هنر، کالایی که روز به روز بر ارزشش افزوده می‌شود

به گزارش فناوری فرهنگی، مظفر رویایی از تعاریف و رویکردهای اقتصاد هنر به طور عام و اقتصاد هنر در ایران به طور خاص می‌گوید؛

دکتر مظفر(رمضانعلی) رویایی سال 1325 در دامغان به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در آمریکا ادامه داد و سال 70 به دریافت درجه دکترای مدیریت نائل آمد. دکتر رویایی؛ بنیانگذار رشته مدیریت فرهنگی در مقطع دکتری و ارشد در واحد علوم و تحقیقات تهران و آغازگر مباحث اقتصاد فرهنگ و هنر در مقطع دکترای مدیریت فرهنگی و تالیف کتابی با همین عنوان است. ورود حوزه اقتصاد فرهنگ به این عرصه در کشورمان باعث شد موضوعات آن، از پذیرش جدی‌تری برخوردار شده و محوریت آن در سازمان‌‌های فرهنگی و هنری و کارآفرینان این فعالیت‌ها مورد توجه اساسی قرار گیرد. دکتر رویایی همچنین کتاب «فلسفه اخلاق» با رویکرد حرفه‌ای در کسب و کار را نیز تالیف کرده است. با دکتر رویایی در مورد مسائل مربوط به اقتصاد فرهنگ و هنر گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که می‌خوانید.

اقتصاد فرهنگ و هنر چیست؟ لطفا تعریف روشمندی از این مفهوم ترکیبی به ما و خوانندگان ارائه کنید تا بدانیم درباره چه مفهومی سخن می‌گویید؟

اقتصاد فرهنگ و هنر مانند دیگر شعبات اقتصاد، مثل اقتصاد کشاورزی، اقتصاد صنعتی، اقتصاد بهداشت و… به‌غیر از اقتصاد خانواده که بحث جدایی است، مبتنی است بر هر آنچه همه ما از اقتصاد عمومی می‌شناسیم. مردم یک تصور و یک تماس با اقتصاد دارند که بیشتر در زندگی روزمره آنها و به خرج و دخل زندگی آنها مربوط می‌شود اما وقتی از اقتصاد فرهنگ و هنر صحبت می‌کنیم، به طور مشخص منظور اقتصادی است که منبعث از اقتصاد عمومی و مبتنی بر تعاریف اقتصاد عمومی اما تطبیق‌یافته و اقتضایی شده است. تعاریف بسیار زیادی برای علم اقتصاد بیان شده است؛ مانند علم مصرف بهینه منابع، علم تخصیص منابع بر حسب درآمدها و انواع و اقسام تعاریف دیگر اما ساده‌ترین و در عین حال به نظرم جامع و مانع‌ترین تعریف اقتصاد، قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین تعریف و در عین حال ملموس‌ترین و ساده‌ترین تعریف این است که اقتصاد به طور کلی؛ یعنی علم تولید، توزیع و مصرف. البته در اقتصاد عمومی، تولید، توزیع و مصرف یک چرخه. یعنی باید منابعی وجود داشته باشد و این منابع در یک فرایند تولید استحصال شود؛ یعنی کالا یا خدمتی تولید شود، آن خدمت یا کالا در معرض قرار گیرد، توزیع شود و یک عده‌ای هم آن را مصرف کنند. این تعریف اقتصاد عادی را همگان در دو بخش بسیار عمده، به نام‌‌های اقتصاد کلان و اقتصاد خرد مطرح می‌کنند. در سایه اقتصاد کلان شما صاحب یک بنگاه هستید که ممکن است تولیدی باشد یا خدماتی. مسئله مهم این است که این بنگاه را چگونه اداره کنید که سودآوری توام با رشد داشته باشد. اگر همین مسائل را در راستای اقتصاد فرهنگ و هنر در نظر بگیریم، کلیه شعب، مشاغل و محصولاتی که در عرصه فرهنگ و هنر یا وجود دارد و یا به وجود می‌آید، باید از خصیصه این چرخه سه مرحله‌ای برخوردار باشد و برای این منظور، آن هدف نهایی که در این ساز و کار وجود دارد؛ یعنی سودآوری توام با رشد باید لحاظ شود، در غیر این صورت این اقتصاد کسر می‌آورد و جوابگو نخواهد بود. اگر بخواهیم از اصطلاح ورشکستگی استفاده کنیم که متاسفانه در عرصه اقتصاد فرهنگ و هنر بسیار زیاد است، زمانی است که درآمدهای شما پاسخگوی هزینه‌هایتان نیست؛ در نتیجه ورشکست می‌شوید، مملکتی هم که به ورشکستگی می‌رسد، مانند بحثی است که درباره یونان به وجود آمده است. اهالی فرهنگ و هنر از اصطلاح بنگاه خوششان نمی‌آید اما بنگاه یک اصطلاح اقتصادی است؛ یعنی هر جایی که محصولاتی را تولید می‌کند و آنها توزیع می‌شود و پس از آن، دیگر کاری به آن بنگاه ندارند. در اقتصاد فرهنگ و هنر هم این بنگاه‌ها ممکن است در زمینه انتشارات فعالیت کنند یا فیلم، سینما یا برنامه‌‌های تلویزیونی تولید کنند، ممکن است گروه‌‌های موسیقی باشند یا حتی در پایین‌ترین سطح از لحاظ اقتصادی و نه از لحاظ ارزش و اهمیت شاعر و نویسنده قرار دارد. طبق نقطه نظر ما در اقتصاد فرهنگ و هنر، شاعر و نویسنده، یک بنگاه تک‌نفره تولیدکننده به حساب می‌آید.

هر چند البته همیشه در حال ورشکستگی‌اند.

بله؛ همیشه این قشر ورشکسته‌اند به این دلیل که تولیداتشان را در اختیار یک توزیع‌کننده می‌گذارند که آن توزیع به هر دلیلی، منابع و درآمدهای لازم برای آنها را تامین نمی‌کند. همه فعالیت‌‌های اقتصادی در زمینه فرهنگ و هنر از یک تولید تک نفره، مثل شعر، قصه یا دل‌نوشته کوچک گرفته تا بزرگ‌ترین کمپانی‌هایی که کار توزیع کالاها و خدمات هنری را بر عهده دارند، مانند کمپانی‌‌های بزرگی که در هالیوود هستند، همگی در یک پیوستار عظیم به‌نام تولیدکننده قرار می‌گیرند. برای مطرح شدن اقتصاد فرهنگ و هنر لازم بود بستری که در آن عوامل، تعاریف، واژگان و تمام آن چیزهایی که می‌تواند این اقتصاد را هم ایجاد کند و هم نشو و نما دهد به وجود بیاید. مثلا اگر بخواهید درعرصه روزنامه‌نگاری به یک‌باره موضوع «میزانپاژ» یا «لی اوت» را مطرح کنید، باید بگویید این در کجا مطرح می‌شود، آیا در روزنامه مطرح می‌شود! این مطلب چه اختصاصاتی دارد و نه این‌که لزوما این اختصاصات تدریس شود، همین‌قدر که مطرح شود کافی است. تاسیس رشته مدیریت و برنامه‌ریزی فرهنگی این بستر را به وجود آورد که اقتصاد فرهنگ و هنر در آن مطرح شود.

در حوزه اندازه‌گیری فکر می‌کنید سنجه و بازوهای اندازه‌گیری ما در حوزه فرهنگ و هنر چیست؟ یعنی اگر بخواهیم آمار بگیریم، از کجاشروع کنیم تا بتوانیم فرمولی استخراج کنیم تا بتوانیم از طریق آن، به عنوان مثال حوزه‌ای در هنر را از نظر اقتصادی ارتقا بخشیم؟

این مسئله چون بحث بسیار دقیق و در عین حال اساسی‌ای است که در جای جای صحبتمان در کلاس‌‌های درس اقتصاد هنر تا مقطع دکتری و همین‌طور در زمان مصاحبه باید به آن بازگردیم چراکه این مسئله گرفتاری و گلوگاه اصلی ما در بحث اقتصاد هنر است ولی به صورت خلاصه چون می‌توانیم در اقتصاد معمولی، ورودی‌ها به بنگاه‌ها را اندازه‌گیری کنیم، پس می‌توانیم فرایند آن را نیز اندازه‌گیری کنیم و در نتیجه می‌توانیم محصول را هم اندازه‌گیری کنیم. در اقتصاد فرهنگ و هنر غالبا نمی‌گویم همیشه ورودی‌‌های ما قابل اندازه‌گیری نیست. خلاقیت، استعداد، ذوق، معروفیت، اشتهار و… قابل اندازه‌گیری نیستند. بنابراین زمانی که هنرمندی با این ورودی‌هایی که اندازه‌گیری نشده کاری انجام می‌دهد ما در سنجش آن خلاقیت هم لنگ می‌زنیم و در نتیجه زمانی که می‌خواهیم محصول را به مصرف‌کننده بدهیم نمی‌دانیم چه قیمتی را برای آن باید در نظر بگیریم. این مسئله به دلیل زیاده از حد کیفی بودن عرصه فرهنگ و هنر است.

به همین دلیل اگر موزیسینی که یک رزومه چهل ساله دارد آهنگ بدی بسازد با قیمت بالا خریداری می‌شود اما آهنگ موزیسینی که شاید سومین اثرش را می‌سازد اما به یک‌باره خلاقیت به خرج داده و موسیقی بسیار خوبی می‌سازد که شاید از موسیقی موزیسین رزومه‌دار بسیار بهتر است را ارزان خریداری می‌کنند.

ولی همین موزیسین تازه‌کار اگر کار دوم و سومش در یک خط فزاینده‌ای از کیفیت و اعتبار باشد، می‌تواند خودش قیمتش را تعیین کند و بنابراین اندازه‌گیری در اقتصاد هنر بر حسب مصرف‌کننده تغییر می‌کند، درحالی که در اقتصاد معمولی این‌طور نیست و هر کالایی قیمتی دارد و هر چیزی را که بخواهید بخرید باید قیمت آن را بپردازید ولی یک اثرهنری را ممکن است با یک بهای بسیار بالا بگیرم شما همان اثر را با قیمتی مناسب و شخص دیگری همان را با بهایی نازل. بنابراین موضوع اصلی این است که بخش اصلی اقتصاد هنر را نمی‌توان به صورت کمی اندازه‌گیری کرد و دلیل اصلی این‌که آماری که شما گفتید نمی‌توانیم داشته باشیم، این است که اختصاصات کالاهای فرهنگی با اختصاصات کالاهای عمومی فرق دارد. این اختصاصاتی است که باعث می‌شود بسیاری با طرح مقوله‌ای به‌عنوان اقتصاد فرهنگ و هنر مخالف باشند. این افراد می‌گویند در فرهنگ و هنر چیزی به‌نام اقتصاد وجود ندارد و همچنین می‌گویند مبحثی به‌نام مدیریت فرهنگ و هنر نیز وجود ندارد. اینها کسانی هستند که در عرصه فرهنگ و هنر انضباط یا اصولی‌شدن را خلاف خلاقیت می‌دانند. از این رو وارد شدن اصول در حوزه فرهنگ ‌و هنر را جایز نمی‌دانند که به این موضوع در زمان خود خواهیم پرداخت. ما باید همین دو بخش اقتصاد کلان و اقتصاد خرد را در حوزه فرهنگ و هنر بسط دهیم. در ایران هنوز بخش اقتصاد فرهنگ و هنر در حوزه تولید ناخالصی ملی درآمد عمومی و سایر محاسبات ملی محاسبه نمی‌شود.

نظام بودجه‌ریزی ما معمولا فرهنگ و هنر را نمی‌بیند یا کم می‌بیند.

بله؛ در بودجه، بحث اقتصاد فرهنگ‌ و هنر در ردیف ورزش قرار دارد. پس در نظر به اقتصاد کلان کلا یک بی‌اعتنایی ناموجه به بحث اقتصاد فرهنگ وهنر در ایران صورت گرفته ولی امیدواری این است که با توسعه‌ای که مدیریت فرهنگ وهنر ما در دستگاه‌‌های احکام اصلی فرهنگی مملکت پیدا کرده، به تدریج گسترش پیدا کند اما اقتصاد خرد به دلیل این‌که منافع سرمایه‌گذاری کمی و غیر کمی کارآفرین فرهنگی در آن حضور دارد، امری است که حتما پرداختن به آن برای اعتبار بخشیدن به این مکانیزم بازار اقتصاد هنر بسیار لازم است. فرض کنید شما تولیدکننده موبایل هستید. برای تولید این موبایل آمار و ارقامی را ثبت می‌کنید تا بدانید قیمت تولید آن چقدر است. چه میزان خرج کنیم تا آن را به بازار بفرستیم و چه قیمتی برایش در نظر بگیریم که ضمن پوشاندن هزینه‌هایمان سودی هم نصیبمان کند. از سود حاصله چه میزان باید صرف توسعه کار کنیم و چه مقدار از آن باید صرف صاحبان سرمایه شود. در فرهنگ ما این بنگاه‌ها تنها در حوزه انتشارات و سینما وجود دارند و درحوزه‌‌های دیگر این بنگاه‌ها را نداریم اما درحوزه‌‌های دیگر به اشکالی دیگر اینها مطرح می‌شوند؛ مثلا اثر هنری یک نقاش سرشناس از نظر منابع تولیدی قابل اندازه‌گیری با منابع قابل اندازه‌گیری یک نقاش آغازگر فرقی نمی‌کند ولی آن‌جایی که می‌خواهیم بهای آثار را تخمین بزنیم، اصل ورودی که سابقه، خبرگی، ذوق، تبحر و نام‌آوری است و قیمت اثر را تعیین می‌کند دچار اغتشاش و تشتت عقیده می‌شویم و برای همین در اقتصاد خرد در بخش مربوط به اقتصادهنر، آن مفاهیمی که در اقتصاد عمومی داریم جواب نمی‌دهد.

ممکن است کمی‌ انضمامی‌تر و مصداقی‌تر در این باره توضیح دهید؟

بله؛ برای این‌که از آکادمیک شدن بحث خودداری کنیم چاره‌ای نداریم جز این‌که به یک مثال ساده که در زمینه اقتصاد بنگاه است بسنده ‌کنیم. ما روش‌هایی برای بهره‌وری در تولید داریم. این روش‌ها را متخصصان مهندسی صنایع می‌شناسند اما در اقتصاد فرهنگ و هنر نه. در نتیجه بنگاه اقتصادی در اقتصاد فرهنگ و هنر طوری که قابلیت برنامه‌ریزی و اندازه‌گیری برای استمرارعمومی داشته باشد وجود ندارد. در اقتصاد هنر از همان مفاهیم و اصطلاحاتی که دراقتصاد عمومی وجود دارد استفاده می‌کنیم اما این‌جا مطالبی داریم که در اقتصاد عمومی نیست و این مسئله از مزیت‌‌های اقتصاد فرهنگ و هنراست ولی قبل از این اجازه بدهید ببینیم به طور اساسی محصولات فرهنگی و هنری چه هستند؟ دو نوع محصولات فرهنگی و هنری داریم؛ یکی آنهایی که ملموس هستند و قابلیت عینی دارند و عده‌ای دیگر هستند که انتزاعی هستند و عینیت ندارند و در واقع تجریدی هستند. در عرصه مربوط به کالاهای هنری باز ما دو بخش داریم؛ یک بخش که میراث‌‌های فرهنگی ما آثار به‌جا مانده از دهه‌ها، قرن‌ها و سده‌هاست؛ مانند میدان نقش جهان، میدان آزادی یا کالاهایی مثل نقاشی و کالاهای مجسمه‌سازی که ملموس هستند. باز آن‌جا کالاها به دو دسته تقسیم‌بندی می‌شوند یک تقسیم‌بندی این است که کالاهایی را در عرصه فرهنگ و هنر تولید می‌کنیم که روز به روز بر ارزش آنها افزوده می‌شود و این برعکس کالاهایی هستند که در اقتصاد عادی داریم و کالاها در آن اقتصاد مستهلک می‌شوند. در اقتصاد فرهنگ‌ و هنر نه‌تنها مستهلک نمی‌شوند بلکه مرتب بر قیمتش افزوده می‌شود. در نتیجه اینها باعث می‌شود موضوع اندازه‌گیری در بحث اقتصاد هنر که شما به آن اشاره کردید برای ما به معضل تبدیل شود. درحالی که در اقتصاد عمومی این اندازه‌گیری به طور تقریبی به سادگی قابل حل و فصل است. به همین خاطر «اقتصاد سنجی»(اکونومتریک) در اقتصاد فرهنگ و هنرمعنا ندارد.

………..

رشته‌ای که مدیریت‌پذیر است، باید قابل اندازه‌گیری باشد

اگر قبول کنیم حوزه مدیریت فرهنگ را یک اداره تلقی کنیم، باید بپذیریم مدیریت می‌طلبد و چیزی که مدیریت می‌خواهد، تدبیر لازم دارد و این اختلاف اساسی اقتصاد فرهنگ و هنر با اقتصاد معمولی است؛ یعنی چیزی که باعث می‌شود در زمینه اقتصاد فرهنگ و هنر کج برویم. دانشمندان بسیار مطرح می‌گویند هر رشته‌ای که مدیریت‌پذیر است، باید قابل اندازه‌گیری باشد و هرچه قابل اندازه‌گیری باشد، به طور حتم قابل مدیریت کردن است. نمی‌توان چیزی پیدا کرد که قابلیت اندازه‌گیری دارد اما نمی‌توان بر آن مدیریت کرد و برعکس خروجی هر آنچه مدیریت می‌شود، باید قابل اندازه‌گیری باشد و اگر نه، شما نمی‌توانید بفهمید مدیر چه میزان توفیق داشته است. اگر اندازه‌گیری نشود، شما نمی‌توانید بدانید روزنامه صبا به چه دلیل خوب است، مگر این‌که اندازه‌گیری کنید و برای این اندازه‌گیری باید شاخص‌هایی مانند تیراژ، مطالب تولیدی، تعداد صفحات، تعداد خوانندگانی که با شما تماس می‌گیرند و مطلب می‌خواهند، میزان آگهی‌هایی که به روزنامه شما ارائه می‌شود و بسیاری مسائل دیگر در نظر گرفته شود. اگر این فاکتورها لحاظ نشود نمی‌توانیم بفهمیم روزنامه صبا درست اداره می‌شود یا خیر یا به طور اساسی چقدر خوب اداره می‌شود. این‌که یک مدیریت چه میزان خوب اداره می‌شود و چقدر بد اداره می‌شود، موضوع اندازه‌گیری است. این مشکلی است که در اقتصاد فرهنگ و هنر داریم.

 

منبع: صبا

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد