دختران جوان ایرانی، برنده جایزه طلایی برترین طراحی اسباب بازی دنیا

به گزارش فناوری فرهنگی، بیست و چهار پنج ساله‌اند. با انرژی و امید و بیشتر از هر چیز دیگر کودکانه. در هنگام گفت‌و‌گو به یاد مدل جدیدی که هنوز همدیگر را از آن با خبر نکرده می‌افتند ذوق می‌کنند و به چشم برهم زدنی اسباب بازیشان را کنار هم می‌چینند و چندین مدل ماشین، جرثقیل، فرفره و آدمک از دل مکعب‌های شفاف بیرون می‌‌آید. طوری که آدم یاد مجموعه انیمیشن‌های «تبدیل شوندگان» می‌‌افتد. جت‌هایی که دست و پا در می‌‌آورند و آدم آهنی‌های غول آسا می‌‌شوند و برعکس. هر بار که عملکرد اسباب بازیشان را برای کسی توضیح می‌‌دهند انگار که بار اول باشد به کشف آن رسیده‌اند، هیجان زده می‌شوند و بلند بلند می‌‌خندند. هنوز گاهی خانواده‌ها بهشان می‌‌گویند «کی می‌‌خواهید دست از بازی کردن بردارید و بزرگ شوید؟» پاسخ اما این است که آنها در بازی کردن بزرگ شده‌اند و حالا طراحی و ساخت اسباب بازی حرفه اصلی‌شان است. غزل اسماعیلی و نگار رضایی دوست و همکلاس قدیمی و همکار فعلی هستند. غزل فارغ‌التحصیل مکانیک شریف است و نگار برق خواجه نصیر خوانده.

مهندسانی که از رشته‌هایی خشک و شاید محدود به محاسبات و طرح‌های عظیم، راهشان را به دنیای عمیق‌تر و لذت بخش‌تری چون ساخت اسباب بازی باز کرده‌اند و حالا در زمانی که نگا‌ه کودکان خیره به صفحه تبلت است، بار دیگر اسباب بازی‌های مکانیکی را به صحنه رقابت آورده‌‌اند. اسباب‌بازی‌هایی که تا همین‌جا و پیش از تولید انبوه توانسته‌اند جایزه برترین اسباب بازی ملی را در بخش روباتیک دریافت کنند و البته دو ماه پیش در یکی از معتبرترین مسابقات بین‌المللی طراحی جایزه طلایی برترین اسباب بازی را نصیب طراحانش کرده‌اند. با این دو طراح خلاق گفت‌و‌گو کرده‌ایم درحالی که هفته گذشته نیز در یک کنفرانس ملی در مورد «اسباب بازی‌های آینده» سخنرانی داشته‌اند و حسابی برای این مصاحبه آماده بودند. فرقی ندارد خودتان هنوز کودک درون‌تان اهل بازی کردن باشد یا فرزندی داشته باشید که با اسباب بازی، در حال بازی کردن باشد، راهنمایی‌ها و نظریه‌های این دو طراح می‌‌تواند نه تنها در انتخاب اسباب بازی که در انتخاب شیوه آموزشی کودکان تأثیر بگذارد.

غزل، خیلی زود فهمید که مهندسی مکانیک رشته او نیست. دنبال راه چاره بود که خود را از این وضعیت نجات دهد. «آموزش» علاقه شخصی‌اش بود. از همان ابتدای ورود به دانشگاه به‌عنوان معلم در مدارس فرزانگان- مدرسه‌ای که درآن درس می‌خواند و بسیاری از موفقیت‌هایش را مرهون حضور در محیط آن می‌داند- شروع به کار کرد. در طول تحصیل دنبال این بود که چطور می‌تواند «آموزش» و «مکانیک» را به هم مرتبط و با هم ترکیب کند که یک شب ایده ساخت اسباب بازی به ذهنش رسید. با استادان مختلف ارتباط گرفت تا سرانجام یکی دو نفر ار آنها پاسخ دادند و استارت کار از همان‌جا زده شد. کار نزدیک به یک سال طول کشید تا غزل مدل اولیه «مکاریزه» یعنی همین اسباب بازی را برای طرح پایانی دوره کارشناسی به دانشگاه ارائه داد. نگار اولش برای کمک به ارائه غزل و عکاسی از اسباب بازی وارد این بازی شد اما علاقه همیشگی‌‌اش به ساختن و ساختنی‌ها باعث شد، درادامه راهِ جدی‌تر و واقعی‌تر شدن این محصول در کنار غزل بماند و باقی این مسیر را با همفکری هم ادامه دادند تا از همکلاسی و دوست به همکار هم تبدیل شدند.

خانه سازی‌های امروزی
«مکاریزه» چیست و چرا آنقدر زود توانست خودش را به‌عنوان یک اسباب بازی آموزشی مطرح کند؟ اسباب بازی‌های ماژولار ژانر نسبتاً جدیدی در دنیا هستند. معروف‌ترین و پرفروش‌ترین اسباب بازی دنیا یک اسباب بازی ماژولار است. همان لِگو یا خانه‌سازی معروف خودمان. اما توجه و طراحی انواع دیگر ماژولارها در دنیای اسباب بازی امروز بیش از هر وقت دیگری است. منظور از ماژول‌ واحد تکرار شونده با کارکرد خاصی است که با ترکیبات مختلف می‌توانند چیزهای بزرگتری بسازند و این تنوع و گستردگی و بی‌پایان بودن ویژگی مهم اسباب بازی‌های ماژولار است. برای مثال هر واگن قطار که از تکرار و ترکیب آن قطار یا هر آجر که از ترکیب آنها ساختمان ساخته می‌شود، ماژول هستند. اسباب بازی غزل هم از همین دسته است.او وقتی به ایده این ماژول‌ها رسید اولش سعی کرد هر مکانیزم مکانیکی که در دانشگاه یادگرفته بود را در یک مکعب قرار دهد. که این مکانیزم‌ها در ترکیب با هم می‌توانستند عملکرد خاصی داشته باشند و این شد «مکاریزه» یعنی اسباب بازی مکانیزه کوچک.
مکاریزه همه کاره
انتظارمان به پایان می‌رسد؛ غزل جعبه فلزی مستطیلی را از کوله‌اش در می‌آورد و چفت که بالا می‌پرد 12 مکعب پلاستیکی شفاف نمایان می‌شوند. مکاریزه تا اینجا 6 مکانیزم دارد موتور، گیربکس، جعبه دیفرانسیل، باتری، چند نوع قرقره مخروطی. هر کدام از این مکانیزم‌ها داخل یک مکعب هستند. این مکعب‌ها به کمک آهنربا به هم متصل و تبدیل به یک ماشین می‌شود که می‌تواند حرکت کند. حالا اگر دلتان جرثقیل بخواهد، کافی است همان موتور و جعبه دنده را به قرقره وصل کنید تا قلاب جرثقیل‌تان بالا وپایین برود. تا الان بیش از بیست مدل خروجی مختلف مثل انواع ماشین، جرثقیل، فرفره، آدم آهنی و… از ترکیب تعدادی از این 6 مکانیزم گرفته‌اند. مکاریزه این قابلیت را دارد که مکعب‌های جدیدی با مکانیزم دیگری به مجموعه‌اش اضافه شود. مثل بادامک و نوار نقاله که قرار است تانک و فرودگاه و وسایل خانه و آشپزخانه را به خانه بچه‌ها بیاورد.
شهر شیشه‌ای در دست بچه‌ها
با مکاریزه قرار است خلاقیت بچه‌ها بیشتر شود. شما می‌توانید یک بدنه خودرو به دلخواه خودتان درست کنید و مکعب‌ها را داخل آن بگذارید تا حرکت کند یا سر و دست و پای آدمک‌تان را با سلیقه خودتان وانحصاری بسازید. البته که غزل و نگار خیلی رؤیاپرداز‌تر از این حرف‌ها هستند که به چند مدل اسباب بازی بیشتر رضایت دهند. «نسخه نهایی ما ساخت یک شهر با مکاریزه است که همه اجزای آن کار می‌کند.» آرزوها اما به اینجا ختم نمی‌شود. ایجاد‌ فروشگاه‌هایی سرتاسر در دنیا با برند «سینگو» نوعی خرچنگ مورد علاقه غزل و نگار، هدف دورتر است. فروشگاه‌هایی با قفسه‌های شیشه‌ای و صندلی‌های مکعبی بزرگ که بچه‌ها روی آنها می‌نشینند و بازی می‌کنند و تا چشم کار می‌کند، اسباب بازی‌های مکعبی شیشه‌ای است و بچه‌ها غرق در بازی، کشف و ساخت و لذت بردن. «هرچقدر که امروزمان تا دو سال پیش رؤیا بود، این رؤیاها و خیالپردازی‌ها هم به نظرم می‌تواند واقعی شود.»
مدال طلای مسابقات جهانی بر گردن طراحان اسباب بازی
حالا بیش از دو سال است که تمرکز اصلی غزل و نگار روی این طرح است. چند ماه پیش Golden Award مسابقه بین‌المللی A Design را بردند. A دیزاین یکی از معتبرترین و مطرح‌ترین رقابت‌های دیزاین و طراحی در دنیاست که هر ساله در چهار بخش‌ مختلف طراحی صنعتی، معماری، گرافیک، مهندسی و هنری برگزار می‌شود و طراحان از سراسر جهان طرح‌های خود را برای آن می‌فرستند که «مکاریزه» بعد از اینکه در کشور خودمان مسابقه ملی طراحی اسباب بازی برنده شد، در این رقابت هم با نام Mini Mech شرکت کرد و جایزه بهترین طراحی اسباب بازی را از آن خودش کرد. دستاورد برنده شدن در این رقابت تنها دریافت یک جایزه نیست بلکه وجود آن بر پیشانی هر طرحی نشانگر کیفیت و کامل بودن طرح است. البته مکاریزه هنوز در حال تست‌های مختلف با مخاطبان و پیدا کردن و حل باگ‌ها هستند و از تیرماه پیش فروش شمارگان محدودی از آن آغاز خواهد شد.
این اسباب بازی پایان‌ناپذیر
تیم دونفره طراحی و تولید تا اینجای کار اسپانسری ندارد برای همین پیش‌فروش را انتخاب کرده تا سرمایه اولیه برای تولید فراهم ‌شود و تخمینی از درصد علاقه مندان و مخاطبان به دست می‌دهد. بعد از این پیش فروش چندصد نسخه‌ای کار تولید انبوه آغاز می‌شود. چون شیوه تولید لیزرکات است، فعلاً نیازی برای اینکه کارگاه خودشان داشته باشند احساس نمی‌کنند و دنبال سرمایه‌گذار نرفته‌اند. اما خانواده‌هایشان که موفقیت مکاریزه را به چشم دیده‌، به موفقیت در فروش امیدوارند قول حمایت‌های مالی را داده‌اند. غزل می‌گوید «مادر من تا یک سال پیش هنوز نگران بود و مدام می‌گفت بالاخره در زندگی‌‌ات چه کار می‌خواهی انجام دهی! چند روز پیش اما گفت اگر سرمایه لازم داشتید روی فروش ویلا حساب کن!» به خاطر موفقیت‌هایی که در تست‌ها داشته‌‌اند حالا امیدوارانه به بازار اسباب بازی نگاه می‌کنند. «ما در تست‌هایمان به هر کودکی که داده‌ایم، زمان بسیاری را به بازی با آن گذرانده. با اتصالات مشخص، ترکیب کردن آنها اصلاً کار سختی نیست. بچه‌های هفت هشت ساله بیشتر الگوها را می‌سازند اما بزرگترها اصلاً اجازه نمی‌دهند برایشان توضیح دهی. خودشان خیلی سریع دست به کار می‌شوند. کافی است بدانی حرکت از مکعب موتور می‌‌آید و بقیه‌اش کاملاً مربوط به خلاقیت است. این اسباب بازی تمامی ندارد که فکر کنیم بعد از این می‌خواهیم چه کار کنیم.»
ماندگاری لذت پیروزی
استادانی که در ابتدای راه غزل را حمایت کردند وقتی دیدند کار به کندی پیش می‌‌رود سعی کردند نظر او را تغییر دهند تا موضوع دیگری را برای پایان نامه انتخاب کند. اما او از اینکه کسی ارزش کار او را درک نمی‌کند دلخور شد «باید ارزش خودمان و کار خودمان را بدانیم. ساختارها خیلی مهم هستند اما ما از ساختارها مهم‌تریم. ما ترس‌هایی داریم که واقعی نیستند و مسیر آنقدری که ما فکر می‌کنیم ترسناک نیست. از روزی که علاقه درونی را پیدا کردیم نباید رهایش کنیم. من تا کی باید مسیر اشتباه مکانیک را ادامه می‌دادم؟ کارهایی که ناگهانی در ذهن آدم شکل می‌گیرد و خیلی تصویرش پررنگ می‌شود، حتماً شدنی است. مکاریزه سختی‌اش زیاد بود و گاهی واقعاً به این فکر می‌کردم که این چه کاریست که کردی و می‌توانستی یک طرح عادی تحویل دهی و فارغ‌التحصیل شوی اما به سختی‌اش می‌‌ارزید. لذت پیروزی‌اش برایم تا اینجا خیلی از سختی‌ها بوده.»
کامواها و پیچ‌های حسن‌آباد!
سختی کار برای این تیم جوان معطوف به طراحی و حل مشکلات فنی و اتصالات و عملکرد نبود. مشکل تازه آنجایی شروع می‌شد که باید این ایده‌ها را به مرحله ساخت و اجرا می‌رساندند و اینجاست که هر دو با هم می‌گویند پیچ فروشه! و نگار ماجرا را این‌طور تعریف می‌کند«وقتی در یک مغازه‌ای با جزئیات درباره گیربکس با نسبت تبدیل خاصی حرف می‌زدیم. افراد شوکه و غافلگیر می‌شدند از اطلاعات دو دختر جوان در این زمینه. یکبار برای خرید به حسن‌آباد پیچ رفته بودیم فروشنده گفت خانم‌ها معمولاً می‌‌آیند حسن آباد، آن‌طرف خیابان بافتنی می‌خرند. شما این‌طرف چه کار می‌کنید؟! برخورد بدی هم نبود و بیشتراز روی مهربانی، تعجب و کنجکاوی بود. خیلی وقت‌ها هم قدرت ناامیدی از ما بیشتر می‌شد و بن‌بست‌ها بزرگتر اما چون علاقه‌مان بود، ادامه دادیم. اصلاً از روز اول به این فکر نکردیم که می‌خواهیم یک اسباب بازی خفن طراحی کنیم که خلأ دنیای آموزش را پر کند. ما از اول برای دل خودمان طراحی می‌کردیم و کم‌کم دیدیم که این دست و پا درآورد و یک روزی بیدار شدیم دیدم راه رفت!»
لگو؛ تمام سهم ما از کودکی
نگار و غزل هنوز هم خودشان بازی می‌کنند. لگو اسباب بازی محبوب کودکی‌شان بوده که همیشه از کم بودن تعداد ماژول‌ها ناراحت می‌شدند و حالا خودشان را خوشبخت‌ترین آدم‌ها می‌دانند چرا که از این به بعد تا بخواهند می‌توانند مکعب داشته باشند! در کودکی باقی اسباب بازی‌هایشان را خودشان و با وسایل ساده و دم دستی مثل کاغذ و مقوا می‌ساختند. حالا هم مثل کودکی یا اسباب بازی می‌سازند یا بازی می‌کنند! هم با مکاریزه هم بازی‌های دیگر و هر دو انگار تله پاتی داشته باشند می‌گویند «مثلث بازی!» نگار و غزل به اندازه دانش‌آموزانشان زنگ تفریح را دوست دارند چرا که چند ماه تمام هرزنگ تفریح را در اتاق دبیران به «مثلث بازی» یک بازی موبایلی گذرانده‌اند. بازی‌های رومیزی هم علاقه دیگرشان است که در دورهمی‌ها و تفریحات از آن نمی‌گذرند. دورهمی با دوستانی که در این دوسال هیچ وقت از تست کردن و دیدن خروجی‌های مکاریزه خسته نشدند و از ساخت انیمیشن و سایت و… برای رفقایشان کم نگذاشتند و مکاریزه را به‌عنوان دوست سوم خود پذیرفتند.«آموزش» کجای داستان اسباب بازی‌هاست؟
حالا که سر از کار اسباب بازی درآوردیم این سؤال در ذهن باقی می‌ماند که نقش آموزش که غزل در ابتدای حرف‌هایش به آن اشاره کرد چیست؟ ترکیب کردن این مکعب‌ها و ساخت اسباب بازی‌های گوناگون قرار است چه چیزی به فرزندان ما آموزش دهد؟ این اسباب بازی‌ها می‌توانند با دنیای دیجیتال رقابت کنند؟
«در طول سالیان نوع اسباب بازی‌ها تغییر کرده، اما دوران کودکی ثابت بوده و نیاز به آموزش برای ورود به بزرگسالی هم. وقتی آموزش را با موضوع جذابی مثل اسباب بازی تلفیق می‌کنیم، مؤثرتر و سریعتر از انواع دیگر آموزش در سن بالا پاسخ می‌دهد. بازی حل مسأله است. هر چقدر بیشتر مسأله حل کرده باشی مسائل سخت‌تری می‌توانی حل کنی. در زندگی شخصی من تفکر سیستمی و الگوریتمی خیلی تأثیر داشت.

اینکه در مواجهه با هر مسأله‌ای به راه حل‌هایی بسیار متفاوت و غیرعادی فکر کنم. علاوه بر این بازی کردن آدم را منعطف می‌کند، چون در هر نوع بازی وقتی شما با یک مسأله جدید مواجه می‌شوی باید بسرعت عکس‌العمل مناسب نشان دهی تا خودت را بتوانی با آن هماهنگ کنی.» اینها را نگار می‌گوید و غزل مصداقی از تجربه‌های شخصی می‌‌آورد که برایمان روشن‌تر شود قرار است بازی آموزشی با ذهن بازیگرش چه کار کند. «من خودم معلم هستم و برخورد نزدیک با کودکان و نوجوانان دارم. بچه‌ها مشکلاتی دارند که واقعاً نمی‌توان از راه‌های معمولی قدیمی حل کرد. بچه‌ها تفکر الگوریتمی ندارند که مسائل را مرحله به مرحله حل کنند و چون تفکر خلاق ندارند و نمی‌دانند که نخستین راه حل، بهترین نیست.
مشکلی که من در آنها زیاد می‌بینم، فقدان تفکر سیستمی است و درک ارتباط اجزا. اینکه ما اجزای زندگی را در ارتباط با هم ببینیم. بدانیم نمی‌توانیم امروز زباله روی زمین بریزیم و ده سال بعد زندگی خوبی داشته باشیم. پس باید آموزش و اسباب‌بازی‌ها تغییر کنند. همه انواع اسباب بازی‌ها هم لازم است. اما حداقل در دسته اسباب بازی‌های آموزشی باید بیشتر دقت کنیم. اینکه نخستین اسباب بازی آموزشی ما چیزی باشد که به بچه الفبا یاد دهد، یا سی‌دی آموزشی که ریاضی یاد می‌دهد، لزوماً بهترین انتخاب نیست. باید به این فکر کنیم که ما به‌عنوان پدر و مادر اگر با این اسباب بازی بازی کنیم با چه چالش‌هایی روبه‌رو می‌شویم و آن چالش‌ها چه آموزش‌هایی برای ما دارد. برای بچه‌ها هم در هنگام بازی دقیقاً همین فرآیند رخ خواهد داد.»

منبع:آخرین نیوز

کانال-1-300x74

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد