دشواری‌ های قهرمان سازی از یک چهره منفی!

به گزارش اتاق خبر، «Dead pool» جدیدترین کمیک استریپ سینمای جهان فروش بیش از انتظاری داشته، زیرا وی از قهرمانان مهجور و کمتر مشهور شده در میان قهرمانان متعدد داستان‌های شرکت مارول بود و بر این اساس تصور می‌شد که در گیشه‌ها ندرخشد. با این حال «دد.پول» نیز مثل «مرد مورچه‌ای» که در سال ۲۰۱۴ در شرایطی مشابه فروش هنگفتی داشت و از عارضه کمتر معروف بودن لطمه‌ای ندید. یک بار دیگر این نکته را ثابت کرد که در ادامه محبوبیت عظیم کمیک استریپ‌ها هر کدام که به یک فیلم سینمایی برگردانده شوند، فروش خواهند کرد و از عوارض مختلف و من جمله پی آمدهای کمبود شهرت تاثیر نخواهند پذیرفت و این روزها به هر کمیک استریپی دست بزنی خواهی دید که از آن طلا می‌بارد و این یک اصل انکار ناپذیر است.
در این میان نقش بیل کورسو در موفقیت «دد.پول» اندک نبوده است. درست است که کارگردان و خالق این فیلم تیم میلر است و رل «Dead pool» را نیز رایان رینولدز بازی کرده، اما این کورسوست که در مقام طراح گریم و لباس کاراکترها و من جمله شخصیت اصلی «دد.پول» بیشترین سهم را در شکل گیری صورت ظاهر و گریم و لباس و نماد وی داشته است و بهتر از هر کسی می‌تواند توضیح بدهد که در طراحی و ارائه لباس و سر و وضع کاراکترها به چه سلسله اقداماتی دست زده و از کدام راه‌ها وارد شده و از چگونگی همکاری‌اش با میلر و رینولدز هم بگوید و البته تصریح کند که دستاورد این کمیک استریپ برای او چه بوده و چه چیزی را می‌خواسته و چه چیزی نصیبش شده است. باید متذکر شویم که کورسو نه یک تازه کار در عرصه، بلکه صاحب پیشینه‌ای طولانی در حرفه گریم و صورت سازی و دارای کارنامه‌ای است که در آن بیش از ۷۰ فیلم مشاهده می‌شود. از آن فیلم‌ها می‌توان به «فتح کهکشان»، «جان کارتر»، «جکاس: فیلم»، «فاکس کچر» و «اسپایدرمن شگفت انگیز یک و دو» اشاره کرد.

 در تدوین گریم و چهره سازی‌ها در فیلم «Dead pool» با چه چالش‌هایی مواجه شدید؟ آیا خود قصه و مشخصه‌های آن به اندازه کافی برای شما تحریک کننده و الهام بخش بود؟
– هم استودیوی مارول و هم تیم میلر و رایان رینولدز بر این نکته اصرار داشتند که گریم و نشانه‌های ترسیم قصه و مشخصه کاراکترها همانی باشد که در این سلسله داستان‌ها آمده و مشابه کمیک بوک‌های موجود باشد. حالا که اینها را گفتم باید تاکید کنم یکسری مشکلات در این ارتباط وجود داشت و کار به این آسانی‌ها هم نبود. مهمترین مشکل نوع ترسیم «Dead pool» در کمیک بوک‌ها است. او در یک قسمت کم از یک جنازه نیست و در دیگری موجودی که انگار او را سرخ کرده‌اند و باز در یکی دیگر چهره‌ای مبهم که دیالوگ‌هایی اندک دارد و حرف‌هایی کم تاثیر در دور و برش وجود دارد. در چنین فضایی هر جور به او نگاه کنید کمتر به یک چیز قطعی می‌رسید. او ضد قهرمانی است که راه خودش را می‌رود و دغدغه چیزی را ندارد و زمانی آرام است و زمانی مشکوک و مشغول کارهای دردسرساز. اینها را نمی‌توان به سران استودیو و کارگردان گفت و آنها در همه حال یک آدم قهرمان وار را می‌خواهند و موجودی که کارهای مثبت انجام بدهد و موجب نجات این و آن شود و برای مخاطب و تماشاگران جذاب باشد و بتوان با او تماشاگران را تا پایان قصه همراه ساخت. همه اینها در تضاد کامل با فرهنگ «دد.پول» است که تصریح می‌دارد او یک چهره دفرمه شده و مشکوک و چند وجهی و یک ضد قهرمان و حتی کاراکتر بد است و اغلب خیری از او بر نمی‌خیزد. او در بعضی اپیزودهای این کمیک بوک آدمی ترسناک و بد شکل و نفرت انگیز است و اصولاً و ذاتاً از قهرمانان مثبت کمیک استریپ‌های مارول نیست. با این حال از من خواستند از او چهره‌ای جذاب و کسی بسازم که از کارهایش اهداف و اعمال خیر برمی‌خیزد و این کار بسیار سختی بود و دشواری‌های کمرشکنی داشت. گاهی وقتی نماد «دد.پول» را می‌دیدم، با خودم می‌گفتم که او فرق زیادی با فردی کروگر (کاراکتر منفی و خونریز و هولناک سری فیلم‌های ترسناک «وحشت در خیابان الم») ندارد.
 در نهایت به چه نتایجی رسیدید؟
– تست‌های مختلفی روی صورت رایان رینولدز و به واقع گریم چهره او انجام شد و در یکی از موارد چهره او را با زخم و این جور چیزها تلقی و ترسیم کردیم و در نتیجه وقتی ماسک از چهره‌اش برداشته می‌شود، این زخم‌ها کاملاً توی چشم می‌خورد. بعداً صورت او را به شکل‌های مختلف دفرمه و از حالت عادی‌اش خارج کردیم تا ببینیم به کجا می‌رسیم و حالات برخی چهره‌های مشهور فیلم‌های ترسناک و غیر از آن را روی چهره وی پیاده کردیم و در نهایت به صورت و شکلی رسیدیم که در فیلم می‌بینید. این همان چیزی است که قصه می‌طلبید و مسوولان استودیو و کارگردان فیلم هم می‌خواستند. من سعی کردم میزان زخم‌های روی صورت رایان رینولدز و تغییر چهره و حالت دفرمه او به حدی نرسد که قیافه‌اش قابل شناسایی نباشد. در فیلم چهره رینولدز قابل قبول است، زیرا هم حالت مثبت خود را حفظ کرده و یک عامل ضد تبلیغ نیست و هم نزدیک به چیزی است که رل «Dead pool» می‌طلبیده است.
 در مورد بقیه کاراکترها به چه نتیجه‌ای رسیدید؟
– سایرین کار پیچیده‌ای نداشته و تدوین چهره‌شان آسان‌تر بود. قرار نبود که ما چهره‌هایی کاملاً فانتزی را برای فیلم بسازیم و برعکس به دنبال چهره‌هایی واقعی‌تر بودیم. ریفرنس‌های ما طبعاً همان چیزهایی بود که در کمیک بوک‌ها نیز آمده بود. جینا کارانو از همه راضی‌تر بود، زیرا او را با رنگ زرد رنگ چشم‌هایش در متن قصه داریم و وی برای داشتن چنین چشم‌هایی و فرو رفتن در قالب کاراکتر انجل داست، لنز چشم‌هایی به رنگ زرد در اختیار گرفته و داخل چشم‌هایش گذاشته بود و دائماً از حاصل کار ابراز رضایت و اعجاب می‌کرد. ما البته لنز او را عوض کردیم و چهره‌اش به شکلی درآمد که انگار در سری فیلم‌های «Twilight Zone» شرکت دارد. در فیلم‌هایی از این قبیل همین گونه تغییرات و اقدامات حرف اول را می‌زند و باید مدارا کرد و هر دو سوی قضیه را داشت. به عبارت بهتر هم گریم‌ها را به سمت و سویی ببرید که برابر با متن داستان است و هم چهره بازیگران را آن قدر عوض نکنید که غیرقابل شناسایی و تبدیل به آدم‌های دیگری شوند.
 شما تا چه حد از راهنمایی بزرگان یا اطرافیان در حرفه خود بهره می‌گیرید؟
– برای این مهم همیشه آماده‌ام. استیون اسپیلبرگ گفته است گریم‌ها باید به گونه‌ای باشد که با چهره ذاتی یک بازیگر در تضاد نباشد و او را گم و تبدیل به موجودی کاملاً متفاوت نکند. رعایت این اصل را در فیلم «Dead pool» می‌توانید در تدوین قیافه جینا کارانو ببینید و در نوع آرایش موی او که بر اساس تصمیم من هم نوعی آرایش جنگی و در راستای اتفاقات فیلم است و هم چیزی در حد و خط قیافه طبیعی او.
 در کمیک بوک‌های «دد.پول»، کاراکتر کپی کت آبی رنگ است و خصلت‌های ویژه خود را دارد. اینها را چقدر در ورسیون سینمایی رعایت کردید؟
– تفاوت‌هایی در این کاراکتر در فیلم ما در قیاس با آنچه در کمیک بوک‌ها آمده، وجود دارد و به همین سبب ما آن را در آرایش‌ها و گریم‌ها رعایت کردیم. ورسیون ما رنگ و برخی حرکاتش بر اساس مقتضیات قصه تفاوت دارد.
*می‌گویند برایانا هیلده برند با سری تراشیده به محل فیلمبرداری آمد و شما بر اساس متن قصه و صلاح و مصلحت شخصی‌تان ترجیح می‌دادید که وی موی کوتاهی داشته باشد.
– قضیه برعکس است، هیلده برند با سری پر مو به جمع ما پیوست و این کارگردان ما تیم میلر بود که می‌خواست وی با سری تراشیده ایفای نقش کند و همین مسئله نیز پیاده و اجرا شد. مشکل در این جور موارد تشابه قیافه‌ها بر اساس متن قصه است. اگر خط چشم کاراکترهای زن یک شکل باشد، شما کاراکترهای متعدد یکسانی را در داستان‌تان خواهید داشت که به ریتم قصه گویی لطمه می‌زنند. مردم حاصل نهایی کار را می‌بینند ولی نمی‌دانند چه چیزهایی از سر گذشته تا به نقاط رویت شده در فیلم برسیم.
 فکر می‌کنید «دد.پول» واقعاً فیلم خوبی از آب در آمده است؟
– اگر خوب نبود، این قدر نمی‌فروخت. تیم میلر نه فقط در مقام کارگردان این فیلم، بلکه به صورت یک طرفدار هر کار از دستش بر آمد برای کامل‌تر شدن فیلم انجام داد و ما نیز هر چه در کمپانی فاکس به عنوان امکانات و آدم‌ها و کاراکترها در اختیار داشتیم، به خدمت گرفتیم. میلر در تشخیص حس قصه و قابلیت‌ کاراکترها آدم شگفت انگیزی است زیرا مثل دریای هواداران عمل می‌کند و با این کاراکترها زندگی می‌کند. با این توفیق عظیم فقط می‌توان در انتظار شروع عملیات ساخت فیلم دوم بود.

منبع:بانی فیلم

 

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شد