به گزارش فناوری فرهنگی، یکی از ویژگیهای اصلی پینما، دنبالهدار بودن تصاویر است؛ این ویژگی نسبت به روایتگری، شاخصتر به نظر میرسد، چرا که روایتگری در هنرهای دیداری به عنوان یک سنت مطرح بوده است. در بیشتر شاهکارهایی که از گذشته به جای مانده، داستان و روایتی در پسزمینه اثر وجود داشته که به واسطۀ آن برداشت و تفسیر اثر میسر میشده است (دیوید کریر، رابرت سی.هاروی، راجر سابین ۱۳۹۳, ۴۷). این موضوع برای تصاویر روایی محدودیتهایی نظیر نارسایی تصویر برای افرادی که از داستان اثر بیخبرند، ایجاد میکند. پینما به کمک جملاتی که در تصویر جای میگیرند، و همچنین با استفاده از توالی تصاویر، محدودیت یادشده را از بین میبرد. توالی تصاویر ایجاب میکند تا برای فهم درست یک تصویر، از صحنههای پیش و پس از آن نیز با خبر باشیم. در واقع روایتگری در پینما به کمک توالی تصاویر مطرح میشود.
در پینما، کادرهایی که در یک سکانس قرار میگیرند، میبایست در ارتباط با یکدیگر باشند تا بتوانند روایت را شکل دهند. با وجود اینکه هر یک از تصاویر در کادرهایی جداگانه ارائه میشوند، اما یک روایت پیوسته را مطرح میکنند. در واقع ذهن مخاطب با تصور کردن چند اتفاق مرتبط، دو تصویر متوالی را به یکدیگر ارتباط میدهد. «اسکات مک کلود[۱] در کتاب خود، درک کمیک: هنر نامرئی[۲]، کلمه «بستار» را به کار میبرد، روشی که بیننده از فضای بین دو کادر، به مثابه «ناودان»، استفاده میکند تا دو تصویر جداگانه را به یک ایدۀ واحد تبدیل کند.» او معتقد است هر چقدر هم دو تصویر پیاپی نامتشابه به نظر برسند، باز هم بهناچار نوعی رابطه بین آنها پدید میآید. شاید در برخی پینماها این اتفاق، یعنی نامتشابهبودن تصاویر پیاپی بیفتد، اما تا وقتی عمدۀ گذارها[۳] سرراست و واضح نباشند، روایت شکل نمیگیرد (همان، ص۴۸). در پینماها سعی میشود تا از گذارهایی استفاده شود که با سرعت بالا اتفاق میافتد، این امر سبب میشود علاوه بر اینکه پینما ایستا و خستهکننده به نظر نرسد، از ایجاد وقفههای طولانی نیز پیشگیری میکند، زیرا در این صورت ماجرا بریدهبریده یا با پرش نمایان میشود (همان، ص۴۹).
در روایتهای تصویری قدیم، هر تصویر، نمایانگر بخشی از یک واقعۀ جاری است که بیننده با نگاه کردن به آن تصویر، صحنههای پیش و پس از آن را در ذهن بازسازی میکند. امّا در پینماها تصویرهای نزدیک به هم صحنههای متوالی را ارائه میدهند که روش روایتگری آنها بسیار مشابه با روش روایت رمانها است[۴]. به عنوان مثال، وقتی به تصویر روبهرو نگاه میکنیم، کادرهایی از یک داستان را میبینیم. در گذار از این کادرها، دیدگاه ما مرتباً در حال تغییر است، امّا به کمک کلمات درون ابرها، تصاویر کادرها را به عنوان صحنههایی از یک ماجرای پیوسته می بینیم؛ همانطور که در یک روایت نوشتاری این چنین است (همان، ۴۸و۴۹). این تأثیر حتی در نحوۀ خوانش پینماها نیز دیده میشود. به طوری که در کشورهای انگلیسی زبان، طبق عادت خواندن متون، پینماها را نیز از چپ به راست و از بالا به پایین میخوانند.
پینما با توالی تصاویر قابل درک خواهد بود. تصاویر کادرها در کنار هم معنا پیدا میکنند و داستان را برای بیننده-خواننده به طور کامل روایت میکنند، اغلب نمیتوان از روی یک کادر پینما، پی به روایت آن برد. در واقع توالی تصاویر و روایتگری از ارکان اصلی پینماها محسوب میشوند که اساس شکلگیری آن نیز هست.
تصویر۱-دیک ترسی[۵]، دتا، انتشار در دیک ترسی: مشهورترین کارآگاه امریکا، ۱۹۹۰٫
لیلا تیمورینژاد
منبع: خانۀ پینمای ایران