به گزارش فناوری فرهنگی، بسیاری از ایرانیان، دیشب تا بامداد بیدار بودند و اخبار کودتای نافرجام ترکیه را از طریق شبکههای اجتماعی دنبال میکردند. سرعت خبررسانی بالا بود، در این بین البته چند خبر و شایعه نادرست هم دست به دست میشد: مثل آمدن رجب طیب اردوغان به تهران با اسکورت هواپیماهای نظامی ایران که بعدا معلوم شد، اصلا صحت نداشته است.
امروز صبح در اینترنت جستجو میکردم تا تحلیل و مقاله خوبی در مورد نقش اینترنت در ناکام ماندن کودتای دیروز بخوانم. چیز چندان جالبی پیدا نکردم.
اخبار خام در این حد بودند:
گزارشات حاکی از آن هستند که دستکم به مدت یک ساعت از ساعت ۱۰:۴۵ دقیقه شب دیروز به وقت ترکیه دسترسی به برخی از شبکههای اجتماعی مثل توییتر و فیسبوک قطع شد یا با کندی مواجه شد. اما این مطلب مانع از آن نشد که دهها نفر از طریق پریسکوپ یا فیسبوک، به صورت زنده و ویدئویی از وقایع دیروز را گزارش کنند و شاید واضحترین جلوه دخالت فناوری در وقایع دیروز مصاحبه زنده رجب طیب اردوغان از طریق سرویس فیستایم اپل با CNN ترک باشد. به اینها باید ارسال پیامک انبوه به مردم، برای حضور در میادین و مقابله با کودتاچیها را هم اضافه کرد.
اما همه اینها باعث نشد که من عنوان هیجانانگیزتری برای این پست انتخاب کنم و راستاش در انتخاب همین عنوان هم مردد بودم و بیشتر آن را برای جلب توجه و بیشتر خوانده شدن این پست و تحلیل انتخاب کردم.
به سالها پیش برمیگردیم، زمانی که تازه با حباب وب ۲٫۰ مواجه شده بودیم، آن زمان تصور میکردیم که وب ۲٫۰ تجلی و تظاهر خرد جمعی است و ما انسانهای توانستهایم برای نخستین بار از آغاز خلقت به کمک سرویسهای وب ۲٫۰ راهی برای هماندیشی، خردافزایی، تفکر جمعی، پیدا کردن راه حل برای مشکلات، دایره المعارفنویسی و … پیدا کنیم.
از آنجا که در آغاز این سرویسها فقط مورد علاقه خورههای فناوری بودند که عده قابل توجهی از آنها آدمهای آرمانگرا و هدفداری در زندگی هستند، تا مدتی، کارها خوب پیش میرفت، تا اینکه حباب وب ۲٫۰ به ناگاه فروپاشید. ما متوجه شدیم که با بحران محتواسازی و بینش و خردورزی روبرو هستیم.
خیلی زود، مطالب زرد کوتاه، عنوان خبری بدون تحلیل و عکسها و ویدئوهایی که فقط با هدف سرگرمی منتشر میشدند، جای تحلیلها و نوشتههای مفصل قبلی را گرفتند.
در حوزه لایک و یا رأی به مطالب در شبکههای لینکدهی جمعی، هم بحران مشابهی تظاهر پیدا کرد، مطالب عامهپسند یا خبرهایی با عنوانهای درماتیزهشده که شتابزده انتخاب میشدند، به سرعت داغ میشدند و خبرها و مطالب خوب، مهجور میماندند.
اینجا بود که ما برای اولین بار متوجه شدیم که یک فعالیت جمعی در شبکههای اجتماعی، لزوما باعث دانشافزایی و پیدا کردن دیدگاههای بدیع و اخذ بهترین تصمیمهای نمیشود، بلکه با کمال تأسف منجر به یک تفکر «رمه»ای میشود. به عبارت دیگر تا زمانی که تک تک کاربران دسترسی آزادانه به اطلاعات خام نداشته باشند و توان پردازش مستقل و منطقی روی این اطلاعات خام و تبدیل آنها به گزارههای منطقی نداشته باشند، لایکها و کوتاهنوشتهها و رأیهای اجتماعی آنها، چیزهایی پر از آشفتگی و بدون هدف خواهند بود.
همان طور که سالها سپری شدند، اوضاع سیاسی دنیا آشفتهتر شد، خاورمیانه نفرینشده که گویا مقدر است هیچگاه رنگ آرامش را نبیند، با چالشها و درگیریهای سیاسی متعددی مواجه شد و به دورهای رسیدیم که زمانی آن را «بهار عربی» میخواندند.
با بروز ناآرامیهای اجتماعی و انقلابها و سرنگونی بسیاری از حکومتها، این بار ما شاهد انتشار مقالات متعددی در مورد نقش اینترنت در این فرایند بودیم. عنوانهای این مقالات بسیار غلوآمیز انتخاب شده بودند و نقش گوشیهای همراه، توییتر، یوتیوب و اینترنت را بسیار پررنگ میکردند.
در این مقالات از کاربرانی نام برده میشد که با تکیه به یک گوشی موبایل و فعالیت در شبکههای اجتماعی، در مقابل نیروهیا خشن دولتی و رسانههای بزرگ دولتی ایستادهاند، آگاهی بخشیدهاند، انگیزه دادهاند و ورق را برگرداندهاند.
اما آیا من و شمایی که در خاورمیانه بحرانزده زندگی میکنیم، باید همین طور ذوقزده به این تیترها مینگرستیم؟!
آیا واقعا اینترنت بود که بهار عربی را باعث شد؟ آیا الفاظی مثل انقلاب وب یا توییتر، چیزهای دلخواهی بودند؟
بعد از مدتی که بهارهای عربی به خزان گراییدند و مردم متوجه شدند آن همه شورمندیهاشان در نهایت، فردایی بهتر برایشان خلق نکرده است، یک بار دیگر به آن مقالات فکر کردم.
پیدا بود که مقالات را نه شهروندان خاورمیانهای صاحب درد، بلکه ژورنالیستها غربی نوشته بودند که هزاران کیلومتر دورتر، از تصور اینکه ابزارهایی که مهندسان حوانشان خلق کردهاند، باعث تغییر در دنیا شده، به وجد آمده بودند. آنها دوست داشتند که به خود و به دیگران بقبولانند که بدون توییتر، این تحولات هرگز اتفاق نمیافتاد.
اما در نگاهی تعدیلشده ما به اینترنت و ابزارهای آن فقط میتوانیم به عنوان ابزارهای خام و حداکثر کاتالیزور تحولات سیاسی بنگریم. هیچ انقلابی رخ نمیدهد، مگر آنکه انباشت بیپاسخ خواستههای مردم در کشوری به وجود بیاید و به مانندی فنری که به تدریج جمع شده و به سرعت رها میشود، کشور را وارد فرایند خطیر و غیرقابل پیشبینی تغییرات رادیکال کند. نمیتوان تصور کرد که مردمی که دستکم گاهی به آرزوها و ایدهآلها و خواستههای اساسیشان توجه شود، تنها با مطالب توییتر و یا ویدئوهایی یوتیوب یا فرضا شیطنت دستهای از کاربران، به خیابانها بریزند.
بنابراین به باور من، شایسته است که علیرغم جذاب بودن آن تیترها، از آن اتمسفر فاصله بگیریم و به جنبشهای و انقلاب و حرکتهای اعتراضی، نگاهی خردمندانهتر داشته باشیم.
وارد دوره بعد میشویم، دورهای که در آن مردم از بهار عربی و سرنگونی دیکتاتورهای که زمانی با رأیهای نزدیک به صد در صد ، محبوب القلوب بودند، نهتنها به آزادی نرسیدند، بلکه به دام دیکتاتورهای کوتوله تشنهتر برای خونریزی و جاه و مقام و گروههای رادیکالی مثل داعش رسیدند. بد زمانهای آغاز شده بود، گویا به مانند هشدار همیشگی در سریال «گیم آو ترونز»، زمستان واقعا فرارسیده بود، خاورمیانه آشفتهتر از پیش شده بود.
همین دوره مقارن شد با اوج گرفتن اینستاگرام و اپلیکیشنهای پیامرسانی بیدرنگ، اپلیکیشنهای مثلا لاین، وایبر، واتس اپ و تلگرام و … که ارتباط را بسیار سهلتر و سریعتر از سابق میکردند. خوشبختانه این اپلیکیشنهای ادعای سهل کردن خرد جمعی یا داشتن ایدئولوژی برای یککاسه کردن تواناییهای توده مردم را نداشتند، آنها با دقت برای سرگرم نگاه داشتن مردم طراحی شده بودند.
اما چیز جالبی که در این دوره شواهد ان قابل مشاهده است این است که دیگر به اینترنت و ابزارهای متنوع آن به عنوان آغازگرها یا ابزارهای اصلی شکلدهنده تغییرات و مناقشات که فقط در دست یک گروه از سیاسیون یا صرفا مردم باشد، نگریسته نمیشود.
در دوره بهارهای عربی، روزنامهنگاران آنقدر نقش اینترنت پرررنگ کرده بودند که برخی از نهادهای امنیتی و دولتها، تصور میکردند که با کنترل یا محدود کردن دسترسی به اینترنت، میتوانند بقای خود را تضمین کنند. به عبارتی آنها به اینترنت بدبین شده بودند و به آن به عنوان یک ابزار تغییر به دقتطراحیشده مینگریستند.
اما مدتی است که ما شواهدی از تغییر رویه را میبینیم، در همین ترکیه به صورت متناوب برخی از شبکههای اجتماعی، در همین دولت اردوغان فیلتر شدهاند، اما حالا دیگر او باید به خوبی به خاطرش بسپارد که بدون فیستایم، توییتر، پریسکوپ، شاید سرنوشت کودتای دیشب، با سرعت متفاوتی پیش میرفت. به احتمال زیاد بدون اینترنت هم تقریبا چرخ حوادث به همین صورت میچرخید، چون چیزی که باعث شکست کودتای دیروز شد، نه اینترنت، بلکه همراه نشدن مردم با نظامیان ناراضی یا لااقل انفعال اختیار نکردن آنها بود.
حتی در کشور ما هم دید جناحهای مختلف سیاسی به اینترنت، در دوره گذار است. شخصا تصور نمیکردم که تلگرام این همه مدت، بدون فیلتر تحمل شود، آن هم با وجود برخی از کانالهایی که آشکارا با سیاستهای داخلی جور نیستند. اما تلگرام و نیز اینستاگرام، برخلاف توییتر و فیسبوک، در ایران همچنان قابل دسترسی هستند، شاید به خاطر اینکه این نگرش ایجاد شده که اینترنت تنها «ابزاری» در دست مردم و نیز جناحهای سیاسی میتواند باشد و نه سرآغاز زنجیره حوادث. مثال: اگر اینترنت در سال پیش ابزاری برای تبلیغ فهرستهای مورد نظر احزاب سیاسی بود و در نهایت باعث مطرح شدن و پیروز شدن یکی از این فهرستها شد، در مقابل در همین یکی دو ماهه اخیر، ابزاری شد برای افشای برخی از مفاسد سیاسی که به نوعی دولت را از سوی محافظهکاران و نیز برخی از لایههای مردمی وارد یک چالش گذارا کرد. به این مطلب باید اکانتهای رسمی بسیاری از سیاسیها از طیفهای مختلف، در شبکههای اجتماعی را اضافه کنیم.
شاید همین تجارب بتواند زمانی هم مردم و هم دولتها را به این نتیجه برساند که اینترنت واقعا یک ابزار خام است که بیهیچ بغضی باید به آن نگریست، در حد توان باید از آن به سود خود و با هدف انتشار اغراض و اندیشههای خود استفاده کرد. یک شبکه اجتماعی اگر در یک بازه زمانی به ضرر ما عمل میکند، دلیلی ندارد که در شرایطی متفاوت، به فرشته نجات ما تبدیل نشود.
نهایت امر اینکه: علیرغم گذشت هزاران سال از متمدن شدن آدمی و تشکیل دولتهای فراگیر، هنوز هم ابزارهای حکومت، دلایل اوج و سقوط امپراتوریها، همدلی ملی و نارضایی جمعی، یا حیلههای سیاسی و راههای تحمیق یا ارتقای خرد جمعی، همچنان ثابت و بدون تغییر آمدهاند. در این راه، ما از راههای ارتباطی بدوی، کلام شفاهی، دود، آتش، گلنوشته، پاپیروس به کاغذ، روزنامه، رادیو و تلویزیون و سرانجام به اینترنت رسیدهایم، اما قوانین حکومت و سلطه، بیتغییر ماندهاند.
منبع:یک پزشک