به گزارش فناوری فرهنگی،بهار در حال سپریشدن است و حالا موسم جشنوارهها آهستهآهسته فرامیرسد. هرچه زمان پیشتر میرود، جشنوارههای نمایشی بیشتری برگزار میشوند تا اینکه جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در سرمای بهمنماه اختتامیه خیل جشنوارههای سال ١٣٩۵ باشد. بیش از ٣٠ دوره از جشنواره بینالمللی تئاتر فجر میگذرد؛ جشنوارهای که الگوی بسیاری از رویدادهای نمایشی پس از خود شده است. امروزه ١٧ جشنواره در قوارههای ملی و بینالمللی، کمابیش براساس ساختار جشنواره تئاتر فجر برگزار میشود و دهها جشنواره کوچک و بزرگ در استانها و شهرستانها. بیتردید هرگونه تحول در این رویدادِ مرجع، تأثیری بزرگ در جریان تئاتر کشور خواهد داشت. بیگفتوگو همه میدانیم که برای آغاز یک تحول، بررسی وضعیت موجود اساسی و ضروری است. این یادداشت میکوشد با بررسی میزان هزینه و فایده در چنین رویداد عظیمی، ضمن تبیین شرایط موجود، نیمنگاهی به تغییر ساختار اجرائی جشنوارهها داشته باشد.
به صورت میانگین و براساس آمار منتشرشده توسط مرکز هنرهای نمایشی، ١٠ درصد از نمایشهایی که به اجرای عمومی میرسند پیشتر در جشنوارهها اجرا داشتهاند، البته این آمار در ادوار مختلف تغییراتی داشته است. بنابراین در ابتدا این نکته مشخص است که حدود ٩٠ درصد از اجراهای عمومی ارتباط مستقیمی با هیچ جشنوارهای ندارند. به تعبیر دیگر ١٧ جشنواره ملی یا بینالمللی تنها ١٠ درصد از نیاز اجرای عمومی را تأمین میکنند، این جستار در پی بررسی علل و عوامل این رابطه نهچندان معقول نیست که از حوصله خارج است. بلکه همانگونه که مطرح شد، با تمرکز بر سازوکار مالی و اجرائی جشنواره میکوشد تصویری روشن از آنچه بیکموکاست همچون آیینی کهنسال رخ میدهد و تصور تغییر در ساختار یا جایگزینشدن شکلی نو در آن، با مقاومتی محتمل مواجه خواهد شد، دست دهد.
بهصورت میانگین در چندسال گذشته، هر دوره، دومیلیاردتومان برای جشنواره الگو هزینه شده است. اگر به تعداد نمایشهای اجراشده در جشنواره و میزان کمکهزینه تخصیصیافته به گروهها نظری بیندازیم، تقریبا ٣٠ تا ۴٠ درصد از کل هزینه به فعالیت اصلی، یعنی تولید اختصاص یافته است. البته سهم هنرمند از اعتبارات نقدی یک جشنواره تنها به کمکهزینه محدود نیست، بابت فعالیت در هیأت انتخاب، هیأت داوران، دبیر و اعضای دبیرخانه، مدرسین کارگاههای آموزشی، انتشارات، مستندسازی و… هم مبالغی در قالب دستمزد یا حقالزحمه به هنرمندان پرداخت میشود و مبلغ جوایز هم بخشی از عواید هنرمندان است.
اما این ٣٠ یا ۴٠ درصد از کل اعتبارات نقدی جشنواره چه نیازی از نمایشها را پوشش میدهد؟
عموما کمکهزینهها، دستکم چهارمیلیونتومان و دستبالا ٢٠ میلیونتومان است. این فاصله به خاطر سابقه کارگردان یا ابعاد تولیدی نمایش است. اما این مبلغ که به نسبت هزینههای گروه، تقریبا یکسوم هزینههای واقعی تولید برای جشنواره است، تنها میتواند لباس، دکور و بهطورکلی هزینههای آمادهسازی نمایش را مرتفع کند. زمانی چهره این واقعیت تلخ بیشتر نمایان میشود که بدانیم عایدی نقدی هنرمندان آفرینشگر، از کل اعتبارات یک جشنواره تقریبا هیچ است. چراکه همه کمکهزینهها، زیر پلچوبی، مغازههای رنگ و ابزارفروشی و پارچه و لباسفروشی خرج میشوند. اگر این مبالغ را اضافه کنید به مبالغی که دبیرخانه ناگزیر به آژانسهای هواپیمایی، هتلها، چاپخانهها، رستورانها و… پرداخت میکند، واقعیت، آن روی سکهاش را مینمایاند که مبالغ جشنواره قاتُق نان هر صنفی باشد، حتی نمک سفره هنرمند هم نیست.
اما جشنوارهها نهتنها تعطیل نمیشوند یا تغییر نمیکنند که هرروز بر تعدادشان افزوده میشود. از منظر دستگاه متولی جشنواره که به ماجرا بنگریم، گویی برگزاری جشنواره به همین سبکوسیاق، وظیفهای مقدر، معلوم و محتوم است. چند دهه پیش برگزاری چنین رویدادی، هم ضروری بود و هم کارکرد فوقالعادهای داشت، چراکه متولیان دولتی فرهنگ و هنرمند آرمانخواهِ آن روزها بهدنبال تبلیغاتی گسترده برای تبیین و تثبیت انقلاب اسلامی نوپا و جوان بودند. اما با گذشت زمان و تغییرات زیاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و تحول نیازهای جامعه و جنگ فرهنگی در جهان رسانه و… هیچ تغییری در الگوی این جشنواره که حالا در چهارمین دهه عمر خود است، رخ نداده است. ضرورت تبلیغات هیچگاه از بین نمیرود، حتی هرساله ابعاد تازهتری به خود میگیرد، اما این بیتفاوتی عجیب و تصلب ساختار در مقابل تحولات فوقالذکر موجب پیری زودرس و ناکارآمدی این رویدادهاست. یکی، دو دهه پیش محصول جشنوارهها، هنرمندانی خاص و نخبه بود. گو اینکه جشنوارهها هرگز یک فعالیت آموزشی به حساب نمیآیند و حداکثر میتوانند در اشتهار هنرمندی خلاق مؤثر باشند. اما امروزه از رویدادها کمتر میتوان انتظار داشت که حتی در شهرتبخشی به هنرمندی نورسیده توفیق یابند.
حالا چند سؤال پیش میآید:
نخست، آیا نمیتوان با تغییر ساختار جشنوارهها و چابکسازی آنها راهی برای سوقدادن جشنوارههای نمایشی به سمت سلسلهجنبانی و جریانسازی یافت؟
بعد اینکه سازمان تئاتر کشور یا به اعتباری دیگر، تمامی دستگاههای درگیر با موضوع نمایش، نمیتوانند با کاهش اعتبارات غیرضروری و بیاثر جشنوارهها، یارانههای خود را به سمت مخاطب بهعنوان مهمترین سرمایه فرهنگی جهتدهی کنند؟
بعدتر اگر برگزاری جشنوارهای با اهداف تبلیغاتی هنوز هم ضروری است، آیا نمیتوان با ادغام و یکپارچهسازی، موجب کاهش هزینههای جانبی و تقویت بخش تولید شد؟
و در آخر، وضعیت اقتصادی امروز و نیازهای نوین اجتماعی نمیتواند در ساختار برگزاری این رویدادها بیاثر باشد، کوچکسازی و سیاست انقباضی شاید مُسکنی هرچند مختصر باشد، اما راهکاری اساسی نیست، چراکه از اثربخشی حداقلی جشنوارهها میکاهد و تأثیر و بُرد تبلیغاتی جشنواره را هم از بین میبرد و از یک رویداد، جز نامی پرطمطراق و باسمهای بر تبلیغات شهری چیزی باقی نمیگذارد.
ابراهیم گلهدارزاده . رئیس مجموعه تئاتر محراب
منبع: روزنامه شرق