به گزارش فناوری فرهنگی، سیطره نگاه «تقدیم به ایتالیا کالوینو» با این خواستار شکل گرفته است که در پی کشف حقیقت و مواردی که وادی انسانیت در آن تعریف شده قرار بگیرد و حتی رخنه کند. منصور صلواتی در اثر جدیدش به سراغ چنین کشفی رفته تا سر از رازی سر به مُهر از دیدگاه خودش بر دارد.
صلواتی تحصیلات خود را در مقطع کارشناسیارشد ادبیات نمایشی به اتمام رسانده و به عنوان پژوهشگر در مکتب ابزورد با توجه به دیدگاه ساموئل بکت به کسب تجربه پرداخته است. او همچنین در مطبوعات به عنوان ویراستار فعالیت داشته است. از فعالیت های این کارگردان می توان به کارگردانی «مادام کامیون»، نویسندگی و کارگردانی «لابراتوار» و «تقدیم به ایتالو کالوینو» اشاره داشت. حال به بهانه نمایش «تقدیم به ایتالو کالوینو» و پرداختن به جوامع انسانی با وی گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
در نمایش «تقدیم به ایتالو کالوینو» دو مبحث مهم نمایشی به صورت مکمل در کنار هم قرار گرفته. این تصمیم بر چه مبنایی طراحی شده است؟
اگر منظورتان از دو مبحث کمدی و تراژدی است، بله. در این نمایش هر دو به فاصله کمی از هم در روند نمایش پیوند خوردهاند. همانطور که نیچه هم گوشزد میکند، زندگی از ادغام تراژدی و کمدی تشکیل میشود و حضور هر دو و در هم آمیختگیشان چیزی نیست جز همان لحظههایی که پشت هم ردیف میشوند. یعنی گذشت زمان هر دو را در هم میآمیزد. زیرا تاکید این نمایش بر خود زندگی و افراد جامعه است و همچنین قرار است مفهوم از دست رفتهای روایت شود، به نظرم بهترین شیوه، ترکیب کمدی و تراژدی است. در واقع ترکیب این دو همان مساله ای است که بشر همیشه به دنبال آن است.
آیا این تصمیم بیشتر به سبب متن نمایشنامه بوده و یا نگاه نویسنده به جهان اثر در ساختار نمایش دخالت داشته است؟
در هر صورت نگاه نویسنده در ساختار اثر هم ورود میکند و نوع فضاسازی مدنظر در روایت شکل میگیرد. به نظرم ترکیب ساختار و جهانبینی کلی اثر به نوعی شاکله مفهوم کلی نمایش را شکل میدهد و به این دلیل است که برای رسیدن به تئاتر معناباخته باید نمایشنامه را به چند لایه تقسیم کرد و در آن کمدی و تراژدی را همزمان پیش برد. در اصل این همان ساختاری است که اشاره کردید، البته ساختار این نمایش با ادغام کمدی و تراژدی متفاوت است. در این نمایش بیشتر سعی کردم ساختار و نوع داستان پردازی و روایت را از یکدیگر تفکیک کنم یعنی ساختاری پست مدرن و روایتی معناباخته.
در این نمایش بیشتر حرفهایی که بین شخصیتها رد و بدل میشود از جهان طبیعت و پیرامون زندگی آنها نشات میگیرد. این نگاه تا چه اندازه با اصالت بشر و جهان درونشان ارتباط دارد؟
بالاخره هر نمایشی اگر خود زندگی هم نباشد برشی از یک زندگی است و در غیررئال ترین نمایش هم رگههایی از زندگی مشاهده میشود. کاراکترهای این نمایش هم در رفتار وهم گفتار به نوعی وامدار محیطی هستند که در آن قرار گرفتهاند. به ویژه در بحث گفتار آنها آن چیزی را بیان میکنند که در محیط اطرافشان وجود دارد. البته از نظر شخصیت پردازی و نوع پردازش درونی هر کدام قسمتی از محیط و جامعه هستند و بیان هر کدام جداگانه در جامعه وجود دارد اما این موضوع مانع نمیشود در تحلیل موجودیتشان در یک محیط یا جامعه قرار نگیرند. یعنی کاراکترها بدون در نظر گرفتن محیط قابل درک نخواهند بود. در این نمایش تاکید داشتم آدمهایی از همین جامعه را پرداخت کنم.
تقدیر و سرنوشت از جمله مواردی است که در طول نمایش بسیار پُر رنگ جلوه میکند. آیا این عنوان را باید به حساب تفسیر جهان هستی قرار داد؟
انسانها در هر مکان و هر زمان به نوعی سرنوشتی را زندگی میکنند که آن را قبول و در مسیر زندگی این تقدیر را زیست کردهاند. شخصیتهای این نمایش هم با وجود انکار از این سرنوشت خود درگیر همین موضوع هستند و بدون هیچ نارضایتی به اقبالی که برای آنها تعریف شده تن میدهند. تن دادن به تقدیر به نوعی تن دادن به هر اتفاقی است که قرار است بیفتد. البته در این نمایش یکی از شخصیتها استثنا است و به جای قبول این تقدیر با آن مقابله میکند هرچند این تلاش ممکن است بیهوده باشد و به جایی نرسد اما کمبود این تلاش در جامعه ما حس میشود.
نمایش «تقدیم به ایتالو کالوینو» اثری است که اساس آن بر پایه دیالوگ بنا نهاده شده و اتفاقات به نوعی کارکرد آن را تامین میکنند. این تمهید دلیل خاصی داشته است؟
اساس و پایه تئاتر معناباخته، گفتوگو است. بنابراین در این نمایش هم هسته اصلی روایت از تصویر به دیالوگ رسیده و عنصر اصلی و نخ نامرئی ای که قصه را پیش میبرد صحبتهای تکراری و عبثی است که شخصیتها با آن تعریف میشوند؛ یعنی داستان از یک ساختار کلی به خرده روایتهایی پیوند خورده که در پُرگویی شخصیتها نمود پیدا میکند و قصه درون و تو در توی دیالوگها پیش میرود. یک هزار توی گنگ از یک رشته دیالوگهای تکراری که معنا را در زیر لایههای نمایش قرار میدهند. حال این تمهید به آن جهت است که قرار نیست همه روایت شکل بیرونی داشته باشد.
نقادی از جهان پیرامون و انسانها جزو نکات مهمی است که در اثر به آن توجه شده و حتی جهان داستان را به مسیر مشخص خودش میبرد. درست است؟
هر اثر هنری اگر به جهان اطرافش نپردازد به چه موضوعی قرار است بپردازد!! نقد جزو شاخصههای یک نمایش است. البته این نقد در نمایش مستقیم گفته نمیشود و با نشان دادن ضعفها و کمبودها، جامعه مورد نقد قرار میگیرد. هرچند مقصود اصلی، آدمهایی تهی هستند که در جامعه زندگی میکنند و بدون تفکر در مسیر شی شدن قدم برمیدارند. به نظرم یکی از کمبودهای نمایش در ایران موضوع نقد است.
باتوجه به این موضوعات شخصیت پردازیها در متن چگونه شکل گرفته است؟
شخصیت پردازی از همین ضعف و کمبودها که اشاره کردم نشأت گرفته است. البته هر شخصیت در این نمایش کاربرد و تعریف خودش را دارد و به هر کاراکتر بر اساس کاربردش در نمایش پرداخت میشود. البته بعضی کاراکترها به کاریکاتور تبدیل شدهاند و از نظر کلیت شخصیت پردازی از نگاه متفاوتتری قابل بررسی هستند. در هر صورت شخصیتها بازنمای محیطی هستند که در آن زندگی میکنند و تفسیر جامعه از تعریف همین کاراکترها شکل میگیرد.
این نگاه در میزانسن بازیگران چه اندازه موثر بوده است؟
میزانسن برای من تعریفی کلیتر از شخصیت پردازی و قرارگیری بر حسب نوع کاراکتر دارد. هر بازیگر برحسب نیاز کلیت نمایش باید در ترکیببندی قرار گیرد و این طور نیست که میزانسن بستگی به شخصیتها داشته باشد. همه میزانسنها، کلیت نمایش و حتی نور و دکور هم باید در راستای مساله نمایش و تحلیل نمایشنامه پیش بروند. اگر این طور نباشد نگاه کلی به اثر دچار تزلزل میشود و آن مفهومی که مدنظر است شکل نمیگیرد.
موقعیت نمایش با ضرب آهنگهایی تغییر داده میشد با این هدف که لحظات جدیدی در داستان به وجود آید. این تعمد گویای چیست؟
این ضرباهنگها به نوعی موتیفی است که در کل نمایش پخش شده و هم در فرم و هم در مفهوم تاثیرگذار است. نمایش معناباخته به دلیل سکونی که دارد کمی تماشاگر را کرخت میکند. البته این تمهیدات برای هر چه بیشتر نگه داشتن مخاطب شکل میگیرد. حال قابل ذکر است این موتیفها در این نمایش رابطه مستقیم با مفهوم دارد.
استفاده از فرم در بخشهایی از این نمایش مسیر روایت را به لحاظ تصویری تامین میکند. دلیل این تصمیم چیست؟
البته که فرم هم قسمتی از نمایش است. در این نمایش سعی شده با ادغام حرکت و موسیقی مفهوم علاوه بر داستان از طریق تصویر هم شکل بگیرد. صحنههایی که حرکت در آنها وجود داشت به نوعی تأویل من از نقش همسرایان در زمان حاضر است. این فرم کمک میکند مفهوم پنهان شده در زیرلایههای متن بیشتر نمود داشته باشد و فهم را برای مخاطب آسانتر میکند.
در این اثر چه نکاتی در مبحث کارگردانی برایتان حائز اهمیت بوده است؟
مهمترین گزینه در کارگردانی برای من مساله و مفهوم نمایش است که شنیده شود. همه عناصر نمایش باید در خدمت تحلیل نمایشنامه قرار گیرند و مفهوم کلی مقصد همه میزانسنهایی است که باید شکل بگیرد.
آثار نمایشی برای ترغیب مخاطب به دیدن نمایش راهکارهایی را مدنظر قرار میدهند. حال باتوجه به اینکه این نمایش اثری مفهومی است چه مختصاتی را به مخاطب ارائه دادهاید؟
همینطور که اشاره کردید این اثر، نمایش مفهومی است و تاکید روی تاثیری است که مخاطب از آن مفهوم میگیرد و برداشت من در مورد مخاطب فاصله زیادی با دیگر همکاران دارد. برای من مهمتر از مخاطب تاثیری است که قرار است در اندیشه او گذاشته شود. اگر نمایش نتواند در فکر مخاطب تاثیر بگذارد دیگر تئاتر نیست و باید اسمی دیگر برایش انتخاب کرد.
منبع: ایران تئاتر