به گزارش فناوری فرهنگی، همانطور که در قسمت قبل مرور کردیم، نطفه تولد استودیوی فیلمسازی مارول به اواخر دهه ٣٠ میلادی باز می گردد، یعنی زمانی که مارتین گودمن تصمیم گرفت مجله ای منحصر به فرد در آن زمان به زیر چاپ ببرد؛ مجله کمیک استریپ «مارول کمیک»!
تنها سه شماره از چاپ این مجله گذشته بود که تیراژ آن به رقم باورنکردنی یک میلیون نسخه رسید. این اقبال خیره کننده بلیت ورود ابرقهرمانان به دنیای هزار رنگ هالیوود بود و
قرعه اول به نام کاپیتان آمریکا افتاد.
همانطور که در آن قسمت ذکر شد فروش بی نظیر یک میلیون نسخه ای سومین شماره مجله، همچون لقمه ای چرب نگاه دست اندرکاران صنعت سینما را به خود جلب کرد و کاپیتان آمریکا راه خود به سوی شهرت و افتخار را پیدا کرد.
منفی در منفی یا مجمع بی خاصیت ها
اولین استودیویی که برای جان بخشی سینمایی به کاراکترهای مارول پا پیش گذاشت استودیوی ریپابلیک Republic Studioبود. آنها در ۱۹۴۴ یعنی سه سال بعد از اولین حضور کاپیتان آمریکا روی جلد مجله «مارول کمیک» امتیاز ساخت نسخه سینمایی را از آن خود کردند، اما این اقتباس سینمایی به دلیل زنجیره ای از اشتباهات و اتفاقات به یک رسوایی مطلق تبدیل شد. ریپابلیک برای ساخت این فیلم بودجه ای ۱۸۰ هزار دلاری (که تا ۲۲۰ هزار دلار بالا رفت) تخصیص داد و این بیشترین بودجه تاریخ کمپانی آنها تا آن زمان بود، اما ضعف کارگردانی، فیلمنامه و انتخاب بازیگر آن را به یک پروژه پرخرجِ شکست خورده تبدیل کرد.
در حقیقت بزرگترین مشکل این فیلم آنجا بود که آنها آنقدر از نسخه اصلی داستان منحرف شدند که هر طرفدار متعصبی را از خود زده می کرد. استیو راجرِ سرباز که در داستان اصلی در جریان آزمایش سری ارتش با تزریق سرمی خاص به هیبت یک ابرانسان درآمده بود در فیلم به یک بازپرس قضایی به اسم گرنت گاردنر تبدیل شده و آن آزمایش مخفی و سرم مخصوص حذف شده بود! شنل و زره معروف کاپیتان را نیز فراموش کنید چون آقای بازپرس به کلت مجهز شده بود! خط سیر داستان نیز به کلی عوض شده بود و دشمنان نازی داستان با آن که منطقا در دنیای واقعی ۱۹۴۴ نسبت به سه سال قبل بسیار بیشتر در صدر اخبار بودند و دشمنی آنها با ایالات متحده آمریکا و به طور کلی جهان آشکار شده بود از قصه حذف شده بودند.
این تحریفات و بسیاری جزییات دیگر «کاپیتان آمریکا» را به یک فیلم گانگستری بی خاصیت تبدیل کرد، اما فاجعه آن جا رقم خورد که دیک پارسل Dick Purcell بازیگر نقش کاپیتان آمریکا درست یکی دو هفته پس از اتمام فیلمبرداری و قبل از اکران در رختکن دچار حمله قلبی شد و از دنیا رفت. در حقیقت انتخاب او از اول به دلیل چهره معمولی و با اضافه وزن زیر سوال بود و این اتفاق به آنچه از کاپیتان آمریکا مانده بود لطمه جبران ناپذیری زد. بازیگری که به قول مورخ سینما – ریموند استدمن Raymond Stedman – فشار فیلمبرداری بیشتر از توانایی قلبش بود و بازی در این فیلم باعث مرگ او شد هرگز نمی توانست در اذهان توده های مردم در جایگاه یک ابرقهرمان بنشیند.
این شکست آن قدر بزرگ بود که حضور ابرقهرمانان مارول را تا ۲۲ سال در تلویزیون و تا ۴۰ سال در سینما به عقب انداخت!
چرخه سرگردانی
سال ۱۹۶۶ بود که گروهی از ابرقهرمانان مارول بعد از دو دهه راه خود را به تلویزیون باز کردند. Marvel Super Heroes عنوان شویی نیم ساعته بود که از سه قسمت هفت دقیقه ای تشکیل می شد. هر کدام از این اپیزودهای نیم ساعته به یکی از این ابرقهرمانان اختصاص داشت:
دوشنبه ها مخصوص کاپیتان آمریکا بود. سه شنبه ها هالک هنرنمایی می کرد و چهارشنبه ها مردآهنی. پنجشنبه و جمعه ها هم به ثور Thor و نامور Namor اختصاص داشت. این برنامه گرچه می توانست شروع مجدد خوبی برای حضور ابرقهرمانان در رسانه های تصویری باشد اما به دلیل کیفیت ساخت پایین، این جریان را برای ۱۰ سال دیگر به محاق برد.
در میانه ۱۹۷۷ شوی هالکِ باورنکردنیThe Incredible Hulk ، غول سبزرنگ مارول را به قاب تلویزیون آورد. این نسخه تلویزیونی گرچه تغییراتی جزیی با نسخه اصلی مجله داشت اما بالاخره نگاه ها را به سوی خود جلب کرد و یک موفقیت رسانه ای بود. لو فریگنو Lou Ferrigno بدنساز در نقش هالک ظاهر شد و برای ۴ دهه بعد در بسیاری از نسخ تلویزیونی و سینمایی یا در این نقش بازی کرد یا به جای هالک صحبت کرد. جدیدترین حضور صدای فریگنوی ۶۵ ساله امسال در فیلم ثور: راگناروک(۲۰۱۷) خواهد بود.
در همان سال ابرقهرمان خزنده نیز صاحب شوی خود شد. «مردعنکبوتی شگفت انگیز» عنوان برنامه ای بود که پخش آن برای دو فصل ادامه داشت. این شو با موفقیت به پیش می رفت که استن لی Stan Lee به عنوان خالق این شخصیت گرچه به عنوان ناظر در تمام مراحل بازنویسی تلویزیونی حضور داشت اما از نتیجه ناراضی بود و جلوی پخش آن را گرفت. به نظر می رسد آن اوایل مردعنکبوتی آنقدرها هم شگفت انگیز نبوده است!
اکنون مارول با موفقیت های اخیر، شجاعت آن را یافته بود تا بقیه ابرقهرمانان خود را نیز به رسانه های تصویری عرضه کند. اگر هالک می تواند موفق باشد چرا دکتر استرنج Dr. Strange این بخت را نداشته باشد.
شاید وقتی دیگر
مارول حتی تصمیم گرفت دوباره بازیکن قدیمی خود را روی پرده نقره ای بفرستد. در ۱۹۷۹ کاپیتان آمریکا که ۳۵ سال به نیمکت دوخته شده بود، نه یک بار که دو بار در قالب فیلم سینمایی ظاهر شد. این نسخه ها وفاداری بیشتری به اصل قصه داشتند و حضور کریستوفر لیChristopher Lee – همان بازیگر معروف نقش سارومان در ارباب حلقه ها – آن را به اثری قابل اعتنا تبدیل کرده بود. آن ها گرچه اقبال بیشتری از اولین هم سلف خود داشتند اما آن قدر موفق نبودند که سومین دنباله ساخته شود. مارول برای ۸ سال دیگر به لاک خود بازگشت.
مارول، سال ۱۹۸۶ با داستانی دیگر برگشت. آنها این بار تلاش داشتند بخت خود را در شخصیتی غیرقهرمان گونه بیازمایند. هواردِ مرغابی Howard the Duck جانوری بدخلق، بامزه و انسان گونه بود که از فضایی دیگر آمده و در موقعیت ناگواری در زمین گیر کرده است.
شخصیتی که به قول خالقش استیو گربر Steve Gerber در پس لایه سطحی خود، دغدغه ای اگزیستنسیال دارد. او نقل می کند: شوخ ترین چیزی که در این داستان وجود دارد این است که هیچ چیز شوخی نیست. مهمترین و جدی ترین نقاط زندگی و احمقانه ترین آنها تنها با تغییر زاویه دید از هم متمایز می شوند.
فارغ از درستی این نظریه یا وجود چنین تفکری در پس این شخصیت، این تلاش هم تنها یک فضاحت به بار آورد. مارول حتی این بار از همکاری لوکاس فیلم و یونیورسال بهره جست اما نتیجه یک شکست مطلق بود و فیلم هواردِ مرغابی(۱۹۸۶) در گیشه شکست سختی خورد و در مراسم اسکار آن سال کاندیدای ۶ تمشک طلایی شد که ۴ تای آنها را به خانه برد. نقل است که نویسندگان فیلم برای پرهیز از جوابگویی به منتقدان در تمام طول اکران فیلم در جزایر هاوایی به سر بردند!
گویا هنوز همای سعادت قصد نشستن بر شانه های مارول را نداشت، اما حداقل باید قدردان اراده آنها بود که با وجود تمام این شکست ها، کنار نکشیدند چراکه قرار بود یکی دو دهه بعد این ابرقهرمانان چهره صنعت سینما و دنیای سرگرمی را به کلی عوض کنند.
ادامه دارد…
منبع: مهر