به گزارش فناوری فرهنگی، مطالعهی پیشینه، ابعاد پیشرفت و سیر همگانی شدن پینما در فرهنگها و اقوام گوناگون میتواند به فعالین این هنر-صنعت کمک کند تا بستر مناسبی برای زمینهسازی و نهادینه کردن آن در فرهنگ بومی ایجاد کنند. گرچه ممکن است تفاوتهای فرهنگی آشکاری میان اقوام کشورهای مختلف وجود داشته باشد، اما از دیگر سوی نمیتوان اشتراکات بسیاری چون هنردوستی، سابقهی هنر تصویرگری و علاقه به روایت داستان را نیز نادیده گرفت. این اشتراکات موجب میشوند پیوندهایی در این میان یافت شود که فرآیند انتقال پیام را از تکیهی مطلق بر تشابه فکری بینیاز سازد.
از تولد پینما به شیوهی نوین و امروزی – در مقایسه با برخی هنرهای دیگر- زمان چندانی نگذشته است اما سابقهی هنر تصویرگری حرفهای در کشورهای مختلف به گذشتههای دور و قرون وسطی بازمیگردد. برخی از سبکهای خاص تصویرگری، شمایلی شبیه آنچه امروزه پینما میخوانیم داشته و از عناصری چون قصهگویی و حتی ترتیب روایی در تصاویر بهره بردهاند.
ضرورت داشتن دیدی جامع به پینما باعث شد تا به سراغ بررسی هنر-صنعت پینما در جهان برویم. بر آنیم تا آنچه از تاریخچه یا ریشههای پینما در میان آثار متقدمین مییابیم با شما به اشتراک بگذاریم، آثار شاخص، رویدادها، هنرمندان و … را معرفی نموده و به بررسی وضعیت موجود آن در کشورهای مختلف بپردازیم. این صرفا سفری به اعماق تاریخ نیست، بلکه رویارویی با واقعیتی است سرشار از خلاقیت و رنگ و روایت…
در ابتدای امر قرعه به نام روسیه افتاده است – پهناورترین کشور جهان که برای سالیان متمادی یکی از قدرتهای جهانی به شمار میرفت. این متن، بخش اول از یک مجموعهی چهار قسمتی در مورد صنعت پینما در روسیه است. بخشهای بعدی آن با عناوین «تولد پینما در روسیه»، «پینماهای پرمخاطب در روسیه» و «هنرمندان روسی عرصهی پینما» نیز به فاصلهی کوتاهی منتشر خواهند شد.
پیشینهی تاریخی پینما در روسیه
ادبیات مصور در روسیه در یک دورهی پنج تا شش قرنه در قالبهای مختلفی از داستانهای شبه-مصور مانند نقاشیهای چهره، مینیاتورهای کتابهای قرون وسطی، حکاکیهای محبوب روی چوب به نام لابوک[۱]، گاهنامههای مصور و فیلماستریپ توسعه یافت. از حدود نیمهی دوم دههی ۱۹۸۰ میلادی تا کنون را میتوان دورهی پینماهای روس در قالب مدرن خود دانست.
اولین مثال شاخص از بیان یک ماجرای داستانی در قالب تصاویر را میتوان در نمادهای قدیس نگارانهی[۲] قرون وسطی یافت. در این تصاویر، بخش مرکزی به چهرهی مقدس اختصاص یافته و در حاشیههای اطراف آن وقایع کلیدی زندگی ایشان به تصویر کشیده میشدند. آن صحنههای حاشیهای قدیسنگاری از چپ به راست و از بالا به پایین به ترتیب زمان وقوع چیده شده بودند، که این شیوهی چینش تصاویر به صورت سنتی در پینماها هم استفاده میشود. اغلب به همراه تصاویر نیز عناوینی متضمن توضیحاتی در مورد تصویر ارائه میشد. تکنیکهای نقاشی نمادها طی قرون وسطی در کتابهای مینیاتور و طراحی با دست مورد بهرهبرداری قرار میگرفت. مجموعهای چندین شاخهای از الگوهای تصویرگری ایجاد شد که در آن اجزای مهمی مانند چینش اشیاء، افراد، اشارات سر و دست آنها و موقعیتی که در آن قرار داشتند نه تنها از دیدگاه تصویرگری، بلکه از جنبهی انتقال پیام و داستانسرایی هم بسیار حائز اهمیت بودند.
نمادهای قدیسنگارانه با صحنههای مختلف حاشیهای: نیکلاس معجزهگر (قرن چهاردهم میلادی) و بانوی سنت تئودور به همراه داستانهای افسانهای، متن و صحنههایی در حاشیه (مربوط به قرن هجدهم)
با فرا رسیدن قرن هفدهم میلادی، داستانهای شبهمصور در قالب تراشههای چوبی (چاپهای لابوک) محبوبیت فراوانی یافتند. این لابوکها بر تصاویر و مجموعهی عکسهایی در مورد موضوعات مختلف، از اخبار و مذهب گرفته تا افسانهها و هجویات، مشتمل بود. گونهی لابوک – که در ابتدا اغلب با مخالفتهای جدی از سوی کلیسا و سانسور اجتماعی روبرو شد – در بحبوحهی جنگ با ناپلئون در سال ۱۸۱۲ میلادی و زمانی که به عنوان یک اسلحهی تبلیغاتی مناسب در برابر دشمن تلقی شد، به صورت رسمی مورد پذیرش قرار گرفت. این گونه به سرعت توسعه یافته و در پایان قرن نوزدهم میلادی به یکی از محبوبترین قالبهای ادبیات عامهپسند عمومی بدل شد.
دو نمونه از یک چاپ تراشهی چوبی در مورد سربازی که پطر کبیر را از دست آدمربایان نجات داد، اثر دههی ۱۸۶۰ میلادی
چاپهای محبوب لابوک از سالهای ۱۸۸۴ و ۱۹۰۲ میلادی در مورد اثرات مخرب نوشیدن الکل
دوران شوروی
در دوران شوروی، فیلماستریپها با به نمایش کشیدن داستانهایی با محتوای اطلاعرسانی، آموزشی و تخیلی – که بر روی فیلمهای پوزیتیو چاپ شده و برای نمایش با استفاده از پروژکتور به کار میرفتند – گسترش بسیار یافتند. این گونه به معنی واقعی در دههی ۱۹۵۰ میلادی رشد و نمو یافت. در طی این دهه هر ساله بیش از یک هزار عنوان فیلماستریپ به بازار عرضه میشد. شمارگان کل به بیش از بیست میلیون نسخهی فیلم رسیده و تا دههی ۱۹۸۰ میلادی این رقم به سرعت در حال افزایش بود.
هم فیلماستریپها و هم پینماهای مجلات شوروی در بخش اعظم کارهای خود از شیوهی داستانهای شبهمصور، یعنی چینش دنبالهای از تصاویر عنواندار و یا بدون متن، بهره میبردند. تغییر فعالانهی قالب کلاسیک پینماها، – به همراه قالبهای مختلف سازماندهی متن آنها از طریق ابزارهایی مانند حبابهای گفتار و زیرنویسها، گرافیک ویژه و طرح کلی صفحات، و مفاهیم داستانی پیچیده – تنها در اواخر دههی ۱۹۸۰ میلادی بروز یافت.
طرح روی جلد رمان تصویری گئورگی ژوکوف، از یک مجموعهی تاریخی منتشر شده توسط نشر «پروگرس» (اثر سال ۱۹۹۱ با هنرمندی آسکولد آکیشین، داستان از یوری کامنتسکی و اژن شدرین)
برخی بر این عقیدهاند که در زمان شوروی، پینماها به عنوان یک پدیدهی مربوط به جهان سرمایهداری و آمریکایی تلقی شده و به همین دلیل از منظر ایدئولوژیک با مردم این کشور بیگانه دانسته شده و همین امر نیز دیدگاه عام نسبت به پینماها در کشور روسیه را تعیین کرده – که اگر نگوییم منفی است، حداقل بیتوجهی به آن را در پی داشته است اما این باور درستی نیست. هیچگاه هیچ مدرک مستندی در مورد ایجاد ممانعت جدی در برابر پینماها یافت نشده است. در سالهای دههی ۱۹۳۰ میلادی، تعدادی از هنرمندان برجسته – که شالودهی پینماهای روسیه را بنا نهادند – قربانی سرکوب سیاسی شدند؛ اما پینماها دلیل این موضوع نبودند.
در دوران اتحاد جماهیر شوروی، پینماهای غربی (غالبا آمریکایی) عموما مورد انتقاد قرار میگرفتند. اما کارهای هنرمندان شناختهشدهای مانند خوزه کابررو آرنال[۳]، ژان افل[۴]، خرلوف بیدستروپ[۵] و اولی خارینگتون[۶] به دلیل کمونیست بودن این هنرمندان با اشتیاق عمومیت داده میشد. لازم به ذکر است که در دانشنامهی بزرگ شوروی[۷] هم مجلهی وسیولیه کارتنیکی به عنوان یک مجلهی پینما مورد اشاره قرار گرفته است.
اما مسلما رد شدن توسط مقامات رسمی نیز رخ داده است. یکی از بنیانگزاران پینماها در کشور یوگسلاوی به نام یوری لوباچیوف[۸]، تلاش کرد تا داستانی را با عنوان «طوفان به کمک میآید[۹]» به صورت دنبالهدار در مجلهی کودک کاستیور[۱۰] (آتش اردو) به چاپ برساند؛ ولی در میانهی انتشار این داستان مجبور به توقف شد.
خود او موضوع را اینگونه به یاد میآورد: «کمیتهی منطقهای لنینگراد مرا احضار کرد و دستور داد تا این فضاحت را متوقف سازم. من تلاش کردم متقاعدشان کنم که رها کردن کل موضوع در میانهی راه کار خوبی نیست. بنابراین اجازه یافتم که یک شمارهی دیگر از پینمای خود را منتشر کرده و شانس این را داشته باشم که به نحوی داستان را خاتمه دهم. من مجبور بودم به جای دوازده فصل برنامهریزی شده، تمام داستان را در هفت فصل جمعبندی کنم.»
با این حال از نظر ایدئولوژیک و با استانداردهای شوروی، هیچ نکتهی قابل سرزنشی در داستان لوباچیوف وجود نداشت. در حقیقت این داستان استعمار را مورد انتقاد قرار میداد. عدم تأیید اعضای کمیته به دلیل قالب دیداری ارائهی تاریخ از طریق پینماها بود.
فصل انتهایی کتاب پینمای «طوفان به کمک میآید» در نسخهی ماه جولای سال ۱۹۹۶مجلهی کاستیور
تهیه شده توسط تیم تحقیق و رصد خانه پینمای ایران
منبع: پی نما