بچه‌های نسل جدید انیمیشن‌های ساده و پیش‌پاافتاده را دوست ندارند

به گزارش فناوری فرهنگی، در یکصد و هشتاد و چهارمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه 17 خرداد در تالار استاد ناصری برگزار شد ، انیمیشن «درون به بیرون» به کارگردانی پیت داکتر به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور محسن آزرم و کیوان کثیریان برگزار شد.

آزرم در ابتدا در پاسخ به سوال کثیریان در خصوص تفاوت انیمیشن سازی کمپانی های پیکسار و دیزنی گفت: تلقی قدیمی حاکم بر انیمیشن و دنیای دیزنی، به رویا وابسته بود و با فرار از عوالم عادی دنیایی خیالی را شکل می داد. دنیایی که پیکسار ساخت و بعدها دیزنی نیز در آن شریک شد، به زندگی نزدیک شد و رنگ و بوی واقعیت گرفت. در این آثار، حتی موجودات غیرانسانی نیز خصلت انسانی پیدا می کنند. مدل داستان گویی پیکسار از یک الگوی کلاسیک فیلمنامه نویسی و اسطوره شناسی پیروی می کند. کتاب «قهرمان هزار چهره» نوشته جوزف کمپل که مسیر طی شده توسط قهرمان و آنچه از سر می گذراند را توضیح داده، برای طراحی فیلم ها و نوشتن فیلمنامه ها در آمریکا مورد استفاده قرار گرفته است. تمامی مولفه های معرفی شده در این کتاب را در آثار تولیدی پیکسار نیز می توانیم ببینیم.

وی ادامه داد: تا پیش از ورود پیکسار به این عرصه، دیزنی محصولاتی تولید می کرد که مخصوص کودکان و نوجوانان بود. اما آثار پیکسار در واقع برای تمام اعضای خانواده از پیر تا جوان ساخته می شود. موفقیت در این کار بسیار دشوار است، اما پیکسار توانسته از عهده آن بر بیاید. دلیل آن هم اینست که پیکسار از الگوهای ازلی- ابدی استفاده می کند. دلیل لذت بردن از اسطوره ها این است که گمان می بریم در زندگی خود ما نیز چنین اتفاقی رخ می دهد. حتی ممکن است فیلمساز به شکل ناخودآگاه اسطوره ها را وارد فیلم خود کند و از قضا نسبت به حالت آگاهانه موفقیت بیشتری نیز حاصل شود.

پس از آن کثیریان به لحن فانتزی و در عین حال آموزشی و سرگرمی فیلم اشاره کرد که می تواند باعث لذت همه مخاطبان شود. منتقد سینمایی برنامه در توضیح این ویژگی ها گفت: آثار پیکسار محصول کار فردی نیست، بلکه نتیجه کار گروهی تعداد زیادی نویسنده است. آدم هایی که سلیقه های مختلف و قدرت داستان پردازی متفاوتی دارند، در نهایت در کنار هم به یک داستان می رسند. از این رو اثر خلق شده، جنبه های مختلف زندگی ما را پوشش می دهد. در این شیوه انیمیشن سازی که صرفا با یک مدل مخاطب روبرو نیستید، چاره ای جز انجام کار گروهی وجود ندارد.

آزرم سپس به مضمون فیلم پرداخت و ادامه داد: ایده اصلی فیلم پرداختن به احساسات انسانی است. پیکسار در آثار خود تنها قصه تعریف نمی کند، بلکه فهم تازه ای را نیز برای مخاطب شکل می دهد. فهم نیز به هر حال پایه های عاطفی دارد و از این رو واکنش عاطفی شخصیت های فیلم اهمیت پیدا می کند. در این فیلم شاهد یک شخصیت اصلی و یک قهرمان هستیم. اگرچه داستان فیلم در مورد انسان هاست، اما هیچیک از این دو، آدمیزاد نیستند؛ شخصیت اصلی فیلم «حس شادی» و قهرمان فیلم «حس غم» است. برای شخصیت کودک فیلم که ذهنی متفاوت نسبت به بزرگترها دارد، «حس شادی» رئیس مرکز فرماندهی محسوب می شود. اما برای پدر و مادر او، احساسات خشم و غم پررنگ تر است و شادی همه جا نقش کلیدی ندارد. در نهایت در بزنگاههایی که اتفاق می افتد، شادی می فهمد که باید به نفع غم کنار برود تا مشکلات موجود برطرف شده و آن اتفاق بزرگ حادث شود.

وی در پاسخ به سوالی در خصوص مبانی فلسفی این انیمیشن گفت: فیلم احتمالا به دیدگاه های یونگ و نظریه سایه های او ارجاعاتی دارد؛ اینکه سایه پنهانی در وجود انسان هاست و اینگونه نیست که به عنوان مثال شادی یا غم به تنهایی در وجود ما حضور داشته باشند. از زاویه ای دیگر می توان فیلم را با فلسفه هایدگر و کی‌یر کگور تحلیل کرد؛ بدین معنا که جهان اساسا مساله ای نیست که بشود آن را حل کرد، بلکه رازی است که باید در آن مشارکت کرد و با آن کنار آمد. در فیلم نیز می بینیم که شخصیت ها در نهایت یکجوری با مسائل کنار می آیند. ضمن اینکه ایده ی فیلم از ایده ی دو فیلسوف جوان گرفته شده که خوب بودن را لزوما معادل شاد بودن در نظر نمی گیرند. از این رو لازم است گاهی بدی ها و غم ها را دیده و لمس کنیم، نه اینکه صرفا آنها را از زندگی خود پاک کنیم. در فیلم های کلاسیک، همه چیز به خوبی و خوشی تمام شده و زندگی شیرین می شود. اما در اینجا خوب بودن معادل شادی نیست، بلکه در زندگی وقت هایی به غم و وقت هایی به شادی اختصاص دارد. همیشه راهی پیدا می شود برای کنار آمدن با برخی چیزها و دل کندن از چیزهای دیگر، چرا که به قول ابراهیم گلستان «آدمی چاره ساز است».

آزرم در پایان افزود : با انیمیشنی سر و کار داریم که قرار است ذهن یک کودک را برای ما ترسیم کند. به تبع آن، جنبه های فانتزی فیلم نیز می تواند هر سمت و سویی پیدا کرده و مثل ذهن کودک دست به ترکیب زده و چیزهای تازه ای بیافریند. بین نسل ما و نسل جدیدی که این انیمیشن ها را می بیند و با گوشی های هوشمند سر و کار دارد، تفاوت وجود دارد. بچه های نسل جدید انیمیشن های ساده و پیش پا افتاده را دوست ندارند، در عوض می توانند چنین انیمیشن های پیچیده ای را درک کنند. بچه ها به چیزهایی نیاز دارند که ذهنشان را به حرکت در آورده و آنها را به تفکر وادارد. یکی از دلایل موفقیت و رشد انیمیشن در سال های اخیر، وارد کردن دنیای بزرگترها به آن بوده است. چنین کارهایی نیز حتما برنامه ریزی شده و همراه با پیش آگاهی است. تیم نویسندگان، به دقت بر روی جزئیات داستان ها کار می کنند. به این ترتیب است که می توانند داستان تکراری مهاجرت از یک شهر به شهر دیگر را، با گره زدن به ذهن یک کودک اینگونه متمایز تصویر کنند. برای انجام چنین کاری قطعا به تحقیق گروهی و رجوع به نظریه های علمی نیاز داریم.

منبع:سینمای نو

کانال

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد