روند پژوهی صنایع فرهنگی و صنایع نوآور در بستر تاریخ (3)

روند پژوهی صنایع فرهنگی و صنایع نوآور در بستر تاریخ (3)تاریخ توسعه فرهنگی جوامع غربی متفاوت از شرق اروپاست که متاثر از حاکمیت کمونیسم بوده است. با این‌حال جریان‌های فرهنگی غربی گوناگونی از جمله پادفرهنگ‌ها که خود تبدیل به بخشی از فرهنگ عامه و صنایع فرهنگ در شرق اروپا شده است، نشانگر روی دیگر «پرده آهنین» جماهیر شوروی است. می‌دانیم که نگاه‌های ایدئولوژیک فرهنگی در شرق و غرب اروپا اهداف کاملاً متفاوت از دیگری داشتند اما هر دو برای انتشار محصولات فرهنگی از رسانه‌های جمعی مشابه بهره می‌بردند و هر چند کشورهای شرق اروپا به لحاظ جغرافیایی کاملاً از غرب جدا شده بودند اما مردم این کشورها می‌توانستند توسعه سرمایه‌داری در صنعت فرهنگ را از طریق همین رسانه‌ها درک کنند.

3. فرهنگ عامه (یا فرهنگ مردمی)

مفهوم «فرهنگ عامه» در قرن 19 ابداع شد. فرهنگ عامه متشکل از ایده‌ها، چشم‌اندازها، نگرش‌ها و سایر پدیدارهایی است که در جریان اصلی فعالیت‌های فرهنگی از اوایل قرن 20 تا اواسط آن حضور داشته‌اند. فرهنگ عامه جریان اصلی فرهنگ را نمایندگی می‌کند اما با برچسب‌هایی چون «سطحی» یا «مبتذل» مورد انتقاد قرار گرفته است. گروه‌های پادفرهنگ به انتقاد شدید از فرهنگ عامه می‌پردازند و از آن فاصله می‌گیرند. فرهنگ عامه از سمت این گروه‌ها سطحی، احساسی، فاسد و مصرف‌گرا توصیف می‌شود.
در ادامه جریان تمرکز بر فرهنگ عامه، مفهوم صنعت فرهنگی تحت تأثیر رسانه‌های جمعی توسعه یافت. بعد از پایان جنگ جهانی دوم نوآوری‌های تکنولوژیک موجب تغییر در رسانه‌های جمعی و در نتیجه آن تغییرات عمده در مسائل فرهنگی و اجتماعی شد. فرهنگ عامه قرن 20 و 21 پیوندی انکارناپذیر با رسانه‌های جمعی دارد. معنی فرهنگ عامه گاه با فرهنگ توده‌ای، فرهنگ رسانه‌ای، فرهنگ تصویری، فرهنگ مصرفی یا فرهنگ برای مصرف توده همپوشانی دارد. بازتولید صنعتی و توزیع فرهنگ عامه موجب شد کالاهای فرهنگی در دسترسی طیف وسیع‌تری از مردم قرار گیرد.
لیروی (2010) می‌گوید: «فرهنگ عامه به لحاظ اقتصادی تبدیل به صادرات عمده کشور آمریکا شده است». امروزه ایالات متحده بر «چشم‌انداز موسیقیایی» جهان حکم‌فرمایی می‌کند و همان مسأله‌ای است که اشبی از آن به عنوان «یک اقتصاد فرهنگ کارآمد با درون مایه ای کاملا آمریکایی در سطح دنیا» یاد می‌کند. ایالات متحده همچون یک مرکز تولید صنعتی قدرتمند بر تولید محصولات سرگرمی تمرکز کرده است (لیروی، 2010).
به گفته پروفسور جان استوری متخصص انگلیسی مطالعات فرهنگی (2001) شش تعریف از فرهنگ عامه می‌توان ارائه کرد که البته هر یک نواقصی دارد. وی نشان داد که تا چه میزان تعریف این مفهوم می‌تواند سخت باشد؛ زیرا کاملاً باید بر اساس زمینه‌ای تعریف شود که در آن قرار گرفته است. تعریف اول تعریفی «کمی» است که به حجم محتوای تولید شده اشاره دارد و تعریف دوم فرهنگ عامه را نوعی «ته مانده» فرهنگ فاخر می‌داند. تعریف سوم بر آن است که فرهنگ عامه را صرفاً محصول اقتصادی کمپانی‌ها بداند که در نظام سرمایه‌داری بین مردم توزیع می‌شود. تعریف چهارم کاملاً با تعریف سوم مغایرت دارد و فرهنگ عامه را برخاسته از خود مردم می‌داند که سپس به کمپانی‌های تجاری منتقل شده است.
در تعریف پنجم تلفیقی از تعریف سوم و چهارم داریم که بر اساس آن کمپانی‌های تجاری ماده خام برای تولید فرهنگ عامه را در اختیار مردم قرار می‌دهند و سپس مردم با استفاده از اجزایی که در اختیارشان قرار گرفته فرهنگ عامه را می‌سازند. تعریف ششم به عنوان آخرین تعریف هیچ تفکیکی بین فرهنگ فاخر و فرهنگ عامه قائل نیست و همه تعاریف پیشین را بخشی از فرهنگ پست مدرن می‌داند.
نای مورخ آمریکایی (1970) که خود پیشگام حوزه مطالعات فرهنگ عامه است فرهنگ عامه را حامی امور آشنا و روزمره دانسته که بر خلاف فرهنگ فاخر تمایل به کشف امور بدیع و نو دارد. وی فرهنگ عامه را نبض تپنده توده مردم می‌داند.
تاریخ توسعه فرهنگی جوامع غربی متفاوت از شرق اروپاست که متاثر از حاکمیت کمونیسم بوده است. با این‌حال جریان‌های فرهنگی غربی گوناگونی از جمله پادفرهنگ‌ها که خود تبدیل به بخشی از فرهنگ عامه و صنایع فرهنگ در شرق اروپا شده است، نشانگر روی دیگر «پرده آهنین» جماهیر شوروی است. می‌دانیم که نگاه‌های ایدئولوژیک فرهنگی در شرق و غرب اروپا اهداف کاملاً متفاوت از دیگری داشتند اما هر دو برای انتشار محصولات فرهنگی از رسانه‌های جمعی مشابه بهره می‌بردند و هر چند کشورهای شرق اروپا به لحاظ جغرافیایی کاملاً از غرب جدا شده بودند اما مردم این کشورها می‌توانستند توسعه سرمایه‌داری در صنعت فرهنگ را از طریق همین رسانه‌ها درک کنند.

ادامه دارد…

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد