چرا وسواس آمریکا در مورد آموزش دوره‌های اس‌تی‌ای‌ام خطرناک است؟

به گزارش فناوری فرهنگی، دانش‌آموزان آمریکایی از نظر دانش در ریاضی و علوم رتبۀ پایین‌تری در مقایسه با بسیاری از کشورهای دنیا دارند اما آمریکا همیشه در پویایی و خلاقیت و کارآفرینی پیش‌رو بوده است. مشاهدات نشان می‌دهد که هرچند دانش آموزان آمریکایی در دانش فنی رتبۀ پایین تری دارند اما در اعتماد به نفس رتبۀ بالایی دارند.

این یادداشت در بخش اول و دوم خود می‌کوشد نظام آموزشی لیبرال را که در حال حاضر به علت رتبۀ پایین دانش‌آموزان آمریکایی در ریاضی و علوم در مظان اتهام قرار دارد، دارای قابلیت پرورش اعتماد به نفس و خلاقیت توصیف کند.


آمریکایی‌ها باید قبل از تقلید از سیستم‌های آموزشی آسیایی مراقب باشند چون این سیستم‌ها حول محور حفظیات و درواقع امتحان‌محور هستند. من با این نوع سیستم‌ها آشنایی دارم. آن‌ها نقاط قوتی دارند، اما منجر به تفکر، حل مشکل یا ایجاد خلاقیت نمی‌شوند.

و این موضوع، علت آن است که اکثر کشورهای آسیایی از سنگاپور و کرۀ جنوبی گرفته تا هند، در تلاش هستند تا عناصری از آموزش‌وپرورش لیبرال را به سیستم‌های خود اضافه کنند.

جک ما[۱] مؤسس شرکت معظم اینترنتی علی‌بابا در چین، در آخرین سخنرانی خود چنین اظهار داشت که چینی‌ها به‌اندازۀ غربی‌ها نوآور نیستند، زیرا سیستم آموزشی چین، که مبانی را به‌خوبی آموزش می‌دهد، تمام ظرفیت ذهنی و هوشی دانش‌آموز را تغذیه و درواقع ارضاء نمی‌کند.

به دختران آزادی عمل در گسترۀ تحصیلی مربوط به امور تجربی و آزمایشی داده نمی‌شود. اجازه داده نمی‌شود تا دانش‌آموز خود تجربه کند و خود بیاموزد و لذت ببرد. «بسیاری از نقاشان دارای روند یادگیری مفرحی هستند، بسیاری از کارهای هنری و ادبی دارای محصولات مفرح و نشاط‌آوری هستند. بنابراین کارآفرینان ما نیز باید بیاموزند تا چگونه نشاط ایجاد کنند.»

مهم نیست که مهارت ریاضی و علوم شما چگونه است، شما باید فن چگونگی یادگیری، تفکر، و حتی روخوانی را بدانید. جف بزوس[۲] مؤسس شرکت آمازون[۳] و مالک این روزنامه، بر یادداشت‌ها و کوته‌نوشت[۴]هایی که برای شرکت در جلسات هیئت‌رئیسه تهیه و استفاده می‌کند، بسیار تأکید و تکیه دارد.

یادداشت‌هایی که اغلب تا شش صفحۀ پرینت‌شده هم می‌رسند. در جلسات مدیران ارشد که با فاصله‌های اندکی از هم، شاید ۳۰ دقیقه، تشکیل می‌شوند، درحالی‌که همه مشغول مطالعۀ مشروح مطالب و یادداشت‌گذاری لابه‌لای خطوط آن هستند، کوته‌نوشت‌های او به دادش می‌رسند.

«بزوس» در مصاحبه‌ای با آدام لاشینسکی[۵] چنین اظهار داشت:

«نوشتن جمله‌های کامل دشوار است، آن‌ها فعل لازم دارند. پاراگراف‌ها دارای جملات ضابطه‌مندی هستند. نمی‌شود یک کوته‌نوشت شش‌صفحه‌ای با ساختار روایی تهیه کرد و دارای قدرت تفکر قوی و شفاف نبود!»

شرکت‌ها اغلب قوی بودن ازنظر مبانی را به مهارت‌های کارشناسی محدود ترجیح می‌دهند. «اندرو بنت[۶]» که یک مشاور مدیرعامل است، با نظرسنجی از ۱۰۰ مدیر تجاری دریافت که ۸۴ نفر از آن‌ها استخدام افراد باهوش و پرشور را ترجیح می‌دهند، حتی اگر تخصصی را که شرکت آن‌ها می‌خواهد، نداشته باشند.

نوآوری در تجارت همواره فراتر از فناوری، و درواقع با هوش و فراست آمیخته بوده است. فیس‌بوک[۷] را ملاحظه کنید. مارک زاکربرگ[۸]، (بنیان‌گذار فیس‌بوک) یک دانشجوی رشتۀ هنرهای لیبرال کلاسیک[۹] و البته علاقه‌مند پرشور و حرارت کامپیوتر بود.

او در دبیرستان مطالعات زیادی راجع به یونان باستان داشت و زمانی که هنوز درگیر کالج بود، در روانشناسی متخصص به‌حساب می‌آمد. نوآوری‌های فیس‌بوک ارتباط زیادی با روانشناسی دارد. زاکربرگ معتقد است که تا پیش از ظهور فیس‌بوک اکثر مردم هویت خود را در اینترنت پنهان می‌کردند. و اینترنت سرزمین گمنامی بود.

فراست نهفته در فیس‌بوک آنجا خود را نشان داد که توانست فرهنگ هویت‌های واقعی را ایجاد کند. طوری که اکنون مردم داوطلبانه خودشان را برای دوستانشان به نمایش می‌گذارند و درواقع اینترنت مبدل به سطح و جایگاهی قابل ‌تبدیل و تغییر شده است.

البته زاکربرگ می‌داند که کامپیوترها و کدنویسی‌های نرم‌افزاری نقشی عمیق و اساسی در عملی‌شدن ایده‌اش داشته‌اند و از آن زمان که این ایده محقق شده، فیس‌بوک و فناوری، به‌طور اعم، هردو به یک اندازه روان‌شناختی و جامعه‌شناختی محسوب می‌شوند.

بیست سال قبل، شرکت‌های مربوط به فناوری، به‌سادگی و تنها با به تولید رساندن محصولشان، نجات می‌یافتند و ادامه می‌دادند. اما امروز باید بر لبۀ برّنده طراحی، بازاریابی و شبکه‌سازی پیچیدۀ اجتماعی حرکت کنند.

شما می‌توانید یک کفش کتانی را با کیفیتی یکسان در سرتاسر دنیا تولید کنید، اما تا یک داستان حول این محصولتان نسازید، نخواهید توانست آن را جفتی ۳۰۰ دلار بفروشید. این در مورد اتومبیل، لباس و قهوه هم صدق می‌کند. ارزش‌افزوده در برندشدن است. اینکه آن برند چگونه در تصورها نقش بسته و معرفی، فروخته یا حمایت می‌شود.

صنعت وسیع و گستردۀ سرگرمی آمریکا را در نظر بگیرید، تماماً حول داستان‌ها، شعرها و ترانه‌ها طراحی و خلق ‌شده است. همۀ این موارد مستلزم مهارت‌ها و توانایی‌هایی بسیار فراتر از محاسنی است که دوره‌های محدود آموزشی اس‌تی‌ای‌ام ارائه می‌دهد.

اشتباه اینجاست که خیال کنیم که درنهایت، اس‌تی‌ای‌ام تنها راه حفظ شغل‌های آمریکایی است. دیوید آوتور[۱۰]، اقتصاددان از دانشگاه ام‌آی‌تی[۱۱] که به‌دقت در مورد فشار «فناوری» و «جهانی‌سازی» بر روی نیروی انسانی، مطالعه و تحقیق کرده است، این‌گونه می‌نویسد: «آن دسته از کارها و اعمال انسانی که قابلیت تبدیل به اعمال کامپیوتری را دارند، کاملاً واضح هستند. اموری که روش انجام آن‌ها قابلیت کد شدن داشته باشند. مانند «ضرب» کردن. که در این امور، کامپیوترها انسان را در سرعت، دقت، کیفیت و حتی صرفۀ اقتصادی، پشت سر گذاشته‌اند. آن دسته از فعالیت‌هایی که خودکارسازی آن‌ها سخت و دشوار است، نیازمند توانایی‌هایی هستند که عبارت‌اند از: انعطاف‌پذیری، قضاوت و حس مشترک. همچنین توانایی‌هایی که نیازمند ادراک ضمنی هستند، مانند فرض کردن یا حتی نقشه کشیدن برای پنهان کردن چیزی».

در تحقیقی که دو پژوهشگر از دانشگاه آکسفورد در سال ۲۰۱۳ انجام دادند، مشخص شد که تنها راه از دست ندادن کار برای کارگرانی که شغل آن‌ها در معرض کامپیوتری شدن است، اکتساب و رشد مهارت‌های اجتماعی و خلاقانه است.

این مسئله به ‌هیچ‌وجه از نیاز برای آموزش تکنولوژی و محصولات فناورانه، نمی‌کاهد، اما اشاره دارد به این‌که اگر قرار است با کامپیوترها کار کنیم (که واقعاً آیندۀ تمام کارها ناگزیر از آن است)، ارزشمندترین مهارت‌هایی که کامپیوترها هنوز از انجام آن ناتوان هستند، انسان بودن است، یک انسان خاص.

و برای آن شغل‌ها و آن زندگی، هیچ کاری بهتر از دنبال کردن عشق و اشتیاق نیست. درگیری با گستره‌ای از مواد خام دانش، در هر دو سطح ساینس (علم) و علوم انسانی و از این‌ها هم بالاتر، مطالعۀ شرایط و اوضاع انسانی (انسان‌شناسی) است.

اولین و آخرین دلیل برای اثبات ارزش یک «آموزش‌وپرورش لیبرال» در ریشه‌هاست. در بخش اعظم تاریخ بشر، آموزش، تماماً مهارت‌محور بوده است. شکارچیان، کشاورزان و جنگاوران به فرزندان خویش شکار، کشاورزی و فن رزم می‌آموختند. اما حدود ۲۵۰۰ سال قبل، این مسئله در یونانی که در حال تجربۀ شکل جدیدی از حکومت یعنی دموکراسی بود، تغییر کرد.

این نوآوری در حکومت، نیازمند نوآوری در آموزش بود. مهارت‌های ابتدایی که فقط به درد معاش می‌خورد، دیگر کافی نبود. شهروندان باید می‌آموختند که چگونه امور اجتماعی را مدیریت کنند و باید «مردم‌سالاری[۱۲]» را تمرین می‌کردند. آن‌ها هنوز هم در همین حال‌اند.

منبع: بردار

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد