناس آنجا برود، مانع تجاریسازی خواهد شد.
چند سال پیش در یکی از اسنادی که برای برنامه توسعه برای قوه قضائیه نوشته بودند، کارشناسی گفته بود: با توجه به آیندهپژوهی در چند سال آینده، از هر سه نقر ایرانی دو نفر در قوه قضاییه پرونده خواهد داشت؛ بنابراین توصیه میشود میزان زندانها، تعداد قاضیها، و تعداد مجتمعهای قضایی افزایش یابد؛ این آیندهنگری است؟ دوستانی که به اسم آیندهپژوهی، مشغول تجاریسازی در دستگاهها هستند، نوعی فالبینی جدید ایجاد کردهاند و به دستگاههای مختلف میگویند: ما برایتان آیندهپژوهی انجام میدهیم و پیشبینی میکنیم برای شما چه اتفاقاتی خواهد افتاده و بعد هم با آنان قراردادهایی میبندند و تجاریسازی میکنند. آیا این کارها علمی است؟
تا زمانی که علوم انسانی در بدنه دانش به رسمیت شناخته نشود و جایگاه آن به عنوان یک شریک عاقل و هوشمند به رسمیت شناخته نشود، تجاریسازی علوم انسانی باعث میشود مادر مسیر اشتباهی قرار بگیریم که دیگران افتادند.
منبع: بردار